رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

  • ۰
  • ۰

شیخ ابراهیم صاحب الزمانی

شهید آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب، سومین شهید محراب می‌نویسد: از عالمِ عامل و فاضلِ کامل جناب حاج شیخ محمد رازی، مؤلفِ کتاب آثارالحجة و غیره، شنیدم که فرمود: از جناب سیدالعلماء، مرحوم حاج آقا یحیی (امام جماعت مسجد حاج سید عزیزالله در تهران) و از جمعی دیگر از اهل علم شنیدم که از مرحوم حاج شیخ ابراهیم مشهور به‌صاحب‌الزمانی نقل کردند که فرموده: روز تولد حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام (11 ذیقعده) قصیده‌ای در ولادت و مدح آن حضرت گفتم و به‌قصد ملاقات نایب‌التولیة، از خانه بیرون آمدم تا قصیده‌ام را برای او بخوانم. چون عبورم از صحن مقدس افتاد، با خود گفتم: نادان، سلطان این‌جاست! کجا می‌روی؟ چرا قصیده‌ات را برای خودشان نمی‌خوانی؟!

پس، از قصد خود پشیمان و توبه کردم و به‌حرم مطهر مشرف شدم و قصیده‌ام را مقابل ضریح مقدس خواندم. آن‌گاه عرض کردم: ای مولای من! از جهت معیشت در فشارم، امروز هم عید است، اگر صِله‌ای (إنعامی) عنایت فرمایید به‌جاست. ناگاه از سمتِ راست کسی ده تومان در دستِ من گذاشت، گرفتم و عرض کردم: یا مولای! کم است، فوراً از سمت چپ کسی ده تومانِ دیگر در دستم گذاشت، باز عرض کردم: کم است، ده تومان دیگر در دستم گذاشتند، خلاصه تا شش مرتبه استدعای زیادتی کردم و در هر مرتبه ده تومان مرحمت فرمودند. (البته ده تومان آن زمان مبلغ قابل توجهی بوده است.)

چون مبلغِ شصت تومان را کافی دیدم، خجالت کشیدم که باز طلب زیادتی کنم. پول را در جیب گذاشته تشکر کردم و از حرم مطهر خارج شدم. در کفشداری، عالمِ ربّانی، مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی را دیدم که می‌خواهد به‌حرم مشرف شود، مرا که دید در بغل گرفت و فرمود: حاج شیخ! خوب زرنگ شده‌ای، به‌حضرت رضا علیه‌السلام نزدیک شده و روی هم ریخته‌اید، تو شعر می‌گویی و آن حضرت به‌تو صله می‌دهد! بگو چه مبلغی صِلِه دادند؟

گفتم: شصت تومان. فرمود: حاضری شصت تومان را بدهی و دو برابر آن را بگیری؟ قبول کردم. شصت تومان را دادم و ایشان یک‌صد و بیست تومان به‌من مرحمت فرمود. بعداً پشیمان شدم که آن وجهی که امام مرحمت فرمودند چیز دیگری بود. خدمت شیخ برگشتم و هرچه اصرار کردم، ایشان معامله را فسخ نفرمود! داستان‌های شگفت، آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب، ص29، با اندکی ویراستاری.  

  • ۰۱/۰۹/۱۶
  • مرتضی آزاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی