رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

  • ۰
  • ۰

مرحوم‌ شیخ‌ محمّد حکیم‌ هیدجی‌ [هیدج از توابع زنجان، تولد: ۱۲۷۰ ه.ق. وفات: ۱۳۱۴ه‍.ش.] از علمای‌ طهران‌ بود که‌ تا آخر عمر حجره‌ای‌ در مدرسة‌ منیریّه‌ متّصل‌ به‌‌قبر امامزاده‌ سیّدناصرالدّین‌ داشت‌، و فعلاً آن‌ مدرسه‌ به‌‌واسطۀ توسعة‌ خیابان‌ خراب‌ شده‌ است‌.

مردی‌ حکیم‌ و عارف‌ و منزّه‌ از رویّۀ اهل‌ غرور، و مراقب‌ بوده‌، ضمیری‌ صاف‌ و دلی‌ روشن‌ و فکری‌ عالی‌ داشته‌ است‌.

حکیم‌ هیدجی‌ تا آخر عمر به‌‌تدریس‌ اشتغال‌ داشت‌. هر کس‌ از طلاّب‌ علوم‌ دینیّه‌ هر درسی‌ می‌خواست‌ او می‌گفت‌؛ «شرح‌ منظومة‌« سبزواری‌، «أسفار» ملاّ صدرا، «شفا»، «إشارات‌» و حتّی‌ دروس‌ مقدّماتی‌ عربیّت‌ مانند «جامع‌المقدّمات‌» را می‌فرمود. هیچ‌ دریغ‌ نداشت‌ و برای‌ دروس‌ دینیّه‌ همه‌ را می‌پذیرفت‌.

عالم‌ متّقی‌ آقای‌ آخوند ملاّ علی‌ همدانی‌ که‌ فعلاً از علمای‌ برجستۀ همدان‌ هستند، شاگرد مرحوم‌ هیدجی‌ بوده‌ و حکمت‌ را نزد او تلمّذ نموده‌اند. مرحوم‌ هیدجی‌ منکر مرگ‌ اختیاری‌ بوده‌ است‌ و خَلع‌ و لُبس‌ اختیاری‌ را محال‌ می‌دانسته‌، و این‌ درجه‌ و کمال‌ را برای‌ مردم‌ ممتنع‌ می‌پنداشته‌ است‌، و در بحث‌ با شاگردان‌ خود جدّاً انکار می‌نموده‌ و ردّ می‌کرده‌ است‌.

یک‌ شب‌ در حجرۀ خود بعد از به‌جا آوردن‌ فریضۀ عشاء رو به‌‌قبله‌ مشغول‌ تعقیب‌ بوده‌ است‌ که‌ ناگهان‌ پیرمردی‌ دهاتی‌ وارد شده‌، سلام‌ کرد و عصایش‌ را در گوشه‌ای‌ نهاد و گفت‌: جناب‌ آخوند! تو چکار داری‌ به‌این‌ کارها؟ هیدجی‌ گفت‌: چه‌ کارها؟ پیرمرد گفت‌: مرگ‌ اختیاری‌ و انکار آن‌؛ این‌ حرف‌ها به‌شما چه‌ مربوط‌ است‌؟

هیدجی‌ گفت‌: این‌ وظیفۀ ماست‌، بحث‌ و نقد و تحلیل‌ کار ما است‌. درس‌ می‌دهیم‌، مطالعات‌ داریم‌، روی‌ این‌ کارها زحمت‌ کشیده‌ایم‌؛ سر خود نمی‌گوییم‌!

پیرمرد گفت‌: مرگ‌ اختیاری‌ را قبول‌ نداری‌؟! هیدجی‌ گفت‌: نه‌.

پیرمرد در مقابل‌ دیدگان‌ او پای‌ خود را به‌قبله‌ کشیده‌ و به‌پشت‌ خوابید و گفت‌: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» و از دنیا رحلت‌ کرد، و گویی‌ هزار سال‌ است‌ که‌ مرده‌ است‌.

حکیم‌ هیدجی‌ مضطرب‌ شد. خدایا، این‌ بلا بود که‌ امشب‌ بر ما وارد شد؟ حکومت‌ ما را چه‌ می‌کند؟ می‌گویند مردی‌ را در حجره‌ بردید، غریب‌ بود و او را کشتید و سمّ دادید یا خفه‌ کردید.

بی‌خودانه‌ [بی‌اختیار] دویدم‌ و طلاّب‌ را خبر کردم‌، آنها به‌حجره‌ آمدند و همه‌ متحیّر و از این‌ حادثه‌ نگران‌ شدند. بالاخره‌ بنا شد خادم‌ مدرسه‌ تابوتی‌ بیاورد و شبانه‌ او را به‌فضای‌ شبستان‌ مدرسه‌ ببرند تا فردا برای‌ تجهیزات‌ او و استشهادات‌ آماده‌ شویم‌، که‌ ناگاه‌ پیرمرد از جا برخاست‌ و نشست‌ و گفت‌: «بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ»، و سپس‌ رو به‌هیدجی‌ کرده‌ و لبخندی‌ زد و گفت‌: حالا باور کردی‌؟ هیدجی‌ گفت‌: آری‌ باور کردم‌، به‌خدا باور کردم‌؛ امّا تو امشب‌ پدر مرا درآوردی‌، جان‌ مرا گرفتی‌!

پیرمرد گفت‌: آقاجان‌! تنها به‌درس‌ خواندن‌ نیست‌؛ عبادت‌ نیمه‌ شب‌ هم‌ لازم‌ دارد، تعبّد هم‌ می‌خواهد، چه‌ می‌خواهد، چه‌ می‌خواهد... فقط‌ تنها بخوانید و بنویسید و بگویید و بس‌، مطلب‌ به‌این‌ تمام‌ می‌شود؟!

از همان‌ شب‌ حکیم‌ هیدجی‌ رویّۀ خود را تغییر می‌دهد، نیمی‌ از ساعات‌ خود را برای‌ مطالعه‌ کردن‌ و نوشتن‌ و تدریس‌ کردن‌ قرار می‌دهد و نیمی‌ را برای‌ تفکّر و ذکر و عبادت‌ خدای‌ جلّ و عزّ. شب‌ها از بستر خواب‌ پهلو تهی‌ می‌کند و خلاصۀ امر به‌‌جایی‌ می‌رسد که‌ باید برسد. دلش‌ به‌‌نور خدا منوّر و سِرّش‌ از غیر او منزّه‌، و در هرحال‌ انس‌ و الفت‌ با خدای‌ خود داشته‌ است‌، و از دیوان‌ شعر فارسی‌ و ترکی‌ او می‌توان‌ حالات‌ او را دریافت‌. حاشیه‌ای‌ بر شرح‌ منظومۀ سبزواری‌ دارد که‌ بسیار مفید است‌.

در آخر دیوانش‌ وصیّت‌نامۀ او را طبع‌ نموده‌اند. بسیار شیرین‌ و جالب‌ است‌. پس‌ از حمد خدا و شهادت‌ و تقسیم‌ اثاثیّه‌ و کتاب‌های‌ خود می‌گوید: «از رفقا تقاضا دارم‌ وقتی‌ مُردم‌ عمامۀ مرا روی‌ عماری‌ نگذارند، های‌ و هوی‌ لازم‌ نیست‌، و برای‌ مجلس‌ ختم‌ من‌ موی‌ دماغ‌ کسی‌ نشوند؛ زیرا‌ عمر من‌ ختم‌ شده‌‌ و عملم‌ خاتمه‌ یافته‌ است‌. دوستان‌ من‌ خوش‌ باشند؛ زیرا من‌ از زندان‌ طبیعت‌ خلاص‌ و به‌سوی‌ مطلوب‌ خود می‌روم‌ و عمر جاودان‌ می‌یابم‌. و اگر دوستان‌ از مفارقت‌ ناراحتند إن‌ شاء الله‌ خواهند آمد و همدیگر را در آنجا زیارت‌ می‌کنیم‌. دوست‌ داشتم‌ پولی‌ داشتم‌ و به‌رفقا می‌دادم‌ که‌ در شب‌ رحلت‌ من‌ مجلس‌ سوری‌ تهیّه‌ کرده‌ و سروری‌ فراهم‌ آورند؛ زیرا‌ آن‌ شب‌، شب‌ وصال‌ من‌ است‌.

مرحوم‌ رفیق‌ شفیق‌ آقای‌ سیّد مهدی‌ رحمة‌ الله‌ علیه‌ به‌‌من‌ وعدۀ میهمانی‌ و ضیافت‌ داده‌ إن‌ شاء الله‌ به‌‌وعدۀ خود وفا خواهد نمود.»

تمام‌ طلاّب‌ مدرسۀ منیریّه‌ می‌گفته‌اند‌: مرحوم‌ هیدجی‌ هنگام‌ شب‌ همۀ طلاّب‌ را جمع‌ کرد و نصیحت‌ و اندرز می‌داد و به‌اخلاق‌ دعوت‌، و بسیار شوخی‌ و خنده‌ می‌کرد، و ما در تعجّب‌ بودیم‌ که‌ این‌ مرد که‌ شب‌ها پیوسته‌ در عبادت‌ بود، چرا امشب‌ این‌ قدر مزاح‌ می‌کند و به‌عبارات‌ نصیحت،‌ ما را مشغول‌ می‌دارد؟! و ابداً از حقیقت‌ امر خبر نداشتیم.‌

هیدجی‌ نماز صبح‌ خود را در اوّل‌ فجر صادق‌ خواند و سپس‌ در حجرۀ خود آرمید. پس‌ از ساعتی‌ حجره‌ را باز کردند، دیدند رو به‌قبله‌ خوابیده‌ و رحلت‌ نموده‌ است‌. رحمة‌الله‌ علیه‌.

معاد شناسی، علامه آیت‌الله سید محمد حسین حسینی طهرانی، ج1، ص99، با ویراستاری.

  • ۰۱/۰۹/۱۸
  • مرتضی آزاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی