بههمراه جامعة مدرّسین، خدمت مقام معظّم رهبری مدّ ظله العالی رسیدیم، جناب حجّهالاسلام والمسلمین حاج آقای مسعودی خمینی نمونهای از کرامات حضرت معصومه علیهاالسلام را خدمت معظّم له ذکر کردند، ایشان فرمودند: کرامات حضرت رضا علیهالسلام آن قدر زیاد رخ میدهد که برای مشهدیها ذکر کرامت تازگی ندارد، من خودم کوری را میشناختم که از حضرت رضا علیهالسلام شفا گرفت و بینا شد.
در مسجد مرحوم پدرم، فردی مکبّرِ نماز بود بهنام کربلایی رضا و نابینا بود. دختر بچّهای داشت که دست او را میگرفت و بهمسجد میآورد و در گوشهای مینشست و کربلایی رضا تکبیر نماز را میگفت، بعد از نماز، کربلایی رضا بهکناری میآمد و مینشست و بعضی مردم بهاو کمکی میکردند و معروف شده بود بهکربلایی رضا عاجز (در لهجة مشهدی عاجز یعنی کور).
این وضع را من و دیگران همیشه دیده بودیم، بهخاطر دارم در سالهای 1334 یا 1335 ه. ش. بود که یک شبِ تابستان پس از منبرِ مرحومِ پدرم، مرحوم آقا سید احمد مصطفوی از مریدان همیشگیِ نمازِ ایشان آمد و بهایشان گفت: آقا! کربلایی رضا شفا پیدا کرده و قرار شد کربلایی رضا را بیاورد پیش ایشان. من بهخوبی بهیاد دارم که مرحوم پدرم از منبر آمدند پایین و مرحوم آقا سید احمد مصطفوی، کربلایی رضا را آوردند نزد ایشان. ایشان گفتند: کربلایی رضا! حالا من را میبینی؟ و کربلایی رضا دستش را زد بر سینة ایشان و گفت: مکبّرِ آقاجان! شما را میبینم.
قضیة شفا پیدا کردن او از این قرار بود که سالها گذشته بود و دختر او بزرگ شده بود و مثل همیشه با کربلایی رضا بهمسجد میآمد، ظاهراً یکی از شاگردهای کسبة بازار بهآن دختر اهانت و جسارتی کرده بود. این مسئله برای کربلایی رضا گران آمده بود، دلش شکسته بود و رفته بود در بازار، رو بهحرم مطهّر کرده بود و بهآن حضرت شکایت کرده بود: چشم من نمیبیند و بهدختر من اهانت میکنند، بهلطف حضرت علیهالسلام بینا شده بود.
من سالها پس از آن قضیه کربلایی رضا را میدیدم، خودش میرفت و میآمد. ظاهر آراستهای نسبت بهقبل پیدا کرده بود. داماد خوبی هم پیدا کرد، بعدها شنیدم که میگفتند: کربلایی رضا احتیاج بهکار کردن ندارد؛ زیرا وضع دامادش در حدّی است که او را هم اداره میکند. روزنههایی از عالم غیب، آیتالله سید محسن خرازی، ص107.
- ۰۱/۱۱/۰۹