رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

  • ۰
  • ۰

إِبْرَاهِیمُ الْأَحْمَرِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ سُلَیْمَانَ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: کَانَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ یَخْتَلِفُ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ‌السَّلَامُ، وَ کَانَ مَرْکَزُهُ بِالْمَدِینَةِ یَخْتَلِفُ إِلَى مَجْلِسِ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ‌السَّلَامُ یَقُولُ لَهُ: یَا مُحَمَّدُ، أَ لَا تَرَى أَنِّی إِنَّمَا أَغْشِی مَجْلِسَکَ حَیَاءً [حباً] مِنِّی لَکَ، وَ لَا أَقُولُ إِنَّ فِی الْأَرْضِ أَحَداً أَبْغَضَ إِلَیَّ مِنْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ، وَ أَعْلَمُ أَنَّ طَاعَةَ اللَّهِ وَ طَاعَةَ رَسُولِهِ وَ طَاعَةَ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ فِی بُغْضِکُمْ، وَ لَکِنْ أَرَاکَ رَجُلًا فَصِیحاً، لَکَ أَدَبٌ وَ حُسْنُ لَفْظٍ، وَ إِنَّمَا الِاخْتِلَافُ إِلَیْکَ لِحُسْنِ أَدَبِکَ، وَ کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ‌السَّلَامُ یَقُولُ لَهُ خَیْراً، وَ یَقُولُ: لَنْ تَخْفَى عَلَى اللَّهِ خَافِیَةٌ.

فَلَمْ یَلْبَثِ الشَّامِیُّ إِلَّا قَلِیلًا حَتَّى مَرِضَ وَ اشْتَدَّ وَجَعُهُ، فَلَمَّا ثَقُلَ دَعَا وَلِیَّهُ، وَ قَالَ لَهُ: إِذَا أَنْتَ مَدَدْتَ عَلَیَّ الثَّوْبَ فِی النَّعْشِ، فَأْتِ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ وَ أَعْلِمْهُ أَنِّی أَنَا الَّذِی أَمَرْتُکَ بِذَلِکَ. قَالَ: فَلَمَّا أَنْ کَانَ فِی نِصْفِ اللَّیْلِ ظَنُّوا أَنَّهُ قَدْ بَرَدَ وَ سَجَّوْهُ، فَلَمَّا أَنْ أَصْبَحَ النَّاسُ خَرَجَ وَلِیُّهُ إِلَى الْمَسْجِدِ، فَلَمَّا أَنْ صَلَّى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ‌السَّلَامُ وَ تَوَرَّکَ- وَ کَانَ إِذَا صَلَّى عَقَّبَ فِی مَجْلِسِهِ- قَالَ لَهُ: یَا أَبَا جَعْفَرٍ، إِنَّ فُلَاناً الشَّامِیَّ قَدْ هَلَکَ، وَ هُوَ یَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَیْهِ. فَقَالَ أَبُوجَعْفَرٍ: کَلَّا، إِنَّ بِلَادَ الشَّامِ بِلَادُ صِرٍّ وَ بِلَادَ الْحِجَازِ بِلَادُ حَرٍّ وَ لَحْمُهَا [لَهَبُها] شَدِیدٌ، فَانْطَلِقْ فَلَا تَعْجَلَنَّ عَلَى صَاحِبِکَ حَتَّى آتِیَکُمْ، ثُمَّ قَامَ مِنْ مَجْلِسِهِ، فَأَخَذَ وَضُوءاً، ثُمَّ عَادَ فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ، ثُمَّ مَدَّ یَدَهُ تِلْقَاءَ وَجْهِهِ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ خَرَّ سَاجِداً حَتَّى طَلَعَتِ الشَّمْسُ. ثُمَّ نَهَضَ فَانْتَهَى إِلَى مَنْزِلِ الشَّامِیِّ، فَدَخَلَ عَلَیْهِ، فَدَعَاهُ فَأَجَابَهُ، ثُمَّ أَجْلَسَهُ فَسَنَّدَهُ، وَ دَعَا لَهُ بِسَوِیقٍ فَسَقَاهُ، فَقَالَ لِأَهْلِهِ: امْلَئُوا جَوْفَهُ، وَ بَرِّدُوا صَدْرَهُ بِالطَّعَامِ الْبَارِدِ، ثُمَّ انْصَرَفَ، فَلَمْ یَلْبَثْ إِلَّا قَلِیلًا حَتَّى عُوفِیَ الشَّامِیُّ، فَأَتَى أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ‌السَّلَامُ فَقَالَ: أَخْلِنِی، فَأَخْلَاهُ، فَقَالَ: أَشْهَدُ أَنَّکَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ، وَ بَابُهُ الَّذِی یُؤْتَى مِنْهُ، فَمَنْ أَتَى مِنْ غَیْرِکَ خَابَ وَ خَسِرَ وَ ضَلَّ ضَلالًا بَعِیداً.

قَالَ لَهُ أَبُوجَعْفَرٍ عَلَیْهِ‌السَّلَامُ: وَ مَا بَدَا لَکَ قَالَ: أَشْهَدُ أَنِّی عَهِدْتُ بِرُوحِی وَ عَایَنْتُ بِعَیْنِی، فَلَمْ یَتَفَاجَأْنِی إِلَّا وَ مُنَادٍ یُنَادِی، أَسْمَعُهُ بِأُذُنِی یُنَادِی وَ مَا أَنَا بِالنَّائِمِ: رُدُّوا عَلَیْهِ رُوحَهُ، فَقَدْ سَأَلَنَا ذَلِکَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ. فَقَالَ لَهُ أَبُوجَعْفَرٍ عَلَیْهِ‌السَّلَامُ: أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْعَبْدَ وَ یُبْغِضُ عَمَلَهُ، وَ یُبْغِضُ الْعَبْدَ وَ یُحِبُّ عَمَلَهُ قَالَ: فَصَارَ بَعْدَ ذَلِکَ مِنْ أَصْحَابِ أَبِی‌جَعْفَرٍ عَلَیْهِ‌السَّلَامُ.‌ الأمالی، ط دار الثقافة، الشیخ الطوسی، ج1، ص410.

سلیمان می‌گوید: مردی از اهالی شام با امام باقر علیه‌السلام رفت و آمد داشت و در مدینه اقامت گزیده بود و به‌مجلس آن حضرت می‌آمد، و به‌حضرت می‌گفت: ای محمد، فکر نکن که من به‌دلیل [دوستی تو یا] خجالت از تو است که نزد تو می‌آیم و یا این حرف را پس گرفته‌ام که در روی زمین کسی از شما اهل بیت نزد من منفورتر است، و می‌دانم که اطاعت از خدا و رسولش و امیرالمؤمنین در دشمنی با شما است، ولی تو را مردی فصیح می‌بینم، تو با ادب و خوش‌گفتاری! همانا آمد و شد من نزد تو برای همین با ادب بودنت می‌باشد، و امام باقر علیه‌السلام در جواب او، با خوبی صحبت کرده و می‌فرمود: هرگز هیچ عمل پنهانی بر خدا پوشیده نیست. [یعنی عمل تو هرچند کوچک و ناچیز و مربوط به‌قلب تو است و کسی از آن اطلاع ندارد، اما خداوند آن را می‌داند و به‌همین مقدار به‌تو پاداش خواهد داد.]

رفت و آمد مرد شامی زیاد طول نکشید که مریض شد و دردش شدّت پیدا کرد، وقتی سنگین شد متولّی خود را فراخواند و به‌او گفت: وقتی روی جنازه‌ام پارچه کشیدی، نزد محمّد بن علی برو و به‌او خبر بده که من تو را به‌این کار امر کرده‌ام.

چون شب به‌نیمه رسید، خیال کردند که او مرده است و پارچه‌ای روی او کشیدند، صبح که شد، متولِّیِ او به‌مسجد رفت، چون حضرت امام باقر علیه‌السلام نماز خواند و بر رانِ چپ خویش نشست و دوپای خود را از زیر بیرون آورد و پای چپ را بر زمین گذاشت و پای راست را بر کفِ پای راست گذاشت، و حضرت بعد از نماز در جای خود می‌نشست و تعقیبات را به‌جا می‌آورد، متولِّی به‌حضرت عرض کرد: ای اباجعفر، فلان مرد شامی از دنیا رفت و از شما خواسته است که برایش نماز میِّت بخوانید. امام باقر علیه‌السلام فرمود: خیر، سرزمین شام، سرزمینی بسیار سرد سیر است و سرزمین حجاز، گرم و حرارتش زیاد است، پس برو و در کارِ دوستت عجله نکن تا من نزدتان بیایم. سپس از جای خود برخاست و وضویی گرفت و دوباره برگشت و دو رکعت نماز خواند، و بعد دستش را به‌مقداری که خدا خواست، مقابل صورتش بالا آورد، آن‌گاه افتاد به‌سجده تا هنگامی که خورشید طلوع نمود. سپس برخاست و به منزل مرد شامی رفت، و وارد بر او شد، و او را صدا زد و وی جواب آن حضرت را داد، حضرت او را نشاند و تکیه‌اش داد، و خواست برایش سویقی (غذایى که با آرد گندم درست می‌کنند) درست کنند، وقتی آماده شد آن را به‌وی نوشاند و به‌خانواده‌اش فرمود: شکمش را پُر و سینه‌اش را با غذای سرد خنک کنید، آنگاه رفت. طولی نکشید که حالِ مردِ شامی خوب شد، و نزد امام باقر علیه‌السلام آمد، و عرض کرد: می‌خواهم با شما خصوصی صحبت کنم، حضرت مجلس را مطابق میل او آماده کرد. مرد شامی گفت: شهادت می‌دهم که تو حجت خدا بر مخلوقاتش هستی، و دری هستی که باید از آن در وارد بر خدا شد، پس هر کس از غیر تو بیابد، نا امید شده و زیان کرده و گمراهی زیادی پیدا کرده است. امام باقر علیه‌السلام فرمود: بر تو چه گذشت؟ گفت: شهادت می‌دهم که روحم از بدنم بیرون شد و خود، این را دیدم. ناگهان صاحب صدایی، که با گوشم صدایش را می‌شنیدم و من خواب نبودم، فریاد زد: روحش را به‌او برگردانید، که این (برگرداندن روحش را) محمد بن علی از ما خواسته است!

امام باقر علیه‌السلام به‌او فرمود: آیا نمی‌دانی که [گاهی] خداوند بنده‌ای را دوست دارد و از عمل او بدش می‌آید (مانند محبِّ اهل بیت علیهم‌السلام که اعمالش نادرست است و اهل معصیت)، و از بنده‌ای بدش می‌آید، و کار او را دوست دارد؟ (مانند تو که دشمن اهل بیت علیهم‌السلام هستی و خدا دوستت ندارد، ولی کارت را که همنشینی با اهل بیت علیهم‌السلام است، دوست  دارد.) راوی می‌گوید: بعد از این ماجرا، مرد شامی از اصحاب امام باقر علیه‌السلام شد.

  • ۰۱/۱۱/۲۸
  • مرتضی آزاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی