مرحوم محمد نبیّ تویسرکانی مینویسد: مورد اعتمادترین اساتید بزرگم، مرحوم ملامحسن تویسرکانی نقل کرده است: مقدّس اردبیلی در اوایل تحصیلش در حجرهای تنها بود. یکی از طلاب مشتاق شد که با او هم حجره گردد، اما مقدس اردبیلی بهاین کار راضی نبود، و آن طلبه بر خواستة خود، اصرار زیادی کرد، تا اینکه مقدس اردبیلی بهصورت مشروط راضی شد، و آن شرط این بود که احدی را بر حالاتی که از وی میبیند مطلع نکند، و آن طلبه هم پذیرفت. این طلبه مدتی با مقدس اردبیلی همحجره شد. در این مدت آن دو در تنگدستی عجیبی قرار گرفتند، بهگونهای که حتی از تهیة غذایی برای زنده ماندن هم ناتوان بودند و این حالت آن قدر سخت و طاقتفرسا بود که ضعف و شکستگی و سایر آثارش در ظاهر آن طلبه آشکار گردید. مردی او را دید و از حالش مطلع شد و علت بدحالی وی را جویا شد. آن مرد طلبه، ابتدا سعی کرد از حال خود چیزی نگوید، ولی بعد از بافشاری، التماس و اصرار، وی را از حالشان باخبر میکند. آن شحص میرود و با خود قدری غذا و مبلغی پول میآورد، و بهآن طلبه میگوید: این غذا و پول مال تو و رفیقت. وقتی مقدس اردبیلی میآید، آن طلبه، داستان را برایش نقل و از ماجرا او را باخبر میکند. مقدس اردبیلی میگوید: چرا حالمان را برایش گفتی و پیمانت را شکستی؟ آن مرد طلبه از مقدس عذر خواهی کرده و میگوید: چه کنم؟ او خیلی اصرارو پافشاری کرد. مقدس ار دبیلی بهاو گفت: دیگر زمان جدایی میان من و تو رسید، و از آنجا که غذا و پول رزق الهی است، نصف آنها از آنِ من و نیم دیگر مالِ توست. اتفاقاً همان شب، مقدس اردبیلی محتلم شد و برای غسل کردن و آماده شدن برای شبزندهداری بهحمام رفت، ولی چون هنوز زمان باز کردن در حمام نرسیده بود، حمامی در را باز نکرد. مقدس اردبیلی مزد وی را افزایش داد تا در را باز کند، ولی او قبول نکرد، مقدس اردبیلی باز هم اجرتش را بالاتر بود، تا آنکه تمام سهم خود را بهاو پیشنهاد داد و حمامی پذیرفت و در را باز کرد، و مقدس بهداخل حمام رفت و غسل کرد و بهمنزل خویش برگشت و مشغول نماز شب خویش گردید. هر مقام بالایی که خداوند متعال بهمقدس اردبیلی داد، برگشت بههمان شب میکند! لئالیالأخبار، محمّد نبی تویسرکانی، ج1، ص115.
عالی