رُوِىَ أنَّ موسى علیهالسلام عند نزولِ الوحىِ علیهِ بالذِّهابِ إلى فرعون للدعوة إلى الإیمان تعلَّق قلبُه بأحوال أهله قائلاً یا ربِّ مَن یقومُ بأمرِ عِیالى؟ فأمره اللهُ تعالى أن یَضرب بعصاه صخرةً فضربها فانشقت وخرج منها صخرةٌ ثانیةٌ ثم ضرب بعصاه علیها فانشقت وخرجت منها صخرةٌ ثالثة ثم ضربها بعصاه فخرجت منها دودةٌ وفى فَمِهَا شىءٌ یجرى مجرى الغذاء لها ورُفِعَ الحجابُ عن سمعِ موسى فسمعَ الدودةَ تقول سبحان مَن یرانى ویسمع کلامى ویعرف مکانى ویَذکرنى ولا ینسانى. روحالبیان، إسماعیل حقی، ج4، ص96.
طبقِ روایت، هنگامی که بر موسی علیهالسلام وحی شد تا برای دعوت فرعون بهایمان، بهسوی او برود، دلش بهاحوال خانوادهاش تعلّق پیدا کرد و عرض کرد: پروردگارا، چه کسی عهدهدار امور خانوادهام میگردد؟ خداوند متعال بهاو فرمان داد تا با عصایش ضربهای بهتخته سنگی بزند، موسی با عصایش بهآن تخته سنگ ضربه زد، آن تخته سنگ شکافته شد و از میانش تخته سنگ دوّمی بیرون آمد، سپس با عصایش بهآن هم ضربه زد، آن نیز شکست و از میانش تخته سنگ سوّمی بیرون آمد، آنگاه با عصایش بر آن نیز ضربه زد و از میان آن کِرمی بیرون آمد، در حالی که در دهانش چیزی بود که بهعنوان غذا از آن استفاده میکرد، پردهها از گوش جناب موسی کنار رفت و شنید که آن کِرم با پروردگار خود، چنین مناجات میکند: منزّه است آن کسی که مرا میبیند و سخنم را میشنود و از مکان من با خبر است و مرا بهیاد دارد و فراموشم نمیکند!
- ۰۲/۰۲/۱۹