ناصرالدّین انصاری قمی مینویسد: پدرم، مرحوم حجّتالاسلام والمسلمین حاج شیخ محمّدعلی انصاری، مینویسد: آیتالله حاج سیّد سجّاد علوی [پدر مرحوم آیتالله سید محمد علی علوی گرگانی]، که فعلاً رئیس روحانی شهرستان گرگانند، نقل کردند: اوایل جوانی در مشهد نزد ادیب نیشابوری مطوّل میخواندیم. روزی استاد با چهرهای منقبض و عبوس سرِ درس حاضر شدند. من علّتِ ناراحتی را پرسیدم، گفتند: دیشب تفتازانی، مصنّفِ مطوّل، را خواب دیدم. مرا در آغوش فشرده گفت: «من از شما ممنونم که سخنان مرا خوب فهمیدی و بهمردم فهماندی!» از خواب که بیدار شدم دیدم من چهل سال از بهترین ایّامِ عمرم را در اطراف کلمات یک آخوندِ سنّی گذراندهام و اکنون از من ممنون است. چرا نباید کاری کرده باشم که علی علیهالسلام ممنون من باشد؟ و آن روز یک جلد غررالحکم خطّی با خودشان آورده بودند که از آن کتاب درس بگویند که عمرشان وفا نکرد. آیت علم و عمل، یادنامة آیتالله علوی گرگانی، ص15.