عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام یَقُولُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله صَلَّى بِالنَّاسِ الصُّبْحَ فَنَظَرَ إِلَى شَابٍّ فِی الْمَسْجِدِ وَ هُوَ یَخْفِقُ وَ یَهْوِی بِرَأْسِهِ مُصْفَرّاً لَوْنُهُ قَدْ نَحِفَ جِسْمُهُ وَ غَارَتْ عَیْنَاهُ فِی رَأْسِهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا فُلَانُ؟ قَالَ: أَصْبَحْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِناً فَعَجِبَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مِنْ قَوْلِهِ وَ قَالَ إِنَّ لِکُلِّ یَقِینٍ حَقِیقَةً فَمَا حَقِیقَةُ یَقِینِکَ؟ فَقَالَ: إِنَّ یَقِینِی یَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ الَّذِی أَحْزَنَنِی وَ أَسْهَرَ لَیْلِی وَ أَظْمَأَ هَوَاجِرِی فَعَزَفَتْ نَفْسِی عَنِ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا حَتَّى کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى عَرْشِ رَبِّی وَ قَدْ نُصِبَ لِلْحِسَابِ وَ حُشِرَ الْخَلَائِقُ لِذَلِکَ وَ أَنَا فِیهِمْ وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ الْجَنَّةِ یَتَنَعَّمُونَ فِی الْجَنَّةِ وَ یَتَعَارَفُونَ وَ عَلَى الْأَرَائِکِ مُتَّکِئُونَ وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى أَهْلِ النَّارِ وَ هُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ مُصْطَرِخُونَ وَ کَأَنِّی الْآنَ أَسْمَعُ زَفِیرَ النَّارِ یَدُورُ فِی مَسَامِعِی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِأَصْحَابِهِ: هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْإِیمَانِ ثُمَّ قَالَ لَهُ: الْزَمْ مَا أَنْتَ عَلَیْهِ فَقَالَ الشَّابُّ: ادْعُ اللَّهَ لِی یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْ أُرْزَقَ الشَّهَادَةَ مَعَکَ فَدَعَا لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ خَرَجَ فِی بَعْضِ غَزَوَاتِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَاسْتُشْهِدَ بَعْدَ تِسْعَةِ نَفَرٍ وَ کَانَ هُوَ الْعَاشِرَ. اصول کافی، ثقة الإسلام کلینی، ترجمه سید جواد مصطفوی، ج3، ص89، بابُ حقیقة الإیمان و الیقین، ح2.
اسحاق بن عمار میگوید: از امام صادق علیهالسلام شنیدم که میفرمود: رسول خدا صلی الله علیه وآله نماز صبح را بهجماعت خواند، آنگاه جوانی را در مسجد دید که بر اثر خوابآلودگی و کمخوابی چُرت میزد و سرش میافتاد، رنگش زرد و بدنش لاغر و چشمانش بهگودی افتاده بود. حضرت بهاو فرمود: فلانی، چگونه صبح کردی؟! عرض کرد: با یقین! رسول خدا صلّی الله علیه و آله از سخن او شگفتزده شد و فرمود: برای هر یقینی حقیقتی است، حال حقیقت یقین تو چیست؟ عرض کرد: ای رسول خدا، یقین من، مرا محزون نموده و خواب را از من ربوده است و شبها بیدار میمانم و و مرا وادار کرده روزها را روزه بگیرم و از دنیا و هرچه در آن است چشم پوشیدم، بهقدری که انگار عرش پروردگارم را میبینم که برای حسابرسی نصب شده و همة مخلوقات برای آن محشور شدهاند، و من در میان آنان هستم، و گویا بهبهشتیان نگاه میکنم که در بهشت متنعّماند و همدیگر را میشناسند، و بر تختها تکیه کردهاند، و گویا نگاه میکنم بهجهنّمیان، که در جهنّم عذاب میشوند و فریاد میزنند و ناله میکنند، و گویا الآن صدای خروش آتش را میشنوم که در گوشهایم میچرخد. رسول خدا صلی الله علیه و آله بهیارانش فرمود: این بندهای است که خداوند دلش را بهنور ایمان منوّر فرموده است، سپس بهاو فرمود: بر این حال، ثابت باش. جوان عرض کرد: ای رسول خدا، برایم از خدا بخواه که شهادت در رکابت روزیم شود. رسول خدا صلّی الله علیه و آله برایش دعا فرمود. دیری نپایید که برای یکی از غزوات پیامبر صلّی الله علیه و آله بیرون رفت و بعد از نُه نفر بهشهادت رسید و او، دهمین شهید بود.
- ۰۲/۰۴/۰۵