رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

  • ۰
  • ۰

وَ مِنْهَا: أَنَّ أَبَا هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیَّ قَالَ:‌ ظَهَرَتْ فِی أَیَّامِ الْمُتَوَکِّلِ امْرَأَةٌ تَدَّعِی‌ أَنَّهَا زَیْنَبُ بِنْتُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله. فَقَالَ لَهَا الْمُتَوَکِّلُ: أَنْتِ امْرَأَةٌ شَابَّةٌ وَ قَدْ مَضَى مِنْ وَقْتِ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا مَضَى مِنَ السِّنِینَ. فَقَالَتْ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَسَحَ عَلَى رَأْسِی وَ سَأَلَ اللَّهَ أَنْ یَرُدَّ عَلَیَّ شَبَابِی فِی کُلِّ أَرْبَعِینَ سَنَةً وَ لَمْ أَظْهَرْ لِلنَّاسِ إِلَى هَذِهِ الْغَایَةِ فَلَحِقَتْنِی الْحَاجَةُ فَصِرْتُ إِلَیْهِمْ. فَدَعَا الْمُتَوَکِّلُ مَشَایِخَ آلِ أَبِی طَالِبٍ وَ وُلْدَ الْعَبَّاسِ وَ قُرَیْشٍ فَعَرَّفَهُمْ حَالَهَا فَرَوَى جَمَاعَةٌ وَفَاةَ زَیْنَبَ بِنْتِ فَاطِمَةَ علیهاالسلام فِی سَنَةِ کَذَا، فَقَالَ لَهَا: مَا تَقُولِینَ فِی هَذِهِ الرِّوَایَةِ؟ فَقَالَتْ کَذِبٌ وَ زُورٌ فَإِنَّ أَمْرِی کَانَ مَسْتُوراً عَنِ النَّاسِ فَلَمْ یُعْرَفْ لِی حَیَاةٌ وَ لَا مَوْتٌ. فَقَالَ لَهُمُ الْمُتَوَکِّلُ: هَلْ عِنْدَکُمْ حُجَّةٌ عَلَى هَذِهِ الْمَرْأَةِ غَیْرَ هَذِهِ الرِّوَایَةِ؟ قَالُوا لَا، قَالَ: أَنَا بَرِی‌ءٌ مِنَ الْعَبَّاسِ إِنْ لَا أُنْزِلَهَا عَمَّا ادَّعَتْ إِلَّا بِحُجَّةٍ تَلْزَمُهَا. قَالُوا: فَأَحْضِرْ عَلِیَّ بْنَ مُحَمَّدِ بْنِ الرِّضَا علیهم‌السلام فَلَعَلَّ عِنْدَهُ شَیْئاً مِنَ الْحُجَّةِ غَیْرَ مَا عِنْدَنَا. فَبَعَثَ إِلَیْهِ، فَحَضَرَ، فَأَخْبَرَهُ بِخَبَرِ الْمَرْأَةِ، فَقَالَ: کَذَبَتْ فَإِنَّ زَیْنَبَ تُوُفِّیَتْ فِی سَنَةِ کَذَا فِی شَهْرِ کَذَا فِی یَوْمِ کَذَا، قَالَ: فَإِنَّ هَؤُلَاءِ قَدْ رَوَوْا مِثْلَ هَذِهِ الرِّوَایَةِ وَ قَدْ حَلَفْتُ أَنْ‌ لَا أُنْزِلَهَا عَمَّا ادَّعَتْ إِلَّا بِحُجَّةٍ تَلْزَمُهَا. قَالَ: وَ لَا عَلَیْکَ فَهَاهُنَا حُجَّةٌ تَلْزَمُهَا وَ تَلْزَمُ غَیْرَهَا. قَالَ: وَ مَا هِیَ؟ قَالَ: لُحُومُ وُلْدِ فَاطِمَةَ مُحَرَّمَةٌ عَلَى السِّبَاعِ فَأَنْزِلْهَا إِلَى السِّبَاعِ فَإِنْ کَانَتْ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ فَلَا تَضُرُّهَا السِّبَاعُ. فَقَالَ لَهَا: مَا تَقُولِینَ؟ قَالَتْ: إِنَّهُ یُرِیدُ قَتْلِی، قَالَ: فَهَاهُنَا جَمَاعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام فَأَنْزِلْ مَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ. قَالَ: فَوَ اللَّهِ لَقَدْ تَغَیَّرَتْ وُجُوهُ الْجَمِیعِ، فَقَالَ بَعْضُ الْمُتَعَصِّبِینَ‌: هُوَ یُحِیلُ عَلَى غَیْرِهِ، لِمَ لَا یَکُونُ هُوَ؟ فَمَالَ الْمُتَوَکِّلُ إِلَى ذَلِکَ رَجَاءَ أَنْ یَذْهَبَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونَ لَهُ فِی أَمْرِهِ صُنْعٌ. فَقَالَ: یَا أَبَا الْحَسَنِ، لِمَ لَا یَکُونُ أَنْتَ ذَلِکَ؟ قَالَ: ذَاکَ إِلَیْکَ، قَالَ: فَافْعَلْ، قَالَ‌: أَفْعَلُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، فَأُتِیَ بِسُلَّمٍ وَ فُتِحَ عَنِ السِّبَاعِ وَ کَانَتْ سِتَّةٌ مِنَ الْأُسُدِ، فَنَزَلَ الْإِمَامُ أَبُو الْحَسَنِ علیه‌السلام إِلَیْهَا، فَلَمَّا دَخَلَ وَ جَلَسَ صَارَتِ الْأُسُودُ إِلَیْهِ وَ رَمَتْ بِأَنْفُسِهَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَ مَدَّتْ بِأَیْدِیهَا وَ وَضَعَتْ رُءُوسَهَا بَیْنَ یَدَیْهِ. فَجَعَلَ یَمْسَحُ عَلَى رَأْسِ کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهَا بِیَدِهِ ثُمَّ یُشِیرُ لَهُ‌ بِیَدِهِ إِلَى الِاعْتِزَالِ فَیَعْتَزِلُ نَاحِیَةً حَتَّى اعْتَزَلَتْ کُلُّهَا وَ قَامَتْ‌ بِإِزَائِهِ. فَقَالَ لَهُ الْوَزِیرُ: مَا کَانَ هَذَا صَوَاباً فَبَادِرْ بِإِخْرَاجِهِ مِنْ هُنَاکَ قَبْلَ أَنْ یَنْتَشِرَ خَبَرُهُ، فَقَالَ لَهُ: أَبَا الْحَسَنِ، مَا أَرَدْنَا بِکَ سُوءاً وَ إِنَّمَا أَرَدْنَا أَنْ نَکُونَ عَلَى یَقِینٍ مِمَّا قُلْتَ فَأُحِبُّ أَنْ تَصْعَدَ، فَقَامَ وَ صَارَ إِلَى السُّلَّمِ وَ هِیَ حَوْلَهُ تَتَمَسَّحُ بِثِیَابِهِ. فَلَمَّا وَضَعَ رِجْلَهُ عَلَى أَوَّلِ دَرَجَةٍ الْتَفَتَ إِلَیْهَا وَ أَشَارَ بِیَدِهِ أَنْ تَرْجِعَ فَرَجَعَتْ وَ صَعِدَ. فَقَالَ: کُلُّ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ فَلْیَجْلِسْ فِی ذَلِکَ الْمَجْلِسِ. فَقَالَ لَهَا الْمُتَوَکِّلُ: انْزِلِی. قَالَتْ: اللَّهَ اللَّهَ، ادَّعَیْتُ الْبَاطِلَ وَ أَنَا بِنْتُ فُلَانٍ حَمَلَنِی الضُّرُّ عَلَى مَا قُلْتُ. فَقَالَ الْمُتَوَکِّلُ: أَلْقُوهَا إِلَى السِّبَاعِ فَبَعَثَتْ وَالِدَتُهُ وَ اسْتَوْهَبَتْهَا مِنْهُ وَ أَحْسَنَتْ إِلَیْهَا. الخرائج و الجرائح، قطب الدین الراوندی، مؤسسة النور للمطبوعات، بیروت-لبنان، ج1، ص404، ح11.

یکی از معجزات امام هادی علیه‌السلام این است که ابوهاشم جعفری می‌گوید: در زمان خلافت متوکل عباسی زنی پیدا شد که ادّعا می‌کرد که او زینب دختر فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله است. متوکّل به‌او گفت: تو زن جوانی هستی، و از زمان رحلت رسول خدا صلّی الله علیه و آله چندین سال‌ گذشته است. گفت: رسول خدا صلّی الله علیه و آله دست بر سرم کشید و از خدا خواست که در هر چهل سال، جوانی‌ام را بر من برگرداند و تا این زمان خود را به‌کسی نشان نداده‌ام، اکنون محتاج شدم، و خود را بر آنها آشکار کردم. متوکّل بزرگان آل ابی طالب و فرزندان عباس و قریش را فراخواند و ماجرا را برایشان گفت، گروهی گفتند: زینب دختر فاطمه سلام الله علیها در فلان سال فوت کرده است، متوکل به‌زن گفت: طبق این نقل چه می‌گویی؟ گفت: سخنی دروغ و تهمت است؛ زیرا ماجرایِ من از مردم پنهان بوده است، و کسی از زندگی و مرگ من خبر ندارد. متوکّل به‌آن بزرگان گفت: آیا شما دلیل دیگری غیر از این نقل قول در خصوصِ مرگِ زینب دختر فاطمه زهرا سلام الله علیها، برای این زن، دارید؟ گفتند: نه، متوکّل گفت: من از عبّاس بیزارم اگر این زن را با دلیلی محکم از ادّعای خود برنگردانم. بزرگان گفتند: پس علیّ بن محمّد بن رضا (امام هادی) علیهم‌السلام را بیاور، شاید در نزد او دلیلِ دیگری غیر از آنچه در نزد ما است باشد. فرستاد دنبال امام هادی علیه‌السلام. حضرت تشریف آوردند. ماجرای آن زن را برای حضرت بازگو کرد، حضرت فرمود: دروغ گفته است؛ زیرا زینب در فلان سال و فلان ماه و فلان روز، فوت کرده است. متوکّل گفت: این بزرگان هم همین نقل را بیان کردند، و من قسم خوردم که ادّعای او را باطل نکنم مگر با دلیلی محکم. حضرت فرمود: ناراحت نباش؛ زیرا در نزد من دلیلی است که هم او و هم غیرِ او را مجاب می‌کند. متوکّل گفت: آن دلیل چیست؟ فرمود: گوشت‌های فرزندان فاطمه برای حیوانات درنده حرام است، او را نزد درندگان بینداز، اگر او از فرزندان فاطمه باشد درندگان با او کاری ندارند. متوکّل به‌آن زن گفت: چه می‌گویی؟ گفت: او می‌خواهد مرا بکشد! حضرت فرمود: اینجا گروهی از فرزندان حسن و حسین علیهماالسلام هستند، هرکدامشان را که خواستی بینداز جلوی آن درندگان. ابوهاشم جعفری می‌گوید: به‌خدا قسم رنگ از چهرة همه پرید. برخی از متعصّبان و کینه‌جویان گفتند: علیّ بن محمّد به‌دیگران‌ حواله می‌دهد، چرا خودش نزد آن درندگان نمی‌رود؟ متوکّل از این نظر خوشش آمد؛ چون امید داشت که با این حیله بدون اقدامی دیگر، از دست امام هادی علیه‌السلام راحت شود. گفت: ای ابوالحسن، چرا آن شخصی که می‌خواهد نزد درندگان برود خودت نباشی؟ فرمود: این به‌تو برمی‌گردد و هرچه تو صلاح بدانی. متوکّل گفت: پس برو. فرمود: إن شاءالله خواهم رفت. برای حضرت نردبانی آوردند و درِ گودالی که در آن شش شیر وجود داشت، را باز کردند. امام هادی علیه‌السلام از نردبان پایین رفت، همین‌که داخل شد و نشست، شیرها به‌طرف حضرت آمدند و خود را جلوی حضرت انداختند و دست‌هایشان را دراز کردند و سرهایشان را جلوی حضرت انداختند، و حضرت شروع کرد به‌دست کشیدن روی سر هر یک از آنها و بعد با دست به‌او اشاره می‌فرمود که به‌گوشه‌ای برود و خود حضرت هم به‌گوشه‌ای رفت، تا این‌که همة آنها به‌جایی که امام اشاره فرموده بود رفتند و در برابر آن حضرت ایستادند، وزیر به‌معتصم گفت: این کار، خوب نیست، قبل از آن‌که خبرش منتشر شود، دستور بده او را از مکان شیران بیرون بیاورند. معتصم به‌حضرت عرض کرد: ای ابوالحسن، ما قصد بدی نسبت به‌تو نداشتیم، فقط می‌خواستیم نسبت به‌آنچه گفتی یقین پیدا کنیم، و حالا دوست دارم بیایی بالا، حضرت از جا برخاست و به‌طرف نردبان رفت، در حالی که شیران دور او بودند و دست خود را به‌لباسش می‌کشیدند. همین که حضرت پای خود را بر روی اوّلین پله قرار داد، به‌آن شیران توجّه کرد و با دستش اشاره کرد که برگردند و آنان بازگشتند و حضرت از نردبان به‌بالا آمد، و فرمود: هرکسی که فکر می‌کند از فرزندان فاطمه است، پس برود در آن‌جایی که من نشستم بنشیند. متوکّل به‌آن زن گفت: برو پایین نزد شیران. گفت: خدا را در نظر بگیرید، خدا را در نظر بگیرید، ادّعای ناحقّی کردم، و من دختر فلان شخص هستم، فشارهای اقتصادی مرا وادار کرد که آن سخن را بگویم. متوکّل گفت: او را نزد درندگان بیندازید، مادر متوکّل شخصی را فرستاد و از متوکّل درخواست کرد که آن زن را به‌وی هدیه کند، و بعد از آن‌که متوکّل زینب دروغگو را به‌وی بخشید، به‌او نیکی کرد.

  • ۰۲/۰۴/۱۲
  • مرتضی آزاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی