أنَّ رجلاً أتى النبیَّ صلّی الله علیه و آله و طلبَ منه أن یأمره بأنفعِ الأعمال، فقال له رسول اللّه صلی الله علیه و آله: اصدق و لا تکذب و اعمل من المعاصی ما شئت، فاستعجبَ الرَّجلُ من هذا القول و قبله، فلمّا رجع قال: النبی صلی الله علیه و آله لم ینه الا عن الکذب فأنا آتی فلانة و کانت امرأة جمیلة، فلمّا مضى الى بیتها لیزنیَ بها تفکر فی نفسه و قال: إذا خرجتُ من عندها و لقینی أحد و سألنی این کنتَ و ما کنت تعمل؟ فإن صدّقته فی القول صار أمری عظیماً و ان کذبت فقد نُهیِتُ عنه، فرجع الى منزله ثم طلب أن یفعل ذنباً آخر و فکّر مثلَ هذا فأقلع عن جمیعِ المعاصی. الأنوار النعمانیة، الجزائری، السید نعمة الله، ج3، ص41.
در روایت آمده است که مردی بهمحضر پیامبر صلی الله علیه و آله رسید و از ایشان درخواست کرد که او را بهسودمندترین اعمال دستور دهد، رسول خدا صلی الله علیه و آله بهاو فرمود: راست بگو و دروغ نگو و هرگناهی دلت خواست انجام بده! مرد از این سخن تعجّب کرد و آن را پذیرفت. وقتی از محضر پیامبر صلی الله علیه و آله برگشت، گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله تنها مرا از دروغ نهی فرموده است، پس من میروم نزد فلان زن، که زنی زیبا بود، [برای عمل منافی عفت]. همینکه بهطرف خانة آن زن رفت، تا با او زنا کند، با خودش فکر کرد و گفت: اگر از نزد آن زن برگردم و یک نفر مرا ببیند و از من بپرسد که کجا بودی و چهکار میکردی؟ اگر راستش را برای او بگویم که آبرویم میرود، و اگر بهاو دروغ بگویم که من از آن نهی شدهام [و بهپیامبر صلّی الله علیه و آله قول دادهام که راست بگویم و دروغ نگویم]، پس بهمنزلش برگشت، بعد تصمیم گرفت گناه دیگری انجام دهد، باز همین سؤال و جواب را بهخاطر آورد، و از تمام گناهان صرفنظر کرد.
- ۰۲/۰۴/۱۵