حجتالاسلام شیخ فیض الله دارایی میگفت: شیخ مهدی امامی مازندرانی در جلسة تفسیر قرآن فرمود: در یکی از سفرهایم بهکربلا که پیاده رفته بودم بهمنزل یکی از خادمان حرم ساکن شدم روزی از ایشان تقاضای تربت کردم و ایشان مقداری از تربتی که از اجدادشان داشتند و برای استشفاء از آن استفاده میکردند را بهمن داد. من نیز مبلغ 10 تومان که هزینة یک سال زندگی بود بهاو هدیه کردم. در سالی که در نجف تحصیل میکردم، بههمراه یکی از محترمین عازم سفر حج شدیم و بهبصره و از آنجا بهمقصد جدّه سوار کشتی شدیم. یکی از شبها دریا متلاطم شد. ناخدای کشتی گفت که اختیار کشتی از دستش خارج شده است. همه نگران و نالان شدند. من بهیاد تربت سیدالشهداء افتادم. ذرّهای از آن را بهآب دریا زدم، در اینجا اشک از چشمان شیخ خارج شد و مهدی امامی مازندرانی گفت: بهخدا قسم در همان لحظه، دریا آرام شد، ناخدا که آرامش دریا را احساس کرد، بهمن رو نمود و گفت: این نَفَسِ مسیحایی از چه کسی و کجاست که چنین طوفان سرکشی را فرو خواباند؟ منکه میترسیدم تربت را بگیرند، چیزی نگفتم. جرعهای از اقیانوس، قلی زاده، ص202.