هنگامى که ابواسحاق، ابراهیم بن هلال حرّانى، صاحب کمالات و فضایل و ماهر در ادبیات عرب و کتابت و انشاء و شعر که استاد سیّد رضی، جمع آوریکنندة نهج البلاغه و از «صابئین»؛ یعنی فرقهاى که پیرو حضرت یحیى و ستارهپرست بودند از دنیا رفت، سید رضى در قصیدهاى بس عالى و غمانگیز و اسفبار براى او مرثیه گفت. بیت اوّل آن که بهصورت ضربالمثل آمده چنین است:
أرأیتَ مَن حَمَلُوا عَلَى الأعوادِ أعلمتَ کیف خبا ضیاءُ النادى؟
یعنى: بهمن بگویید: چه کسى را بر این چوبها (تابوت) حمل مىکنند؟ آیا مىدانید چگونه چراغ محفل ما خاموش شد؟
این در حالی است که سیّد رضى هنگام وفات ابواسحق صابى 20 ساله یا 21 ساله بوده است و سیّدِ مرتضى هم مرثیهاى براى ابواسحق صابى گفت و در دیوانش موجود است و با این مطلع آغاز مىشود:
ما کان یومک یا أباإسحق إلا و داعى للمنى و فراق
یعنى: اى ابواسحق، روزى که تو از دنیا رفتى گویى روزى است که من زندگى را وداع گفتم و رفتم.
گروهى سید رضی را سرزنش کردند که شخصى مانند شریف رضى، از دودمان پیغمبر، براى کسى چون ابواسحاق صابى کافر مرثیه مىگوید و از فقدان او مىنالد، ولى سیّد رضى گفت: من فضل و کمال او را ستودم نه بدنش را. عجیبتر اینکه هر وقت سید رضى از کنار مقابر «شونیزه» واقع در غرب بغداد نزدیک کاظمین که ابواسحاق در آنجا مدفون بود، عبور مىکرد، و بهمدفن وى مىرسید پیاده مىشد و تا زمانی که از برابر مدفن او نمىگذشت سوار نمىشد. سیّد رضی، در سال 393 ه. ق. عبورش بر مقابر «شونیزه» افتاد و قبر ابواسحاق را دید، از نو قطعهاى در سوگ او گفت که مطلعش این است:
لولا یَذُمُّ الرَّکبُ عندک موقفى حیَّیتُ قبرَک یا أباإسحق
یعنى: اگر کاروانیان توقف مرا در نزد تو نکوهش نمىکردند، اى ابااسحاق! با صداى بلند بر قبرت سلام مىکردم. با استفاده از مردان علم در میدان عمل، سیّد نعمت الله حسینی، ج2، ص127.
- ۰۲/۰۶/۱۲