رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

  • ۰
  • ۰

وَ رُوِیَ‌ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ‌السَّلَامُ قَالَ لِرَجُلٍ مِنْ بَنِی سَعْدٍ: أَ لَا أُحَدِّثُکَ عَنِّی وَ عَنْ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ؟ أَنَّهَا کَانَتْ عِنْدِی فَاسْتَقَتْ بِالْقِرْبَةِ حَتَّى أَثَّرَ فِی صَدْرِهَا وَ طَحَنَتْ بِالرَّحَى حَتَّى مَجِلَتْ یَدَاهَا وَ کَسَحَتِ الْبَیْتَ حَتَّى اغْبَرَّتْ ثِیَابُهَا وَ أَوْقَدَتْ تَحْتَ الْقِدْرِ حَتَّى دَکِنَتْ ثِیَابُهَا فَأَصَابَهَا مِنْ ذَلِکَ ضُرٌّ شَدِیدٌ، فَقُلْتُ لَهَا: لَوْ أَتَیْتِ أَبَاکِ فَسَأَلْتِهِ خَادِماً یَکْفِیکِ حَرَّ مَا أَنْتِ فِیهِ مِنْ هَذَا الْعَمَلِ، فَأَتَتِ النَّبِیَّ صلّی الله علیه و آله فَوَجَدَتْ‌ عِنْدَهُ حُدَّاثاً فَاسْتَحْیَتْ فَانْصَرَفَتْ فَعَلِمَ صلّی الله علیه و آله أَنَّهَا قَدْ جَاءَتْ لِحَاجَةٍ، فَغَدَا عَلَیْنَا وَ نَحْنُ فِی لِحَافِنَا، فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَیْکُمْ، فَسَکَتْنَا وَ اسْتَحْیَیْنَا لِمَکَانِنَا، ثُمَّ قَالَ: السَّلَامُ عَلَیْکُمْ‌. فَسَکَتْنَا، ثُمَّ قَالَ: السَّلَامُ عَلَیْکُمْ، فَخَشِینَا إِنْ لَمْ نَرُدَّ عَلَیْهِ أَنْ یَنْصَرِفَ وَ قَدْ کَانَ یَفْعَلُ ذَلِکَ‌ فَیُسَلِّمُ ثَلَاثاً فَإِنْ أُذِنَ لَهُ وَ إِلَّا انْصَرَفَ، فَقُلْنَا: وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، ادْخُلْ، فَدَخَلَ وَ جَلَسَ عِنْدَ رُءُوسِنَا، ثُمَّ قَالَ: یَا فَاطِمَةُ، مَا کَانَتْ حَاجَتُکِ أَمْسِ عِنْدَ مُحَمَّدٍ؟ فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ نُجِبْهُ أَنْ یَقُومَ، فَأَخْرَجْتُ رَأْسِی، فَقُلْت:ُ أَنَا وَ اللَّهِ أُخْبِرُکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّهَا اسْتَقَتْ بِالْقِرْبَةِ حَتَّى أَثَّرَ فِی صَدْرِهَا وَ جَرَّتْ بِالرَّحَى حَتَّى مَجِلَتْ یَدَاهَا وَ کَسَحَتِ الْبَیْتَ حَتَّى اغْبَرَّتْ ثِیَابُهَا وَ أَوْقَدَتْ تَحْتَ الْقِدْرِ حَتَّى دَکِنَتْ ثِیَابُهَا، فَقُلْتُ لَهَا: لَوْ أَتَیْتِ أَبَاکِ فَسَأَلْتِهِ خَادِماً یَکْفِیکِ حَرَّ مَا أَنْتِ فِیهِ مِنْ هَذَا الْعَمَلِ، قَالَ: أَ فَلَا أُعَلِّمُکُمَا مَا هُوَ خَیْرٌ لَکُمَا مِنَ الْخَادِمِ؟ إِذَا أَخَذْتُمَا مَنَامَکُمَا فَکَبِّرَا أَرْبَعاً وَ ثَلَاثِینَ تَکْبِیرَةً وَ سَبِّحَا ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِینَ تَسْبِیحَةً وَ احْمَدَا ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِینَ تَحْمِیدَةً، فَأَخْرَجَتْ فَاطِمَةُ علیهاالسلامُ رَأْسَهَا وَ قَالَتْ: رَضِیتُ عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ، رَضِیتُ عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ‌. مَن لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج1، ص320، ح947 و علل الشرایع، ج2، باب 88، علة تسبیح فاطمة علیهاالسلام، ص366، ح1.

نقل شده است که امیرالمؤمنین علیه‌السلام به‌مردی از قبیلة بنی اسد فرمود: آیا برایت از خودم و فاطمة زهرا نقل نکنم؟ همانا او همسرم من بود، و آن قدر با مَشک آب کشید که در سینه‌اش اثر گذاشت، و آن قدر با آسیاب آرد کرد تا این‌که دست‌هایش پینه زد، و آن قدر خانه را جارو کرد که لباس‌هایش غبارآلود شد، و آن قدر زیر دیگ را شعله‌ور ساخت که لباس‌هابیش سیاه شد، و در اثر این کارها، زحمت و مشقّت فراوانی متحمّل شد، به‌او عرض کردم: خوب است که نزد پدرت رفته و از او خدمتگزاری درخواست کنی، تا کمی از سختی و مشقتی که بر دوش شما است، را کم‌کند، فاطمه نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله رفت و در آنجا جمعی را دید که مشغول صحبت کردن با آن حضرت بودند، خجالت کشید و برگشت، رسول خدا صلّی الله علیه و آله متوجّه شد که فاطمه برای کاری نزد ایشان آمده است، لذا صبح روز بعد آمد در حالی که ما در رختخواب بودیم، برای اجازه گرفتن فرمود: السلام علیکم، ما ساکت شدیم و چون زیر لحاف بودیم خجالت کشیدیم به‌آن حضرت اجازه دهیم وارد شود، برای دوّمین بار فرمود: السلام علیکم، و ما جواب ندادیم، برای بار سوّم فرمود: السلام علیکم، ما ترسیدیم که این بار هم اگر جواب سلامش را ندهیم برگردد؛ زیرا عادت آن بزرگوار این بود که اگر سه بار سلام کرد و کسی جوابش را نداد، برمی‌گشت، عرض کردیم: و علیک السلام ای رسول خدا، وارد شوید، حضرت وارد شد و [در حالی که ما هر دو، لحاف را روی سرمان کشیده بودیم،] کنارِ سرِ ما نشست، و فرمود: فاطمه جان، دیروز با من چه‌کار داشتی؟ من ترسیدم که اگر جوابش را ندهیم برخیزد و برود، لذا سرم را از زیر لحاف بیرون آورده و عرض کردم: ای رسول خدا، به‌خدا قسم من به‌شما خبر می‌دهم، همانا فاطمه آن قدر با مَشک آب کشید که بر روی سینه‌اش اثر گذاشت، و آن قدر با آسیاب آرد کرد که دست‌هایش پینه بست، و آن قدر خانه را جارو کرد که لباس‌هایش را گرد و غبار گرفت، و آن قدر زیرِ دیگ را مشتعل نمود که لباس‌هایش سیاه و دودی شد، من به‌او پیشنهاد دادم که اگر مایلی نزد پدرت برو و از او خدمتگزاری طلب کن، تا کمی از زحمتِ کارهایی که بر دوشت است کاسته شود، حضرت فرمود: آیا به‌شما چیزی نیاموزم که برایتان از خدمتگزار بهتر است؟ هر وقت به‌بستر خود رفتید تا بخوابید، سی وچهار مرتبه بگویید الله اکبر، و سی و سه مرتبه بگویید سبحان الله و سی و سه مرتبه بگویید الحمدلله، فاطمه [که تا این لحظه سرش زیر لحاف بود،] سر خود را از زیر لحاف بیرون آورد و عرض کرد: از خدا و رسولش راضی شدم، از خدا و رسولش راضی شدم!  

  • ۰۲/۰۸/۰۳
  • مرتضی آزاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی