أَصْبَحَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله یَوْماً وَ قَدْ غَصَّ مَجْلِسُهُ بِأَهْلِهِ، فَقَالَ: أَیُّکُمُ الْیَوْمَ نَفَعَ بِجَاهِهِ أَخَاهُ الْمُؤْمِنَ؟ فَقَالَ عَلِیٌّ علیهالسلام: أَنَا، قَالَ: صَنَعْتَ مَا ذَا؟ قَالَ: مَرَرْتُ بِعَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ وَ قَدْ لَازَمَهُ بَعْضُ الْیَهُودِ فِی ثَلَاثِینَ دِرْهَماً کَانَتْ لَهُ عَلَیْهِ، فَقَالَ عَمَّارٌ: یَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله، یُلَازِمُنِی وَ لَا یُرِیدُ إِلَّا أَذَایَ وَ إِذْلَالِی لِمَحَبَّتِی لَکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ، فَخَلِّصْنِی مِنْهُ بِجَاهِکَ، فَأَرَدْتُ أَنْ أُکَلِّمَ لَهُ الْیَهُودِیَّ، فَقَالَ: یَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ، أَنَا أُجِلُّکَ فِی قَلْبِی وَ عَیْنِی مِنْ أَنْ أَبْذُلَکَ لِهَذَا الْکَافِرِ وَ لَکِنِ اشْفَعْ لِی إِلَی مَنْ لَا یَرُدُّکَ عَنْ طَلِبَةٍ، فَلَوْ أَرَدْتَ جَمِیعَ جَوَانِبِ الْعَالَمِ أَنْ یُصَیِّرَهَا کَأَطْرَافِ السُّفْرَةِ لَفَعَلَ، فَاسْأَلْهُ أَنْ یُعِینَنِی عَلَی أَدَاءِ دَیْنِهِ وَ یُغْنِیَنِی عَنِ الِاسْتِدَانَةِ، فَقُلْت:ُ اللَّهُمَّ افْعَلْ ذَلِکَ بِهِ، ثُمَّ قُلْتُ لَهُ: اضْرِبْ إِلَی مَا بَیْنَ یَدَیْکَ مِنْ شَیْءٍ حَجَرٍ أَوْ مَدَرٍ فَإِنَّ اللَّهَ یَقْلِبُهُ لَکَ ذَهَباً إِبْرِیزاً، فَضَرَبَ یَدَهُ، فَتَنَاوَلَ حَجَراً فِیهِ أَمْنَانٌ، فَتَحَوَّلَ فِی یَدِهِ ذَهَباً، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَی الْیَهُودِیِّ، فَقَالَ: وَ کَمْ دَیْنُکَ؟ قَالَ: ثَلَاثُونَ دِرْهَماً، قَالَ: فَکَمْ قِیمَتُهَا مِنَ الذَّهَبِ؟ قَالَ: ثَلَاثَةُ دَنَانِیرَ، فَقَالَ عَمَّارٌ: اللَّهُمَّ بِجَاهِ مَنْ بِجَاهِهِ قَلَبْتَ هَذَا الْحَجَرَ لَیِّنْ لِی هَذَا الذَّهَبَ لِأَفْصِلَ قَدْرَ حَقِّهِ، فَأَلَانَهُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ، فَفَصَلَ ثَلَاثَةَ مَثَاقِیلَ وَ أَعْطَاهُ، ثُمَّ جَعَلَ یَنْظُرُ إِلَیْهِ وَ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّی سَمِعْتُکَ تَقُولُ: «کَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی» سوره علق (96) آیه6. وَ لَا أُرِیدُ غِنًی یُطْغِینِی، اللَّهُمَّ فَأَعِدْ هَذَا الذَّهَبَ حَجَراً بِجَاهِ مَنْ بِجَاهِهِ جَعَلْتَهُ ذَهَباً بَعْدَ أَنْ کَانَ حَجَراً، فَعَادَ حَجَراً، فَرَمَاهُ مِنْ یَدِهِ، وَ قَالَ: حَسْبِی مِنَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ مُوَالاتِی لَکَ یَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله: فَتَعَجَّبَتْ مَلَائِکَةُ السَّمَاوَاتِ مِنْ قِیلِهِ وَ عَجَّتْ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی بِالثَّنَاءِ عَلَیْهِ فَصَلَوَاتُ اللَّهِ مِنْ فَوْقِ عَرْشِهِ تَتَوَالَی عَلَیْهِ، فَأَبْشِرْ یَا أَبَا الْیَقْظَانِ، فَإِنَّکَ أَخُو عَلِیٍّ فِی دِیَانَتِهِ وَ مِنْ أَفَاضِلِ أَهْلِ وَلَایَتِهِ وَ مِنَ الْمَقْتُولِینَ فِی مَحَبَّتِهِ تَقْتُلُکَ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ وَ آخِرُ زَادِکَ مِنَ الدُّنْیَا صَاعٌ مِنْ لَبَنٍ وَ یَلْحَقُ رُوحُکَ بِأَرْوَاحِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْفَاضِلِینَ، فَأَنْتَ مِنْ خِیَارِ شِیعَتِی. التفسیر المنسوب للإمام الحسن العسکری علیهالسلام، ص63، ح44.
یک روز رسول خدا صلّی الله علیه و آله در مجلسی که مملوِّ از جمعیّت بود، فرمود: کدامیک از شما امروز با آبرویش بهبرادر مؤمنش نفع رسانده است؟ علی علیهالسلام عرض کرد: من، فرمود: چه کردی؟ عرض کرد: عمّار را دیدم که یکی از یهودیان او را مُلزَم بهپرداخت بدهی خود بهمبلغ سی درهم نموده است، عمّار بهمن گفت: ای برادر رسول خدا صلّی الله علیه و آله، یهودی مرا رها نمیکند، و قصدش از این کار تنها اذیّت کردن و خوار کردنِ من است؛ آن هم بهخاطر اینکه من شما اهل بیت را دوست دارم، تو را بهآبرویت قسم، مرا از دست او رها فرما، علی علیهالسلام میفرماید: خواستم دربارة عمّار (پادرمیانی و وساطت کرده و) با مردِ یهودی صحبت کنم، ولی او گفت: ای برادر رسول خدا، من شأن تو را در دل و چشمم اجلّ از آن میدانم که تو را خرج این کافر نمایم، ولی شفاعت مرا در نزد کسی (خدایی) بکن که هیچ خواهش و درخواست تو را برنمیگرداند، پس اگر بخواهی خداوند تمام اطراف جهان را مانند اطراف یک سفره گرداند، این کار را خواهد کرد، حال از او بخواه که مرا برای ادای بدهی آن یهودی کمک کند و مرا از قرض گرفتن دوباره بینیاز فرماید، عرض کردم: بارالها، حاجتش را برآورده فرما، آنگاه بهاو گفتم: دستت را بزن بهآنچه جلویت از سنگ یا گِل است؛ زیرا خداوند آن را برایت تبدیل بهطلای خالص (عربی) خواهد فرمود، او دستش را بر آنها زد، و سنگی را برداشت که وزنش دو یا چند رطل (90 یا 91 مثقال) بود، و بهسوی مردِ یهودی حرکت کرد، و بهاوگفت: چقدر از من طلبکاری؟ گفت: سی درهم، پرسید: اگر تبدیل بهطلا کنی چقدر میشود؟ گفت: سه دینار، عمّار عرض کرد: خداوندا، بهآبروی آن کسی که بهواسطة آبرویش این سنگ را طلا کردی، این شمش طلا را برایم نرم ساز تا بهاندازة طلبش از آن جدا سازم، خدای عزّوجلّ آن شمش طلا را برایش نرم فرمود، عمّار سه مثقال از آن طلای نرم شده جدا کرد و بهمرد یهودی داد، و چشم بهیهودی دوخت و دل متوجّه خدای خویش کرد و عرض کرد: خداوندا، من شنیدم که فرمودی: «چنین نیست [که میپندارند]، بیشک آدمی همینکه خود را بینیاز دید، سرکشی میکند»، و من آن بینیازی را که طاغی و سرکشم سازد، نمیخواهم، خداوندا، بهآبروی کسی که بهخاطر آبرویش آن سنگ را تبدیل بهاین شمش طلا فرمودی، دوباره این شمش طلا را تبدیل بهسنگ فرما، (دعای عمّار مستجاب شد و) شمش طلا تبدیل بهسنگ شد، و عمّار آن را روی زمین انداخت، و (بهامیرالمؤمنین علیهالسلام) عرض کرد: ای برادر رسول خدا، از دنیا و آخرت برای من دوستی شما، بس است! رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: فرشتگان آسمانها از سخن عمّار تعجّب کردند و صدای خود را بهسوی خداوند متعال، در ستایش او بلند کردند، پس درودهای خدا از بالای عرشش پی در پی بر او نازل میشود، پس مژده باد بر تو ای اباالیقضان (کنیة عمّار بن یاسر)؛ زیرا تو برادرِ دینی علی هستی، و از ولایتمداران برتر و از شهدای در راه محبّت او هستی، تو را گروه سرکش میکشند، و آخرین توشة تو از دنیا پیمانهای از شیر است، و روحت بهارواح محمّد و آل برجسته مقامش مُلحَق خواهد شد، و تو از خوبان شیعیان من هستی!
- ۰۲/۰۸/۰۸
موفق و پیروز باشید عالی بود