رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

  • ۰
  • ۰

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ: کَانَ عَابِدٌ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ لَمْ یُقَارِفْ‌ مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا شَیْئاً فَنَخَرَ إِبْلِیسُ نَخْرَةً فَاجْتَمَعَ إِلَیْهِ جُنُودُهُ فَقَالَ مَنْ لِی بِفُلَانٍ فَقَالَ بَعْضُهُمْ أَنَا لَهُ فَقَالَ مِنْ أَیْنَ تَأْتِیهِ فَقَالَ مِنْ نَاحِیَةِ النِّسَاءِ قَالَ لَسْتَ لَهُ لَمْ یُجَرِّبِ النِّسَاءَ فَقَالَ لَهُ آخَرُ فَأَنَا لَهُ فَقَالَ لَهُ مِنْ أَیْنَ تَأْتِیهِ قَالَ مِنْ نَاحِیَةِ الشَّرَابِ وَ اللَّذَّاتِ قَالَ لَسْتَ لَهُ لَیْسَ هَذَا بِهَذَا قَالَ آخَرُ فَأَنَا لَهُ قَالَ مِنْ أَیْنَ تَأْتِیهِ قَالَ مِنْ نَاحِیَةِ الْبِرِّ قَالَ انْطَلِقْ فَأَنْتَ صَاحِبُهُ فَانْطَلَقَ إِلَى مَوْضِعِ الرَّجُلِ فَأَقَامَ حِذَاهُ یُصَلِّی قَالَ وَ کَانَ الرَّجُلُ یَنَامُ وَ الشَّیْطَانُ لَا یَنَامُ وَ یَسْتَرِیحُ وَ الشَّیْطَانُ لَا یَسْتَرِیحُ فَتَحَوَّلَ إِلَیْهِ الرَّجُلُ وَ قَدْ تَقَاصَرَتْ إِلَیْهِ نَفْسُهُ‌ وَ اسْتَصْغَرَ عَمَلَهُ فَقَالَ یَا عَبْدَ اللَّهِ بِأَیِّ شَیْ‌ءٍ قَوِیتَ عَلَى‌ هَذِهِ الصَّلَاةِ فَلَمْ یُجِبْهُ ثُمَّ أَعَادَ عَلَیْهِ فَلَمْ یُجِبْهُ ثُمَّ أَعَادَ عَلَیْهِ فَقَالَ یَا عَبْدَ اللَّهِ إِنِّی أَذْنَبْتُ ذَنْباً وَ أَنَا تَائِبٌ مِنْهُ فَإِذَا ذَکَرْتُ الذَّنْبَ قَوِیتُ عَلَى الصَّلَاةِ قَالَ فَأَخْبِرْنِی بِذَنْبِکَ حَتَّى أَعْمَلَهُ وَ أَتُوبَ فَإِذَا فَعَلْتُهُ قَوِیتُ عَلَى الصَّلَاةِ قَالَ ادْخُلِ الْمَدِینَةَ فَسَلْ عَنْ فُلَانَةَ الْبَغِیَّةِ فَأَعْطِهَا دِرْهَمَیْنِ وَ نَلْ مِنْهَا قَالَ وَ مِنْ أَیْنَ لِی دِرْهَمَیْنِ مَا أَدْرِی مَا الدِّرْهَمَیْنِ فَتَنَاوَلَ الشَّیْطَانُ مِنْ تَحْتِ قَدَمِهِ دِرْهَمَیْنِ فَنَاوَلَهُ إِیَّاهُمَا فَقَامَ فَدَخَلَ الْمَدِینَةَ بِجَلَابِیبِهِ‌ یَسْأَلُ عَنْ مَنْزِلِ فُلَانَةَ الْبَغِیَّةِ فَأَرْشَدَهُ النَّاسُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ جَاءَ یَعِظُهَا فَأَرْشَدُوهُ فَجَاءَ إِلَیْهَا فَرَمَى إِلَیْهَا بِالدِّرْهَمَیْنِ وَ قَالَ قُومِی فَقَامَتْ فَدَخَلَتْ مَنْزِلَهَا وَ قَالَتِ ادْخُلْ وَ قَالَتْ إِنَّکَ جِئْتَنِی فِی هَیْئَةٍ لَیْسَ یُؤْتَى مِثْلِی فِی مِثْلِهَا فَأَخْبِرْنِی بِخَبَرِکَ عابد فَأَخْبَرَهَا فَقَالَتْ لَهُ یَا عَبْدَ اللَّهِ إِنَّ تَرْکَ الذَّنْبِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ التَّوْبَةِ وَ لَیْسَ کُلُّ مَنْ طَلَبَ التَّوْبَةَ وَجَدَهَا وَ إِنَّمَا یَنْبَغِی أَنْ یَکُونَ هَذَا شَیْطَاناً مُثِّلَ لَکَ فَانْصَرِفْ فَإِنَّکَ لَا تَرَى شَیْئاً فَانْصَرَفَ وَ مَاتَتْ مِنْ لَیْلَتِهَا فَأَصْبَحَتْ فَإِذَا عَلَى بَابِهَا مَکْتُوبٌ احْضُرُوا فُلَانَةَ فَإِنَّهَا مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَارْتَابَ النَّاسُ فَمَکَثُوا ثَلَاثاً لَمْ یَدْفِنُوهَا ارْتِیَاباً فِی أَمْرِهَا فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِیٍّ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ لَا أَعْلَمُهُ إِلَّا مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ علیه‌السلام أَنِ ائْتِ فُلَانَةَ فَصَلِّ عَلَیْهَا وَ مُرِ النَّاسَ أَنْ یُصَلُّوا عَلَیْهَا فَإِنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهَا وَ أَوْجَبْتُ لَهَا الْجَنَّةَ بِتَثْبِیطِهَا عَبْدِی فُلَاناً عَنْ مَعْصِیَتِی. روضة الکافی، للکلینی، ص295، ح584.

امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: در بنی اسرائیل عابدی بود که اصلاً به‌دنیا آلوده نشده بود، لذا ابلیس [برای فریب او و فراخوانی لشکریانش] از بینی خود فریادی کشید، و بلافاصله لشکریانش دور او گِرد آمدند، ابلیس به‌آنان گفت: کدام‌یک از شما می‌تواند فلان عابد را گمراه کند؟ یکی از لشکریانش گفت: من عهده‌دار این‌کار می‌شوم، ابلیس از وی پرسید: از چه راهی او را فریب می‌دهی؟ گفت: از راه زنان. ابلیس گفت: تو توان این‌کار نداری؛ چون او نمی‌داند زن چیست! دیگری گفت: من میتوانم این کار را بکنم، پرسید: از چه راهی؟ گفت: از راه شراب و لذت‌های حرام، گفت: تو نیز قادر به‌این کار نخواهی بود؛ او اهل این کارها نیست، یکی دیگر گفت: من می توانم او را فریب دهم، پرسید: از چه راهی؟ گفت: از راه نیکی! گفت: راه بیفت که تو می‌توانی این‌کار را بکنی! او رفت در همان مکانی که آن مرد عابد بود و روبه‌روی او به‌نماز ایستاد، عابد گاهی می‌خوابید، ولی آن شیطان نمی‌خوابید، عابد استراحت می‌کرد، ولی آن شیطان استراحت نمی‌کرد، عابد از جای خود برخاست و در کنار او نشست و در حالی که از خود به‌خاطر خواب و استراحت خویش شرمنده بود، و اعمال خود را ناچیز می‌شمرد، به‌او گفت: ای بندة خدا، چگونه بر خواندنِ چنین نمازی قدرت پیدا کردی؟ شیطان جواب او را نداد، عابد سؤال خود را دوباره تکرار کرد، این بار نیز جوابش را نداد، وقتی برای سوّمین مرتبه سؤال خود را از شیطان پرسید، شیطان در جوابش گفت: ای بندة خدا، من گناهی مرتکب شدم، و از آن توبه می‌کنم، و هرگاه آن گناه یادم می‌آید، بر نماز قوی می‌شوم! عابد گفت: به‌من از آن گناهت خبر بده، تا من هم انجام دهم و توبه کنم و بعد از انجام آن گناه، بر خواندنِ نماز قوی گردم! شیطان گفت: داخل شهر شو، و از مردم آدرس فلان زن زانیه را بپرس، وقتی نزدش رفتی دو درهم را به‌او بده و با او زنا کن! عابد بیچاره پرسید: من که دو درهم ندارم، اصلاً نمی‌دانم دو درهم چیست! شیطان از زیر پای خود، دو درهم برداشت و آنها را به‌عابد داد. عابد برخاست و با همان لباس‌های گشاد و بلند خود، راه افتاد و از مردم سراغ منزل آن زن را می‌گرفت، و مردم هم که گمان می‌کردند عابد می‌خواهد وی را نصیحت کند و به‌او پند و اندرز دهد، به‌عابد خانة آن فاحشه را نشان می‌دادند، عابد نزد زن آمد و دو درهمی را با خود داشت به‌او داد و از او خواست که از جای خود برخیزد و به‌داخل منزل برود، زن ابتدا وارد خانة خود شد و بعد به‌عابد گفت که تو هم بیا تو. وقتی هر دو وارد منزل شدند، زن به‌عابد گفت: تو با وضعی نزد من آمدی که هیچ کس با این سر و وضع برای چنین کاری نمی‌رود، ماجرا چیست؟! داستان خود را برای زن گفت. زن گفت: ای بندة خدا، گناه نکردن از توبه کردن راحت‌تر است، و هرکس که بخواهد توبه کند معلوم نیست توفیقش را پیدا کند، باید این شخصی که نزد تو آمده و این راه را به‌تو نشان داده شیطان باشد که برای فریب تو ظاهر شده است، به‌جای خود برگرد، هیچ چیزی آنجا نخواهی دید! عابد برگشت (و هیچ کس را در آن‌جا ندید)، و همان شب آن زنِ خوشبخت به‌دیار باقی شتافت، صبح روز بعد، بر درِ خانة آن زن نوشته شده بود: «برای تجهیز و تدفین فلان زن حاضر شوید؛ که او اهل بهشت است!» مردم به‌شک افتادند، و چون از ماجرا خبر نداشتند، سه روز صبر کردند و او را دفن نکردند. خداوند متعال به‌یکی از پیامبران خود که من یقین دارم او حضرت موسی بن عمران علیه‌السلام است، وحی فرمود که بر جنازة فلانی حاضر شو و برایش نماز بخوان و به‌مردم بگو که بر او نماز بخوانند؛ زیرا من او را به‌خاطر این‌که بنده‌ام، فلانی را از نافرمانی من منصرف کرد، آمرزیدم و بهشت را برایش واجب کردم!

  • ۰۲/۱۲/۲۲
  • مرتضی آزاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی