مرحوم آیتالله مصباح یزدی رضوان الله تعالی علیه: یکی از دوستان ما که یک نسبت سببی هم با ما دارد و خادم افتخاری (مجّانی) حضرت معصومه سلام الله علیها است و هفتهای یکمرتبه (یک روز) میرود کفشداری میکند، میگفت: ده، بیست، سی سالی پیشتر یک پیرمرد آخوند سادهای بود و میآمد کفشداری کفشش را میداد و میرفت داخل حرم حضرت معصومه سلام الله علیها. یکبار در ایّامی که یک خورده باران آمده بود و کوچهها هم گِل آلود و خیلی جاها گِلی بود و زوّار هم که میآمدند غالباً کفشهایشان گِلی بود، ایشان آمد و کفشهایش را داد و رفت زیارت. بعد که آمد کفشهایش را گرفت و پوشید، خاکهایی روی پیشخوان بود، دیدیم یک خورده از گِلهای کفشهای زوّار ریخته روی آن پیشخوان، ایشان دو تا دستهایش را زد روی این خاکها و مالید بهسر و صورت خودش. ما میدانستیم که این فرد از علما و بزرگان بود. من ایشان را نمیشناختم، و من توی دلم گفتم که عجب آخوند سادهای است! خاکِ تهِ کفشِ زوّار را که مربوط بهگِلهای کوچه بوده، بهصورتش میکشد! بعد از چندی تحقیق کردم که این عالم کیست؟ گفتند: این آقای بهجت است! آن کسی که همة ما یک چیزهایی از کمالات ایشان، خوب بالاخره از مراجع بود و کمالات معنوی و کراماتی برای ایشان قائلند، شنیدیم. خاکِ کفشِ زوّار حضرت معصومه را برای تبرّک بهسر و صورتش میکشد. این مال چیست؟ فرقش با من در این است که او معرفتش بیشتر است؛ او میداند که حضرت معصومه کیست؛ آن کسی است که زوّاری که میآید آنجا ارزش پیدا میکند، کفشش هم ارزش پیدا میکند، خاکِ کفِ کفش او هم ارزش پیدا میکند! آن خاک تبرّک میشود و بهسر و صورتش میکشد. چون در این کار خودش را مرتبط میکند با حضرت معصومه. این یک دریای رحمت و نور است، بهاین وسیله خودش را مربوط میکند. چیزی هم از حضرت معصومه نمیخواهد. وقتی که این خاک را مالید بهصورتش کسی بهاو چیزی داد؟ یا بهاین نیّت این کار را کرد که فلان جور بشود؟ دوست داشت. خاکِ کفشِ زوّار حضرت معصومه را دوست داشت. اگر بگویند این کار از چند سال نماز و روزه ثوابش بیشتر است تعجب نکنید! چون این معامله نیست، چیزی نمیدهد و چیزی بگیرد، عشق است! «پیاده شده از روی فایل صوتی».