قال علی بن الحسین علیهماالسلام: دخل عَلَى أمیرالمؤمنین علیهالسلام رجلانِ مِن أصحابه، فوطئ أحدهُما على حیةٍ فلدغته، ووقع على الآخر فی طریقه من حائط عقرب فلسعته وسقطا جمیعا فکأنهما لما بهما یتضرعان ویبکیان، فقیل لأمیر المؤمنین علیهالسلام. فقال: دعوهما فإنه لم یَحِن حینُهما، ولم تتم محنتُهما، فحُملا إلى منزلیهما، فبقیا علیلینِ ألیِمَینِ فی عذابٍ شدید شهرین. ثم إن أمیرالمؤمنین علیهالسلام بعث إلیهما، فحملا إلیه، والناس یقولون: سیموتان على أیدی الحاملین لهما. فقال لهما: کیف حالکما؟ قالا: نحن بألم عظیم، وفی عذاب شدید. قال لهما: استغفرا الله من [کل] ذنب أداکما إلى هذا، وتعوذا بالله مما یحبط أجرکما، ویعظم وزرکما. قالا: وکیف ذلک یا أمیرالمؤمنین؟ فقال [علی] علیهالسلام: ما أصیب واحدٌ منکما إلا بذنبه: أما أنت یا فلان - وأقبل على أحدهما - فتذکر یوم غَمز على سلمان الفارسی رحمه الله فلان وطعن علیه لموالاته لنا، فلم یمنعک من الرد والاستخفاف به خوفٌ على نفسک ولا على أهلک ولا على ولدک ومالک، أکثر من أنک استحییته، فلذلک أصابک. فإن أردت أن یُزیل اللهُ ما بک، فاعتقد أن لا ترى مُزرئاً على ولیٍّ لنا تقدر على نصرته بظهر الغیبِ إلا نصرتَه، إلا أن تخافَ على نفسِک أو أهلِک أو ولدِک أو مالِک. وقال للاخر: فأنت، أفتدری لما أصابک ما أصابک؟ قال: لا. قال أما تذکر حیث أقبل قنبر خادمی وأنت بحضرة فلان العاتی فقمتَ إجلالا له لإجلالک لی؟ فقال لک: وتقوم لهذا بحضرتی؟! فقلتَ له: وما بالی لا أقومُ وملائکةُ الله تضع له أجنحتُها فی طریقه، فعلیها یَمشی. فلما قلتَ هذا له، قام إلى قنبر وضربه، وشتمه، وآذاه، وتهدده وتهددنی، وألزمنی الإغضاء [مشتق از غضو بهمعنای بستن چشمها.] على قذی [خار در چشم.] فلهذا سقطت علیک هذه الحیةُ. فإن، أردتَ أن یعافیَک اللهُ تعالى مِن هذا، فاعتقد أن لا تفعل بنا، ولا بأحدٍ من موالینا بحضرة أعدائنا ما یخاف علینا وعلیهم منه. أما إنَّ رسولَ الله صلى الله علیه وآله کان مع تفضیله لی لم یکن یقوم لی عن مجلسه إذا حضرتُه کما [کان] یفعله ببعض من لا یعشر معشار جزء من مائة ألف جزء من إیجابه [إجابة] لی لأنه عَلِم أن ذلک یحمل بعضَ أعداءِ الله على ما یغمّه، ویغمنی، ویغم المؤمنین، وقد کان یقوم لقومٍ لا یخاف على نفسه ولا علیهم مثل ما خاف علیَّ لو فعل ذلک بی. التفسیر المنسوب الى الإمام العسکری علیهالسلام، ج1، ص589.
امام سجّاد علیهالسلام فرمود: دو مرد از یاران امیرالمؤمنین علیهالسلام بهحضورش شرفیاب شدند. یکی از آن دو ماری را لگد کرد و آن مار وی را نیش زد، و بر روی مرد دیگر، در مسیرش، عقربی از روی دیواری افتاد و نیشش زد، و هر دو افتادند و از درد بهخود میپیچیدند و گریه میکردند. این اتّفاق برای امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل شد، حضرت فرمود: آنها را رها کنید؛ زیرا هنوز زمان مرگ و پایان رنجشان نرسیده است. آن دو را بهمنزلشان رساندند، و دو ماه عاجز و دردمند در درد و رنجِ زیاد بهسر بردند. بعد از گذشت دو ماه، امیرالمؤمنین علیهالسلام بهدنبالشان فرستاد و آن دو را نزد آن حضرت آوردند، در حالی که مردم میگفتند: آن دو بر روی دستِ حمل کنندگانشان خواهند مُرد! وقتی آن دو، نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام حاضر شدند، حضرت بهآنها فرمود: حالتان چطور است؟ عرض کردند: دردِ زیادی داریم، و در رنجِ سختی هستیم! حضرت بهآن دو فرمود: از خداوند، از هرگناهی که شما را بهاین روز انداخت، طلب آمرزش کنید، و بهخداوند پناه ببرید از آنچه پاداشتان را نابود و گناهتان را بزرگ میکند! عرض کردند: چه خطایی از ما سر زده است ای امیرمؤمنان؟! فرمود: هر بلایی که بههریک از شما دو نفر رسیده بهخاطر گناهش بوده است! امّا تو ای فلانی! – و رو کرد بهیکی از آن دو مرد- آن روزی را بهیاد بیاور که فلانی با چشم و ابرو و پلک، از روی تمسخر و بیاحترامی بهسلمان فارسی رحمهالله، بهخاطر دوستی و پیروی از ما خاندان، اشاره کرد و ایراد گرفت و بهاو ناسزا گفت و وی را مسخره کرد، و تو برای دفاع از سلمان و بیتوجهی بهسخنان این بیادب، هیچ حجّت شرعی برای دفاع از سلمان، مانند ترس برای خود، خانواده، فرزندان و اموالت نداشتی، فقط بهخاطر اینکه از آن شخص خجالت میکشیدی، هیچ عکسالعملی نشان ندادی، برای همین ترکِ نهیِ از منکر، بهچنین بلایی گرفتار شدی. حال اگر میخواهی خداوند این بلا را از سر تو بردارد پس باید تصمیم بگیری که هرگاه یک عیبگیرندهای را نسبت بهیکی از دوستان و پیروان ما دیدی، و در غیاب آن دوست و پیرو ما، توان یاری و کمکش را داشتی، او را یاری کنی، مگر آنکه بر خود، یا خانواده، یا فرزندان و یا ثروتت بترسی.
و بهمرد دیگر فرمود: اما تو، میدانی چرا بهاین مصیبت گرفتار شدی؟ عرض کرد: نه، فرمود: یادت نیست وقتی که قنبر، غلامم، وارد شد و تو در حضور فلان شخصِ سرکش بودی، پس با ورودِ قنبر، برای تعظیمِ قنبر و احترام من، از جای خود برخاستی، آن سرکش بهتو گفت: در محضرِ من برای این فرد، از جا برمیخیزی؟ و تو بهوی گفتی: چرا برنخیزم، در حالی که فرشتگان خداوند بالهایشان را در راه او قرار میدهند و او بر روی بالهای آنان راه میرود؟! و چون تو این سخنان را بهآن سرکش گفتی، برخاست و بهسوی قنبر رفت و او را زد، و بهوی ناسزا گفت، و او را اذیّت کرد، و هم او و هم مرا تهدید نمود، و مرا وادار کرد که چشمان خود را با خاری که در آن است ببندم و این مصیبت بزرگ را با رنج و سختی تحمّل کنم. برای همین بود که این عقرب بر روی تو افتاد. حال اگر مایلی که خداوندِ متعال تو را از این بلا نجات دهد، پس تصمیم بگیر و بر این عقیده باش که هیچگاه در حقِّ ما و هیچیک از دوستان و پیروان ما، کاری نکنی که بر ما و آنان از عاقبت آن کار میترسی. آگاه باش، همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله با اینکه مرا از همه برتر میدانست، هیچگاه وقتی من وارد بر او میشدم، برایم از جای خود برنمیخاست، در حالی که همینکار را برای بعضی از کسانی که در مقایسه با من یک دهم از یک جزء از صد هزار جزء فضایلی که برای من قائل بود برای او قائل نبود، انجام میداد؛ چون آن حضرت میدانست که اگر جلوی پای من بایستد، با اینکار بعضی از دشمنانِ خدا را وادار میکند که [از روی حسادت] کارهایی انجام دهند که هم آن حضرت را و هم مرا و هم مؤمنان را غمگین میکند، و حضرت جلوی پای افرادی میایستاد که بر خود و آنان ترسی نداشت، آنگونه که اگر چنین کاری را در برابر من انجام میداد بر من میترسید.
- ۰۳/۰۵/۱۶