رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

  • ۰
  • ۰

محبِّ صادق اهل بیت، جناب حیدر آقا تهرانی نقل نموده است: در سال‌های قبل روزی در رواق مطهر حضرت رضا علیه‌السلام مشرف بودم،  پیرمردی را که از پیری خمیده شده و موی سر و صورتش سفید و ابروهایش بر چشمش ریخته بود، حضور قلب و خشوعش مرا متوجه خود ساخت، تا وقتی که خواست حرکت کند دیدم از حرکت کردن عاجز است. او را در برخاستن یاری کردم. پرسیدم: منزلت کجاست تا تو را به‌منزل رسانم؟ گفت: در حجره‌ای از مدرسه خیرات‌خان. او را تا منزلش رساندم و سخت موردعلاقه‌ام شد، به‌طوری که همه روزه می‌رفتم و او را در کارهایش یاری می‌کردم. اسم و محل و حالاتش را پرسیدم، گفت: اسمم  ابراهیم، از اهل عراق هستم و زبان فارسی را هم می‌دانست. ضمن بیان حالاتش گفت: من از سنِّ جوانی تا حال هر ساله برای زیارت قبر مطهر حضرت رضا علیه‌السلام مشرّف می‌شوم و مدّتی توقف کرده و به‌عراق مراجعت می‌کنم و در سن جوانی که هنوز اتومبیل نبود، دو مرتبه پیاده مشرّف شدم و در مرتبة اوّل، سه نفر جوان که با من همسنّ بودند و رفاقت و صداقت ایمانی بین ما بود و سخت با یکدیگر علاقه و محبّت داشتیم و مرا تا یک فرسخی مشایعت کردند و از مفارقت من و اینکه نمی‌توانند با من مشرّف شوند، سخت افسرده و نگران  بودند، هنگام وداع با من گریستند و گفتند: تو جوانی  و سفر اوّل و پیاده بهزحمت می‌روی، البتّه مورد نظر واقع می‌شوی، حاجت ما به‌تو آن است که از طرف ما سه نفر هم سلامی تقدیم امام علیه‌السلام نموده و در آن محل شریف، یادی از ما بنما، پس آن‌ها را وداع نموده و به‌سمت مشهد حرکت کردم. پس از ورود به‌مشهد مقدّس، با همان حالت خستگی و ناراحتی به‌حرم مطهر مشرّف شده، پس از زیارت در گوشه‌ای از حرم افتادم و حالت بی‌خودی و بی‌خبری به‌من عارض شد، در آن حالت دیدم حضرت رضا علیه‌السلام به‌دست مبارکش رقعه‌های بی‌شماری است و به‌تمام زوّار از مرد و زن، حتّی بچه‌ها رقعه‌ای می‌دهد، چون به‌من رسیدند، چهار رقعه به‌من مرحمت فرمود، پرسیدم چه شده است که به‌من چهار رقعه دادید؟ فرمود: یکی برای خودت و سه تا برای سه رفیقت. عرض کردم: این کار مناسب حضرتت نیست، خوب است به‌دیگری امر فرمایید این رقعه‌ها را تقسیم کند. حضرت فرمود: این جمعیّت همه به‌امید من آمده‌اند و خودم باید به‌آنها برسم. پس یکی از رقعه‌ها را گشودم، در آن چهار جمله نوشته شده بود: «برائةٌ مِنَ النّارِ، وَ أمانٌ مِنَ الحِسَابِ وَ دُخُولٌ فِی الجَنَّةِ وَ أنا بنُ رسولِ اللهِ صلّی اللهُ علیه وآله وسلَّم». داستان‌های شگفت، شهید آیت‌الله سید عبدالحسین دستغیب، ص165، ش80، با قدری ویراستاری و افزایش.

  • ۰۳/۰۵/۲۱
  • مرتضی آزاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی