عن أبی حبیبٍ النِّبَاجیِّ [النِّبَاج سرزمینی [در حجاز] با دهکدههای فراوان بوده و بهآن نِبَاج بنیعامر نیز میگفتند که شامل چشمههای آب فراوان بوده و نخلستانها و کشتزارهایی نیز داشته است. الهمدانی، صفة جزیرة العرب، صص 280- 279. نِباج روستایی است در صحرا که عبدالله بن عامر آن را آباد کرده است. لسان اللسان.] أنه قال: رأیتُ رسولَ الله صلی الله علیه و آله وسلم فی المنام وقد وافى النِّباجَ ونزل بها فی المسجد الذی ینزله الحاجُّ کل سنة وکأنی مضیتُ إلیه، وسلَّمتُ علیه، و وقفتُ بین یدیه ووجدتُ عنده طبقاً من خوصِ نخل المدینة فیه، تمرٌ صَیحانیٌّ، فکأنه قَبض قبضةً من ذلک التمر فناولنی منه فعددتُه فکانَ ثمانیَ عشرةَ تمرةً، فتأوَّلتُ أنَّی أعیشُ بعددِ کُلِّ تمرةٍ سنةً، فلما کان بعد عشرین یوماً کنتُ فی أرضٍ تُعَمَّرُ بینَ یدیَّ للزراعة حتى جاءنی مَن أخبرنی بقدوم أبی الحسن الرضا علیهالسلام من المدینة ونزوله ذلک المسجدَ، ورأیتُ الناسَ یسعون إلیه، فمضیتُ نحوه، فإذا هو جالسٌ فی الموضع الذی کنتُ رأیتُ فیه النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله وتحته حصیرٌ مثلُ ما کان تحته وبین یدیه طبقُ خُوصٍ فیه تمرٌ صَیحانیٌّ، فسلَّمتُ علیه، فردَّ السلامَ علیَّ واستدنانی، فناولنی قبضةً من ذلک التمرِ، فعددتُه فإذا عددُه مثلُ ذلک التمرِ الذی ناولنی رسولُ الله صلی الله علیه و آله فقلت له: زدنی منه یابنَ رسولِ الله، فقال علیهالسلام: لو زادک رسولُ الله صلی الله علیه و آله وسلم لزدناک. عیون أخبار الرضا علیهالسلام، الشیخ الصدوق، ج2، ص507، ح15.
از ابوحبیب نِبَاجی نقل شده است که گفت: در خواب دیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله بهنِباج آمده و در مسجدی که هر سال حاجیان آنجا فرود میآیند، فرود آمده و گویا من رفتم سوی او و بر او سلام کردم و پیش روی او ایستادم و دیدم جلوی او طبقی از برگ خرمای مدینه قرار داشت و در آن خرمای صَیحانی بود. مُشتی از آن برداشت و بهمن داد، شمردم هیجده خرما بود، پس [خواب خود را] چنین تأویل [تعبیر] کردم که من بهعدد هر یک خرما، یک سال بمانم. و چون از این خواب بیست روز گذشت، در زمینی بودم که برای زراعت آن را اصلاح مینمودم، کسی آمد و خبر قدوم [تشریففرمایی] حضرت رضا علیهالسلام را آورد که در آن مسجد فرود آمده و از مدینه میآید و مردم بهسوی او میشتافتند. پس من نیز آمدم، او را دیدم در موضعی که پیغمبر صلی الله علیه و آله را دیده بودم، نشسته، و زیر او حصیری بود چنانچه در زیر آن حضرت بود و پیش او طبقی از برگ خرما و در آن خرمای صیحانی بود. بر او سلام کردم و جواب داد و مرا نزدیک خواند و مشتی از آن خرما [بهمن] داد، شمردم همان عدد بود که حضرت رسول صلی الله علیه و آله داده بود، گفتم: زیاد کن یابن رسول الله! فرمود: اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله از این زیادتر میداد ما هم میدادیم. منتهیالآمال، شیخ عباس قمی، ج2، ص1134.
- ۰۳/۰۵/۲۲