رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

  • ۰
  • ۰

عَنِ الْحَکَمِ بْنِ عُتَیْبَةَ قَالَ: بَیْنَا أَنَا مَعَ أَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام وَ الْبَیْتُ غَاصٌّ بِأَهْلِهِ إِذْ أَقْبَلَ شَیْخٌ یَتَوَکَّأُ عَلَى عَنَزَةٍ لَهُ‌ حَتَّى وَقَفَ عَلَى بَابِ الْبَیْتِ، فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ، ثُمَّ سَکَتَ، فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه‌السلام: وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ، ثُمَّ أَقْبَلَ الشَّیْخُ بِوَجْهِهِ عَلَى أَهْلِ الْبَیْتِ وَ قَالَ : السَّلَامُ عَلَیْکُمْ، ثُمَّ سَکَتَ حَتَّى أَجَابَهُ الْقَوْمُ جَمِیعاً وَ رَدُّوا عَلَیْهِ السَّلَامَ، ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام ثُمَّ قَالَ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، أَدْنِنِی مِنْکَ جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ فَوَ اللَّهِ إِنِّی لَأُحِبُّکُمْ وَ أُحِبُّ مَنْ یُحِبُّکُمْ وَ وَ اللَّهِ مَا أُحِبُّکُمْ وَ أُحِبُّ مَنْ یُحِبُّکُمْ لِطَمَعٍ فِی دُنْیَا وَ [اللَّهِ‌] إِنِّی لَأُبْغِضُ عَدُوَّکُمْ وَ أَبْرَأُ مِنْهُ وَ وَ اللَّهِ مَا أُبْغِضُهُ وَ أَبْرَأُ مِنْهُ لِوَتْرٍ ‌کَانَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ وَ اللَّهِ إِنِّی لَأُحِلُّ حَلَالَکُمْ وَ أُحَرِّمُ حَرَامَکُمْ وَ أَنْتَظِرُ أَمْرَکُمْ فَهَلْ تَرْجُو لِی جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ؟ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه‌السلام: إِلَیَّ، إِلَیَّ، حَتَّى أَقْعَدَهُ إِلَى جَنْبِهِ، ثُمَّ قَالَ: أَیُّهَا الشَّیْخُ، إِنَّ أَبِی عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام أَتَاهُ رَجُلٌ فَسَأَلَهُ عَنْ مِثْلِ الَّذِی سَأَلْتَنِی عَنْهُ، فَقَالَ لَهُ أَبِی علیه‌السلام: إِنْ تَمُتْ تَرِدُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله وَ عَلَى عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ یَثْلَجُ قَلْبُکَ وَ یَبْرُدُ فُؤَادُکَ وَ تَقَرُّ عَیْنُکَ وَ تُسْتَقْبَلُ بِالرَّوْحِ وَ الرَّیْحَانِ مَعَ الْکِرَامِ الْکَاتِبِینَ لَوْ قَدْ بَلَغَتْ نَفْسُکَ هَاهُنَا وَ أَهْوَى بِیَدِهِ إِلَى حَلْقِهِ وَ إِنْ تَعِشْ تَرَى مَا یُقِرُّ اللَّهُ بِهِ عَیْنَکَ وَ تَکُونُ مَعَنَا فِی السَّنَامِ الْأَعْلَى. فَقَالَ الشَّیْخُ: کَیْفَ قُلْتَ یَا أَبَا جَعْفَرٍ؟ فَأَعَادَ عَلَیْهِ الْکَلَامَ، فَقَالَ الشَّیْخُ: اللَّهُ أَکْبَرُ یَا أَبَا جَعْفَرٍ، إِنْ أَنَا مِتُّ أَرِدُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله وَ عَلَى عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهم‌السلام وَ تَقَرُّ عَیْنِی وَ یَثْلَجُ قَلْبِی وَ یَبْرُدُ فُؤَادِی وَ أُسْتَقْبَلُ بِالرَّوْحِ وَ الرَّیْحَانِ مَعَ الْکِرَامِ الْکَاتِبِینَ لَوْ قَدْ بَلَغَتْ نَفْسِی إِلَى هَاهُنَا وَ إِنْ أَعِشْ أَرَى مَا یُقِرُّ اللَّهُ بِهِ عَیْنِی فَأَکُونُ مَعَکُمْ فِی السَّنَامِ الْأَعْلَى؟ ثُمَّ أَقْبَلَ الشَّیْخُ یَنْتَحِبُ یَنْشِجُ ‌هَا هَا هَا حَتَّى لَصِقَ بِالْأَرْضِ وَ أَقْبَلَ أَهْلُ الْبَیْتِ یَنْتَحِبُونَ وَ یَنْشِجُونَ لِمَا یَرَوْنَ مِنْ حَالِ الشَّیْخِ، وَ أَقْبَلَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه‌السلام یَمْسَحُ بِإِصْبَعِهِ الدُّمُوعَ مِنْ حِمَالِیقِ عَیْنَیْهِ وَ یَنْفُضُهَا، ثُمَّ رَفَعَ الشَّیْخُ رَأْسَهُ فَقَالَ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ، نَاوِلْنِی یَدَکَ جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ، فَنَاوَلَهُ یَدَهُ فَقَبَّلَهَا وَ وَضَعَهَا عَلَى عَیْنَیْهِ وَ خَدِّهِ ثُمَّ حَسَرَ عَنْ بَطْنِهِ‌ وَ صَدْرِهِ، ثُمَّ قَامَ فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَیْکُمْ، وَ أَقْبَلَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه‌السلام یَنْظُرُ فِی قَفَاهُ وَ هُوَ مُدْبِرٌ، ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ عَلَى الْقَوْمِ، فَقَالَ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلْیَنْظُرْ إِلَى هَذَا. فَقَالَ الْحَکَمُ بْنُ عُتَیْبَةَ: لَمْ أَرَ مَأْتَماً قَطُّ یُشْبِهُ ذَلِکَ الْمَجْلِسَ. الکافی، ط الاسلامیة، الشیخ الکلینی، ج8، ص76، حَدِیثُ الشَّیْخِ مَعَ الْبَاقِرِ علیه‌السلام، ح30.

از حَکَم بن عُتَیبَه نقل شده که گفت: در زمانی که من در خدمت امام باقر علیه‌السلام بودم و اتاق پُر از جمعیت بود، ناگهان پیرمردى تکیه زنان بر عصاى مخصوص خود که از عصای معمولی بلندتر و از نیزه کوتاه‌تر بود و مانند نیزه، نوک عصایش از آهن بود، روی آورد تا ایستاد جلوی در اتاق و گفت: السلام علیک یابن رسول اللّه و رحمة اللّه و برکاته، و سپس ساکت شد. امام باقر علیه‌السلام فرمود: وعلیک السلام و رحمة اللّه و برکاته.

پیرمرد سپس رو به‌جمعیتِ داخلِ اتاق کرد و گفت: السلام علیکم و سپس سکوت کرد، تا این‌که آن جمعیت همگى جواب سلامش را دادند. او آن‌گاه رو به‌امام باقر علیه‌السلام کرد و گفت: یابن رسول اللّه، خدا مرا قربانت کند، مرا نزدیک خود بنشان؛ زیرا به‌خدا سوگند، من، شما و دوستداران شما را دوست دارم، و به‌خدا قسم، من، شما و دوستدارانتان را براى حرصِ در دنیا دوست ندارم، و به‌خدا قسم من از دشمن شما نفرت دارم و از او بیزارم، و به‌خدا قسم، نفرت و بیزارى من از او به‌خاطر پدرکشتگی، یا وجود کینه یا دشمنی میان من و او نیست، به‌خدا قسم من آن‌چه را شما حلال می‌شمارید، حلال مى‌دانم و آن‌چه را شما حرام می‌دانید، حرام مى‌شمارم و منتظر امر (حکومت) شما هستم، پس فدایت شوم، آیا با چنین وضعى براى من امید (آمرزش از طرف خدا و نجات روز قیامت را) دارى؟

امام باقر علیه‌السلام فرمود: جلوتر بیا، جلوتر بیا، تا این‌که حضرت، او را پهلوى خود نشاند، سپس فرمود: اى شیخ، مردى نزد پدرم على بن الحسین علیهماالسلام آمد و از او همین سؤالى را کرد که تو از من پرسیدى و پدرم به‌او فرمود: تو اگر از دنیا بروى، بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و بر علىّ و حسن و حسین و على بن الحسین علیهم‌السلام وارد خواهى شد و قلبت شاد و دلت خنک و دیدگانت روشن خواهد شد و آن‌گاه که نَفَست به‌این‌جا - حضرت با دست خود به‌گلویش اشاره فرمود - رسد، کرام الکاتبین با شور و شادى به‌استقبالت خواهند آمد و اگر زنده بمانى، شاهد چیزى خواهى بود [قیام قائم و حکومت اهل بیت] که خداوند با آن، دیدگانت را روشن خواهد گرداند و با ما در عالى‌ترین مراتب خواهى بود.

پیرمرد گفت: چه فرمودى اى ابوجعفر؟ حضرت سخن خود را برایش تکرار کرد. پیرمرد گفت: اللّه اکبر، اى ابو جعفر، اگر از دنیا بروم بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و بر على و حسن و حسین و على بن الحسین علیهم‌السلام وارد خواهم شد و دیدگانم روشن و قلبم شاد و دلم خنک خواهد گشت و آن‌گاه که نَفَسم به‌این‌جا رسد، کرام الکاتبین با شور و شادى به‌استقبالم خواهند آمد و اگر زنده بمانم شاهد چیزى خواهم بود که خداوند به‌سبب آن چشم مرا روشن گرداند و با شما در عالی‌ترین مراتب باشم؟! پیرمرد سپس با آواى بلند گریست و هق هق کُنان اشک ریخت تا جایى که به‌زمین چسبید. حاضران در خانه نیز، با دیدن حال پیرمرد، بلند بلند گریستند و هق هق کنُان اشک ریختند. امام باقر علیه‌السلام پیش آمد و با انگشتِ خود، اشک‌هاى او را از پلک‌هایش پاک مى‌کرد و به‌زمین مى‌ریخت.

پیرمرد سپس سرش را بلند کرد و به‌امام باقر علیه‌السلام عرض کرد: یابن رسول اللّه، فدایت شوم، دستت را به‌من بده. حضرت دست خود را به‌او داد. پیرمرد آن را بوسید و بر دیده و گونة خود نهاد؛ سپس پیراهن خود را از روى شکم و سینه‌اش کنار زد و دست حضرت را بر شکم و سینة خود نهاد و آن‌گاه برخاست و خداحافظى کرد و رفت.

امام باقر علیه‌السلام به‌پشت سر او نگاه مى کرد. سپس رو به‌جمعیت کرد و فرمود: هرکه دوست دارد مردى از اهل بهشت را ببیند به‌این مرد بنگرد. حَکَم بن عُتَیبه گوید: من در عمرم مجلس عزایى مانند آن مجلس ندیدم.

  • ۰۳/۰۵/۲۳
  • مرتضی آزاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی