یا أَبا ذَرٍّ، لَو کانَ لِرَجُلٍ عَمَلُ سَبعینَ نَبیّاً لاستَقَلَّ عَمَلَهُ مِن شِدَّةِ ما یَرى یَومَئِذٍ، وَلَو أَنَّ دَلواً صُبَّت مِن غِسلِینِ صُبَّ فی مَطلَعِ الشَّمسِ لَغَلَت مِنهُ جَماجِمُ مَن فی مَغرِبِها، وَلَو زَفَرَت جَهَنَّمَ زَفرَةً لَم یَبقَ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَلا نَبیُّ مُرسَلٌ إِلَا خَرَّ جاثیا عَلى رُکبَتَیهِ یَقولُ: رَبِّ نَفسی، حَتّى یَنسى إِبراهیمُ إسحاقَ وَیَقولُ: یا رَبِّ أَنا خَلیلُکَ إِبراهیمُ فَلا تُنسِنی. همان، ص464.
اى ابوذر، اگر مردى به اندازة هفتاد پیامبر، عمل داشته باشد، از سختى آن روز، آن را کم مى داند، و اگر یک سطل از زردابه، خون و چرکى که از بدن دوزخیان مى رود، در طلوعگاه خورشید ریخته شود، جمجمه هاى افرادِ حاضر در غروبگاه آن، به جوش مى آید، و اگر جهنّم، دمى برآورَد، هیچ فرشته مقرّب و پیامبر فرستاده شده اى باقى نمى مانَد، مگر این که بر زانو مى افتند و مى گویند: پروردگارا! مرا دریاب، تا جایى که ابراهیم، اسحاق را از یاد مى برد و به خدا مى گوید: پروردگارا، من خلیل تو ابراهیم هستم، مرا از یاد نبر.
- ۰۳/۰۶/۱۷