خدا رحمت کند مرحوم آیتالله حاج شیخ عباس تهرانی را، ایشان معلّمِ اخلاق بود و در مدرسة حجتیّه درس اخلاق میگفت. یکی از محترمینِ تهران، بهنام آقای حاج محمّد آقا میرتهرانی که مرد شایستهای بود و همیشه بهدیدن آقا میرفت، میگوید: وقتی شنیدم ایشان بهرحمت خدا رفته، بسیار متأثر شدم و از تهران حرکت کردم که در تشییع جنازة آقا شرکت کنم و اشک میریختم که چنین شخصیت بزرگی از دست ما رفته است و با خود زمزمه و برای آقا طلب مغفرت و عرض میکردم: خدایا، اگر میشود بهاین آقا در مقابلِ این همه خدمات، عوض و پاداش خوبی بده. آمدم منزل و شب در عالمِ خواب دیدم که در خیابان صفائیة قم، خانة بسیار زیبایی وجود دارد. سؤال کردم: مال کیست؟ گفتند: خانة آیتالله حاج شیخ عباس تهرانی است. یک دفعه بهذهنم خطور کرد که ایشان فوت کرده است و در تشییع جنازهاش شرکت کردهام. رفتم دربِ خانه را زدم و گفتم: حاج محمد آقا میرتهرانی هستم. گفتند: بروید بهآقا بگویید که حاج محمّد آقا آمده. خادم رفت و برگشت. نامهای بهمن داد و گفت: نامه را آقا داده است. آن را باز کردم، نوشته بود:
امشب در بساطِ حورِ عین میباشم هم خستة راه چون جنین میباشم
امشب زملاقات، تو معذورم دار اندوه مخور، ز مؤمنین میباشم
پندهای رسول اعظم صلّی الله علیه وآله بهاباذر غفاری (انوار اخلاقی)، مرحوم آیتالله سیّد محمّد علوی گرگانی، ص23.
- ۰۳/۰۶/۲۶