مرحومِ سیّدِ رضی رحمة الله علیه که نهجالبلاغه را جمعآوری کرده است، دارای طبعِ عجیبی بود. در تمامِ شرایط، زندگیِ خودش را تأمین میکرد و از احدی هدیه قبول نمیکرد، حتّی از پدرِ بزرگوارِ خود. چرا؟! میفرمود: بنا گذاشتهام که فقط از خدا چیزی بخواهم. تا اینکه استادِ ایشان، مرحوم سیّد ابوالقاسم (عبدالله بن مرزبانی) خانهای داشت و تصمیم گرفت که خانهاش را بهسیّدِ رضی که از شاگردانِ موفّقش بود، هدیه کند. روزی بهمحضر سیّدِ رضی آمد و گفت: خانه را بهشما هدیه میکنم. سیّد گفت: من از کسی هدیه قبول نمیکنم. از استاد اصرار و از ایشان امتناع. عاقبت سیّدِ رضی میگوید: آقاجان، من از پدرم هدیه نپذیرفتم، چگونه از شما بپذیرم؟ استاد گفت: شما نمیتوانید هدیة مرا نپذیرید؛ زیرا من از پدرت پیش تو عزّت بیشتری دارم؛ من پدرِ روحانیِ تو هستم. سیّدِ رضی جواب داد: این فرمایش شما منطقی است و اطاعتِ شاگرد از استاد واجب است. وقتی سیّد هدیه را قبول کرد با خود گفت: حال که اینطور شد، آن را در اختیارِ طلبهها بگذارم تا استفاده کنند و اینکار را انجام داد. پندهای رسول اعظم صلّی الله علیه وآله بهاباذر غفاری (انوار اخلاقی)، مرحوم آیتالله سیّد محمّد علوی گرگانی، ص67.