إنَّ أباالحسن علیَّ بن میثم رضی الله عنه، دخل على الحسن بن سهل وإلى جانبه ملحدٌ قد عظَّمه الناسُ حولَه، فقال له: قد رأیتُ عجباً، قال: وما هو؟ قال: رأیتُ سفینةً تَعبر الناسَ من جانبٍ إلى جانبٍ بغیر ملّاحٍ ولا ناصرٍ، قال: فقال له الملحدُ: إنَّ هذا أصلحک الله، لمجنونٌ، قال: وکیف؟ قال: لأنه یذکر عن خشبٍ جمادٍ لا حیلةَ له ولا قوةَ ولا حیوةَ فیه ولا عقلَ إنه یَعبر الناسَ ویفعل فعلَ الإنسانِ، کیف یصح هذا؟ فقال له أبوالحسن: فأیما أعجبُ؟ هذا أو هذا الماء الذی یجری على وجه الأرض یمنة ویسرة بلا روح ولا حیلة ولا قوى وهذا النبات الذی یخرج من الأرض والمطر الذی ینزل من السماء؟ کیف یصح ما تزعمه من أنَّ لا مدبر له کله وأنت تُنکر أن تکون سفینةٌ تتحرک بلا مدبر وتعبر الناسَ بلا ملاح؟ قال: فبهت الملحدُ. کنزالفوائد، الکراجکی، أبوالفتح، ج1، ص131. کتابخانة مدرسة فقاهت.
ابوالحسن علی بن میثمِ تمّار، رضوان الله علیه، واردِ بر حسن بن سهل، وزیر مأمون شد. مشاهده کرد که در کنارش مردی لامذهب و طبیعی است که اطرافیانش بهاو احترام میگذارند. بهحسن بن سهل گفت: چیزِ شگفتانگیزی دیدم. پرسید: چه دیدی؟ گفت: یک کشتی دیدم که مردم را از جانبی بهطرفِ دیگر عبور میدهد و هیچ ناخدا و یاوری ندارد. مردِ بیدین، به حسن بن سهل گفت: خدا تو را اصلاح کند، این شخص واقعاً دیوانه است! پرسید: چرا؟ گفت: چون دارد از چوبی صحبت میکند که از جمادات است و هیچ کاری نمیتواند بکند و نیرویی ندارد و زندگی و عقل در او در جریان ندارد، معذلک او دیده است که همین چوب، مردم را جا بهجا میکند و کارِ انسان را انجام میدهد. چطور چنین چیزی درست است؟ ابوالحسن بهآن لامذهب گفت: کدام یک عجیبتر است؟ آنچه من گفتم یا این (چیزی که تو ادّعا میکنی که) آبی بدون روح، عقل و نیرو، بر روی زمین حرکت میکند و بهراست و چپ میرود، و این گیاهی که از زمین میرویَد و بارانی که از آسمان نازل میشود؟ چگونه آنچه او گمان میکند که این آبِ جاریِ بر روی زمین، و گیاهانی که از زمین میرویند، و بارانی که از آسمان نازل میشود، همة اینها بدون تدبیر کننده صحیح است و تو انکار میکنی که یک کشتی بدون هدایتکننده حرکت، و بدون ناخدا، مردم را جا بهجا میکند؟ با این استدلال، مردِ بی دین بُهتزده شد.
- ۰۳/۰۶/۳۱