رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

  • ۰
  • ۰

حجت‌الاسلام حاج شیخ غلامرضا اسدی، امام جمعة سابق بشرویه، مؤلف محترم گلستان معارف نوشته است: حجت‌الاسلام و المسلمین آقای حاج سیّد محمّد صادق فقیه سبزواری، فرزند مرحوم حاج میرزا حسین سبزواری مشافهةً برای حقیر نقل فرمودند که آقای حاج رمضانعلی قوچانی که از علمای بزرگوار مشهد و در مسجد جامع گوهرشاد امام جماعت بود، وقت مرگشان فرا رسید. پدرم مرحوم آیت‌الله حاج میرزا حسین سبزواری به‌اتفاق برادر بزرگوارم، مرحوم آیت‌الله حاج سیّد زین‌العابدین به‌عنوان عیادت به‌خانة آن مرحوم شرفیاب شدند. در هنگام سکرات، غشوه‌ای شبیه به‌حالت خواب به‌ایشان دست داد که بعد به‌حالت عادی برگشتند و شروع کردند به‌گریه کردن. پدرم فرمودند: آقای حاج شیخ رمضانعلی، قلبِ شما سرشار از ولایتِ اهلِ بیت علیهم‌السلام است و از مؤمنین حقیقی می‌باشید، پس چرا گریه می‌کنید؟ فرمودند: آقای سبزواری، صحرای محشر را مجسّم دیدم، بهشت را مشاهده کردم که درهای آن باز است، و از هر دری گروهی وارد بهشت می‌شوند، صف‌ها بسته شده و افراد پشتِ سرِ هم داخل بهشت می‌شوند، و من هم متوجّه شدم که باید بروم به‌صف علما؛ یعنی صفی که در آن صف، شیخ مفید، شیخ صدوق، شیخ طوسی، شیخ کلینی، سیّد مرتضی، سیّد رضی، خواجه نصیرالدّین طوسی، علامة حلّی، شهید اوّل، شهید ثانی، مرحوم مجلسی، سیّد بحرالعلوم، آقا میرزا حسن شیرازی و . . . قرار دارند. لذا رفتم در آخرِ صف ایستادم، اما دیدم صف طولانی است و باید خیلی معطّل شوم. نظر کردم به‌دری از درهای دیگرِ بهشت، دیدم آن‌جا معطّلی ندارد، مثل برقِ لامع افراد داخل بهشت می‌شوند. دویدم به‌جانب آن در که داخل شوم، گفتند: لطفاً شما به‌صفِ خود وارد شوید؛ زیرا این در متعلّق است به‌ذاکرین حضرت أباعبدالله الحسین و روضه‌خوان‌ها و نوحه خوان‌ها! من همان‌جا گریه کردم و به‌فکر افتادم که ای کاش در دنیا لا اقل یک مرتبه روضة امام حسین علیه‌السلام را می‌خواندم تا در شمار روضه‌خوان‌ها قرار می‌گرفتم. ناگاه دیدم که در همان عرصة محشر، مرحوم خُلدآشیان، آقای اعتماد سرابی [مرحوم آیت‌الله کفایی خراسانی، همه ساله در ایام عاشورا، در مدرسة دودر، از صبح تا ظهر، مجلس روضه‌خوانی منعقد می‌کردند و اکثر خطبا و وعّاظِ نامی شهر، در آن‌جا منبر می‌رفتند که یکی از آن روضه‌خوان‌ها، سیّدِ جلیل‌القدر، مرحوم آقای اعتماد سرابی بود] که از روضه‌خوان‌های معتبرِ شهرِ مشهد بود، پیدا شد، سوارِ بر اسبی، فرمودند: آقای شیخ رمضانعلی، بیا برای من روضه بخوان. گفتم: کو منبر؟  کو مستمع؟ فوراً از اسب پیاده شد و فرمود: سوار شو، این (اسب) به‌جای منبر، و من هم مستمع. من همان‌جا روضه‌ای خواندم، گمانم فرمودند: روضة باب‌الحوائج، حضرت ابوالفضل علیه‌السلام بود. آن‌گاه شیخ گریه کرد و گفت: گریة من برای این است که ای کاش در دنیا اقلّاً چند مجلس روضه می خواندم. گلستان معارف، غلامرضا اسدی، بقیة العترة، سال 1386، سه جلد در یک جلد، ص700.

  • ۰۳/۰۷/۰۲
  • مرتضی آزاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی