رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

  • ۰
  • ۰

پس از جنگ جهانی دوّم، حاج مهدی بهبهانی که از تجّار و محترمینِ عراق و اهل خیر بود، از طرف دولت نوری سعید، نخست‌وزیر آن روزِ عراق، خدمت آیت‌الله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی مشرّف شد و عرض کرد: سفیرِ کبیرِ انگلستان، قصد شرف‌یابی دارد. مرحوم سیّد فرمودند: مرا با سفیر انگلیس چه‌کار؟ عرض کرد: نمی‌شود او را نپذیرید؛ چون پیامی از طرف دولت بریتانیا دارد و می‌خواهد به‌طور خصوصی خدمت شما برسد. آقا فرمود: بیاید، امّا مانندِ افرادِ دیگر، در مجلسِ عمومی و علنی، وقتی تعیین کرد، و آقای بهبهانی به‌بغداد اطّلاع داد، از آن‌طرف، آقا به‌تمام علما و مدرّسین نجف، و تجّار برجسته و شیوخِ نجف، پیغام داد در همان ساعت مقرّر در منزلِ آقا آمده و حضور داشته باشند. در روز موعود، سفیر با رئیسِ دولتِ عراق، با اسکورت و تشریفاتِ مخصوصی آمد و خدمت آقا نشست و پس از تعارفات، پیامِ دولت بریتانیا را رساند و گفت: دولتِ انگلیس تعهّد کرده بود اگر بر آلمان‌ها غالب و پیروز شد، یک‌صد هزار دینار (معادلِ دو میلیون تومان آن روز) خدمت شما تقدیم کند، در هرجایی صلاح می‌دانید صرف کنید. آقا فرمودند: چه عیبی دارد؟ سفیر فوراً کیف را باز کرد و یک چکِ صد هزار دیناری تقدیم آیت‌الله اصفهانی کرد و آقا هم گرفت و زیر تشک خود گذارد. از این عملِ سیّد، تمام علماء و تجّار و شیوخ، ناراحت شدند و ابروها را در هم کشیدند که چرا سیّد پول انگلیس را قبول کرد؟ با این‌کار‌ زیرِ سلطة کفار خواهیم رفت! ولی دیدند لحظه‌ای بعد آقا به‌سفیرِ فرمودند: در این جنگ بسیاری از مردم، آواره و از هستی ساقط شده‌اند، از طرف من، به‌دولتِ خود بگو: سیّد ابوالحسن به‌نمایندگی از مسلمین، یک وجهِ ناقابل و مختصری تقدیم می‌کند که آن را بین مردم خسارت‌دیده تقسیم کنید، از کمیِ وجه هم بسیار معذرت می‌خواهم و یک چک صد هزار دیناری از جیب خود درآورده و ضمیمة چکی که سفیر داده بود کرد و به‌دستِ او داد. سفیر، از این تدبیر و سخاوت سیّد، منفعل شده و با رنگ پریده که حاکی از شکست او و دولتِ مقتدرِ انگلستان در برابر سیاست و کیاست آن مرحوم بود، از جا برخاست و دست آقا را بوسیده و بیرون رفت، و به‌نوری سعید، گفت: ما خواستیم شیعیان را استعمار کرده و بخریم، ولی پیشوای شما، ما را خرید، و پرچمِ اسلام را بر کاخ بریتانیا کوبید. بعد از رفتن‌ِ نوری سعید، علمای حاضر در مجلس‌، از مرحوم سیّد پرسیدند: اگر آن وجهی که به‌سفیر انگلیس تقدیم کردید، به‌مصرف حوزة علمیّه می‌رسید، بهتر نبود؟! در جواب فرمود: سهمِ امام، ‌باید در ترویج اسلام و مذهب صرف گردد، به‌نظر من، یکی از مواردی که می‌توانستیم بهترین بهره‌برداری را در ترویج اسلام بنماییم‌، همین مورد بود. گفتار ایشان مورد تأیید و تحسین همگان قرار گرفت‌! کرامات الصالحین، محمّدشریف رازی، ص274، ش18. همچنین ر.ک: گنجینة دانشمندان.

  • ۰۳/۰۷/۰۲
  • مرتضی آزاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی