دخترِ شیخ مرتضی انصاری، میگوید: در ایّام کودکی که بهمکتب میرفتم مرسوم بود، بعضی از روزها ناهارِ هرکدام از محصّلین را بهمکتب میآوردند و دسته جمعی با خانم معلّم غذا میخوردیم. روزی بهمادرم گفتم: از منزلِ چند نفر از علما سینیهای غذا که در آن چند نوع طعام یافت میشود بهمکتب میآورند، ولی شما برایم نان و مقداری تره میفرستید که من شرمنده میشوم. پدرم [شیخ انصاری] سخنم را شنید و با ناراحتی فرمود: بعد از این تنها نان برای او بفرستید تا نان و تره بهدهانش خوش آید. پند تاریخ، موسی خسروی، ج5، ص245، بهنقل از زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، با اندکی ویرایش.