روزی همسرِ شیخِ انصاری از او خواست تا چادرشبی برای پوشانیدن رختخوابهای منزل خریداری کند. شیخ بهدلیل تقوا و ساده زیستیاش، بدین کار تن در نداد. همسرِ شیخ، که از نمایان بودن رختخوابها در گوشة اتاق ناراحت بود، پس از ناامید شدن از جلبِ موافقتِ شیخ، در خریدِ گوشت، صرفهجویی میکرد. وی بهجای سهسیر گوشت، تا مدّتی دو سیر و نیم میخرید و با مبلغی که از این راه پسانداز میشد، توانست یک چادرشب بخرد. وقتی شیخ، آن چادر را دید و چگونگی خرید آن را دانست، با ناراحتی گفت: افسوس که تا بهحال، مقداری از وجوهِ بیتالمال بیجهت مصرف شده است. من گمان میکردم سهسیر گوشت، حدّاقلی است که ما میتوانیم با آن زندگی کنیم، و اکنون بهنادرستیِ این پندار پیبردم. آنگاه دستور داد تا آن چادرشب را پس دهند و از آن روز بهبعد، بهجای سهسیر گوشت، دو سیر و نیم بخرند! دریای فقاهت، سیدعبدالرّضا موسوی، بهنقل از سیمای فرزانگان، ص430.