محمّد بن سلیمان تنکابنی، مؤلف کتاب قصص العلماء مینویسد: یکی از دوستان که در نزد من صالح و موثق بود، چنین بهمن خبر داد: عمویی داشتم که چند سال بهدرد چشم مبتلا بود، و هرچه برای درمانِ خود، نزدِ جرّاحان و پزشکانِ آن زمان میرفت علاجپذیر نشد. شنید که شیخ جعفر کاشفالغطاء، بهلاهیجان آمده و او نایب امام است. پس عازم لاهیجان شد و زمانی به آنجا رسید که شیخ سوار شده بود و میخواست از لاهیجان برود. این شخص، دستِ شیخ را بوسیده و عرض کرد: چند سال است که من بهدرد چشم مبتلا هستم و سببِ شرفیابی خدمت شما آن بود که دعا کرده، خدای تعالی مرا شفا کرامت فرماید. شیخ، آبِ دهانِ مبارک را بر چشمِ او مالید و دعا کرد. آن شخص شفا یافت و دیگر دردِ چشم، ندید. قصصالعلماء، محمد بن سلیمان تنکابنی، ص237.