رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

  • ۰
  • ۰

عن عبدِ الرحمن ابن سمرة، قال: کنا عند رسولِ الله صلّى الله علیه وآله یوماً، فقال: إنی رأیتُ البارحة عجائب. قال: فقلنا: یا رسولَ الله، وما رأیتَ؟ حدِّثنا به فداک أنفسنا وأهلونا وأولادنا! فقال: رأیتُ رجلاً مِن أمَّتی، وقد أتاه ملکُ الموتِ لیَقبِضَ روحَه، فجاءه برُّه بوالدیه فمنعه منه، ورأیتُ رجلاً من أمّتی قد بُسِطَ علیه عذابُ القبر، فجاءه وضوؤه فمنعه منها، ورأیتُ رجلاً مِن أمِتی قد احتوشته الشیاطین، فجاءه ذکرُ الله عز وجل فنجاه من بینهم، ورأیتُ رجلاً مِن أمَّتی یلهثُ عطشاً، کلَّما وردَ حوضاً مُنِعَ منه، فجاءه صیامُ شهرِ رمضانَ فسقاه وأرواه، ورأیتُ رجلاً مِن أمَّتی قد احتَوَشَتهُ ملائکةُ العذاب، فجاءته صلاتُه فمنعته منهم، ورأیتُ رجلاً مِن أمّتی والنَّبِیُّون حلقاً حلقاً، کلَّما أتَى حلقةً طُرِدَ، فجاءه اغتسالُه مِنَ الجنابةِ فأخذ بیده فأجلسه إلى جنبی، ورأیتُ رجلاَ مِن أمّتی بین یدیه ظلمةٌ ومن خلفه ظلمةٌ وعَن یمینِه ظلمةٌ وعَن شمالِه ظلمةٌ ومِن تحتِه ظلمةٌ مستنقعاً فی الظلمة، فجاءه حجُّه وعمرتُه فأخرجاه مِنَ الظُّلمةِ، وأدخلاه النورَ، ورأیتُ رجلاً مِن أمّتی یُکَلِّمُ المؤمنینَ فلا یُکَلِّمُونَهُ، فجاءه صلتُه للرَّحِمِ، فقال: یا معشرَ المؤمنین، کَلِّمُوهُ فإنَّه کانَ واصلاً لِرَحِمِهِ، فَکَلَّمَهُ المؤمنونَ وصافحوهُ وکان مَعَهُم، ورأیتُ رجلاً مِن أمّتی یَتَّقِی وَهَجَ النِّیرانِ وشررِها بیدِه ووجهِه، فجاءته صدقتُه فکانت ظِلّاً عَلَى رأسِه وستراً على وجهِهِ، ورأیتُ رجلاً مِن أمّتی قَد أخذتهُ الزَّبانیةُ مِن کُلِّ مَکَانٍ، فجاءه أمرُه بالمعروف ونهیُه عَنِ المنکرِ فَخَلَّصَاهُ مِن بَینِهِم وَجَعَلاهُ مَعَ مَلائِکةِ الرَّحمَةِ، و رأیتُ رجلاً مِن أمّتی جاثیاً على رکبتیِه بینَه وبینَ رحمةِ اللّهِ حجابٌ، فجاءه حُسنُ خُلقِهِ فأخَذَهُ بیدِه وأدخَلَهُ فِی رحمةِ اللّهِ، ورأیتُ رجلاً مِن أمّتی قَد هوتْ صحیفتُه قِبَلَ شِمالِهِ، فجاءه خوفُه مِنَ اللّهِ عزَّ وجلَّ فأخذَ صحیفتَه فجعلها فی یمینِه، ورأیتُ رجلاً مِن أمّتی قَد خَفّتْ موازینُه، فجاءه إفراطُه [أفراطه] فثَقَّلُوا موازینَهُ، ورأیتُ رجلاً مِن أمّتی قائماً عَلَى شَفِیرِ جَهَنَّمَ، فجاءه رجاؤُه مِنَ اللّهِ عزَّ وجلَّ فاستنقذهُ مِن ذَلِکَ، ورأیتُ رجلاً مِن أمّتی قَد هَوَى فِی النَّارِ، فجاءتهُ دموعُه الَّتی بَکَى مِن خَشیةِ اللّهِ فاستخرجتهُ مِن ذَلِکَ، ورأیتُ رجلاً مِن أمّتی عَلَى الصِّرَاطِ یَرتَعِدُ کَمَا تَرتَعِدُ السَّعفةُ فی یومِ ریحٍ عاصفٍ، فجاءَهُ حُسنُ ظَنِّهِ بِاللّهِ فَسَکَنَ رَعدَتَهُ وَمَضَى عَلَى الصِّرَاطِ، ورأیتُ رجلاً مِن أمّتی عَلَى الصِّراطِ یَزحَفُ أحیاناً وَیَحبُو أحیاناً وَیَتَعَلَّقُ أحیاناً، فجاءته صلاتُه عََلَیَّ فأقامتهُ عَلَى قَدَمَیهِ وَمَضَى عَلَى الصِّراطِ، ورأیتُ رجلاَ مِن أمّتی انتَهَى إلَى أبوابِ الجَنَّةِ کُلِّها، کُلَّمَا انتَهَى إلَى بابٍ اُغلِقَ دونَه، فجاءته شهادةُ أن لا إلهَ إلا اللّهُ صادقاً بها، ففُتِحَت له الأبوابُ وَدَخَلَ الجَنَّةَ. الأمالی للصدوق، المجلس الحادی و الأربعون، ص232، ح1.

از عبدالرّحمن بن سمره نقل شده است که گفت: روزی نزدِ رسولِ خدا صلّی الله علیه و آله بودیم، حضرت فرمود: همانا من دیشب چیزهای عجیبی دیدم، عرض کردیم: ای رسول خدا، جان‌های خودمان، خانواده‌ها و فرزندانمان فدایت، چه دیدی؟ برای ما آنچه را مشاهده فرمودی، بازگو کن. فرمود: مردی از امّتم را دیدم که ملک‌الموت برای قبض روحش آمده بود، امّا نیکی او به‌پدر و مادرش نزد وی آمد، و مانعِ قبضِ روحِ آن مرد شد، و مردی از امّتم را دیدم که عذابِ قبر، بر او پهن شده بود، ولی وضویش نزد او آمد و مانعِ رسیدنِ عذابِ قبر به‌او شد، و مردی از امّتم را دیدم که شیاطین دورِ او را گرفته بودند، و یادِ خدا، نزدِ او آمد و از میانِ آنان او را نجات داد، و مردی از امّتم را دیدم که از تشنگی زبانش را از دهان بیرون می‌آورد (و لَه لَه می‌زد)، و به‌هر حوضی که می‌رسید، او را از آب‌خوردن منع می‌کردند، روزة ماه رمضان آمد و به‌او آب داد و سیرابش کرد، و مردی از امّتم را دیدم که فرشتگانِ عذاب، او را محاصره کرده بودند، ولی نمازش نزدِ آو آمد و نگذاشت او را عذاب کنند، و مردی از امّتم را دیدم که با این‌که پیامبران حلقه‌هایی تشکیل داده بودند، امّا او به‌هر یک از آن حلقه‌ها که نزدیک می‌شد، رانده می‌شد، امّا غُسلِ جنابتش نزدِ او آمد و دستش را گرفت و او را کنار من نشاند، و مردی از امّتم را دیدم که از جلو، پشتِ سر، سمتِ راست، سمتِ چپ و پایینِ او، تاریکی، و در تاریکی فرو رفته بود، و حجّ و عمره‌اش آمدند و او را از تاریکی بیرون آوردند، و مردی از امّتم را دیدم که با مؤمنان صحبت می‌کند، ولی آنان با او حرف نمی‌زنند، پس صلة رحمش نزدِ او آمد و (در دفاع از او) گفت: ای جماعتِ مؤمنان، با او سخن بگویید؛ زیرا او اهلِ صلة رحم بوده است، پس مؤمنان با او حرف می‌زنند و به او دست می‌دهند و این شخص یکی از آنان می‌شود، و مردی از امّتم را دیدم که دست و سرش را سپرِ حرارت و زبانة آتش کرده بود، و صدقه‌اش نزدِ او آمد، و سایه‌ای بر سرش و پرده‌ای بر صورتش شد، و مردی از امّتم را دیدم که مأمورانِ دوزخ او را از هر جهت احاطه کرده بودند، امّا امرِ به‌معروف و نهیِ از منکرش نزد او آمدند، و او را از میانِ آنان نجات دادند، و با فرشتگان رحمت قرار دادند، و مردی از امّتم را دیدم که به‌زانو درآمده بود، و میانِ او رحمتِ خداوند پرده‌ای است، و خوش‌اخلاقی او نزدِ وی آمد و دستش را گرفت و او را واردِ رحمت خداوند کرد، و مردی از امّتم را دیدم که نامة عملش در حالِ فرود آمدن به‌دستِ چپش بود، ولی ترسِ او از خدا، نزدش آمد و نامة عملِ او را گرفت و آن را در دستِ راستِ وی، قرار داد، و مردی از امّتم را دیدم که میزان‌های اعمالش سبک بود، پس نمازهای فراوانش [فرزندانش که قبل از او از دنیا رفته بودند] نزد او آمدند و میزان‌های اعمالش را سنگین کردند، مردی از امّتم را دیدم که بر پرتگاهِ دوزخ ایستاده بود، پس امیدش نزدِ او آمد و او را از لبة پرتگاه نجات داد، و مردی از امّتم را دیدم که در آتش جهنّم پرت شد، پس اشک‌هایش که از ترس خدا گریه کرده بود، نزدِ او آمد، و او را از آتشِ جهنّم، نجات داد، و مردی از امّتم را دیدم که چون شاخة نخلِ خرما، در برابرِ بادِ سخت، بر صراط می‌لرزید، پس خوش‌گمانیِ او به‌خدا، نزدِ وی آمد و لرزشش را خواباند، و از صراط گذشت، و مردی از امّتم را دیدم که گاهی آهسته و با کشیدن پاهای خود روی زمین، و گاهی هم به‌صورت چهار دست و پا، بر صراط عبور می‌کرد و گاهی هم از آن آویزان می‌شد، پس صلواتی که بر من فرستاده بود، نزد او آمد و او را بر روی پاهای خود نگه‌داشت، و از پُلِ صراط گذشت، و مردی از امّتم را دیدم که به‌تمامِ درهای بهشت رسید، امّا هرگاه به‌دری می‌رسید، آن در به‌رویش بسته می‌شد، تا این‌که شهادت به‌وحدانیّتِ خداوند، از روی راستی، نزدِ او آمد، پس (همة) درهای بهشت به‌رویش باز شد، و داخل آن گردید.

  • ۰۳/۰۷/۱۵
  • مرتضی آزاد

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی