مرحومِ آیتالله العظمی شیخ محمّدعلی اراکی از مراجعِ تقلیدِ همعصرِ امام خمینی رضوان الله تعالی علیه نقل کرده است: پدرم میگفت: آخوند کبیر ملّا محمد، پدر مرحومِ آقا ضیاء عراقی (اراکی) قطعه زمینی در اطراف سلطانآباد (اراک) داشت، و در آن زارعت میکرد و نانِ سالِ خود و عیالش را به دست میآورد. یک سال، حاصل کشاورزی را در خرمنگاه جمع کرده، و در اطرافش هم خرمنهای دیگری بود، کسی عمداً یا سهواً آتشی روشن میکند، باد بهآتش میافتد و شعلهور میشود. خرمنها یک بهیک آتش میگیرند، بهآخوند خبر میدهند؛ چرا نشستهای؟ نزدیک است خرمنِ شما را هم آتش بگیرد. آخوند، عبا و عمّامه را برمیدارد و قرآن را بهدست میگیرد و بهبیابان رفته و قرآن را بهدست میگیرد، و رو به آتش ایستاده و میگوید: ای آتش، این نانِ خانواده و اهلوعِیالِ من است، تو را بهاین قرآن قسم، بهاین خرمن متعرّض نشو! پدرم میگفت؛ تمامِ آن کُپّههای خرمن که در اطراف بود، خاکستر شد و این یکی ماند، هرکس که میآمد، انگشت بهدهان میگرفت و متحیّر میشد که در میان این همه آتش چگونه این خرمن سالم مانده است؟! ولی من از قضیّه خبر داشتم. سایت خبرگزاری رسمی حوزه، با اقتباس و ویراست از کتاب شمسالفقهاء، با ویرایش.