علىّ بن عبّاس، معروف بهابن رومى، شاعرِ معروفِ هجوگو (نیشزننده و سرزنشکننده) و مدیحهسراى دورة عبّاسى، در نیمة قرنُ سوّم هجرى، در مجلسِ قاسم بن عبیداللّه، وزیرِ معتضد عبّاسى، نشسته و سرگرم بود. او همیشه بهقدرتِ منطق و بیان و شمشیرِ زبانِ خویش، مغرور بود. قاسم بن عبیداللّه، از زخمِ زبانِ ابن رومى، خیلى مىترسید و نگران بود، ولى ناراحتى و خشم خود را ظاهر نمىکرد، برعکس طورى رفتار مىکرد که ابن رومى با همة بددلیها و وسواسها و احتیاطهایى که داشت، و بههر چیزى فال بد مىزد، از معاشرت با او پرهیز نمىکرد. قاسم، محرمانه دستور داد تا در غذاى ابن رومى زهر ریختند. ابن رومى، بعد از آنکه خورد، متوجّه شد. فوراً از جا برخاست که برود. قاسم گفت: کجا مىروى؟ جواب داد: بههمانجا که مرا فرستادى. قاسم گفت: پس سلام مرا بهپدر و مادرم برسان. ابن رومی اینجا هم از نیشِ زبانِ خود دست برنداشت، و گفت: من از راهِ جهنّم نمىروم. ابن رومى بهخانة خویش رفت و بهمعالجه پرداخت، ولى معالجهها فایده نبخشید. بالأخره با شمشیرِ زبانِ خویش، از پاى درآمد. مجموعة آثار، استاد شهید مطهرّی، ج18، ص296، ش50، (با اندکی ویرایش) بهنقل از تتمةالمنتهی، محدّثِ قمی، ج2، ص400، و تاریخ ابن خلّکان، ج3، ص44.