رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

۳۶ مطلب در فروردين ۱۴۰۲ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ عَلَیْهِ‌السَّلَامُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ، دُلَّنِی عَلَى اللهِ مَا هُوَ؟ فَقَدْ أکْثَرَ عَلَیَّ الْمُجَادِلُونَ وَحَیَّرُونِی، فَقَالَ لَهُ: یَا عَبْدَ اللهِ هَلْ رَکِبْتَ سَفِینَةً قَطُّ؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: فَهَلْ کَسَرَ بِکَ حَیْثُ لَا سَفِینَةَ تُنْجِیکَ وَلَا سِبَاحَةَ تُغْنِیکَ؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: فَهَلْ تَعَلَّقَ قَلْبُکَ هُنَالِکَ أنَّ شَیْئاً مِنَ الْأشْیَاءِ قَادِرٌ عَلَى أنْ یُخَلِّصَکَ مِنْ وَرْطَتِکَ؟ فَقَالَ: نَعَمْ، قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ‌السَّلَامُ: فَذَلِکَ الشَّیْءُ هُوَ اللهُ الْقَادِرُ عَلَى الْإنْجَاءِ حَیْثُ لَا مُنْجِیَ، وَعَلَى الْإغَاثَةِ حَیْثُ لَا مُغِیثَ. التوحید للصدوق، ص231.

مردی به‌امام صادق علیه‌السلام عرض کرد: ای پسر پیامبر خدا، مرا بر خداوند راهنمایی کن که خدا چیست؛ زیرا جرّ و بحث‌کنندگان با من، زیاد شده و مرا دچار شکّ و دودلی کرده‌اند. حضرت به‌او فرمود: ای بندة خدا، آیا هرگز سوار کشتی شده‌ای؟ عرض کرد: آری. فرمود: آیا شده است که کشتی‌ات بشکند، به‌طوری که نه کِشتی دیگری باشد که تو را نجات دهد و نه بتوانی با شنا خود را نجات دهی؟ عرض کرد: آری. فرمود: آیا در آن هنگام، دلت متوجّه چیزی شده است که می‌تواند تو را از مرگ نجات دهد؟ عرض کرد: آری. امام صادق علیه‌السلام فرمود: همان چیز، آن خدای توانمند بر نجات دادن است در جایی که نجاتبخش و کمک رسانی نیست، و خدای قادر بر نجات دادن است در جایی که هیچ فریادرسی نیست.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ قَالَ: دَخَلَ ابْنُ أبِی الْعَوْجَاءِ عَلَى الصَّادِقِ عَلَیْهِ‌السَّلَامُ فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ عَلَیْهِ‌السَّلَامُ: یَا ابْنَ أبِی الْعَوْجَاءِ أنْتَ مَصْنُوعٌ أمْ غَیْرُ مَصْنُوعٍ؟ قَالَ: لَسْتُ بِمَصْنُوعٍ، فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ عَلَیْهِ‌السَّلَامُ: فَلَوْ کُنْتَ مَصْنُوعاً کَیْفُ کُنْتَ؟ فَلَمْ یُحِرْ [مشتق از ح و ر: فلم یَرُدَّ جواباً] ابْنُ أبِی الْعَوْجَاءِ جَوَاباً، وَقَامَ وَخَرَجَ. الإحتجاج، الطبرسی، أبومنصور، ج2، ص200، ح214.

هشام بن حکم می‌گوید: ابن ابی العوجاءِ (ملحدِ دهریِ مشهور) بر امام صادق علیه‌السلام وارد شد. امام به‌او فرمود: ای ابن ابی العوجاء، تو مصنوع هستی یا نه؟ گفت: مصنوع نیستم. امام فرمود: اگر مصنوع بودی؛ چگونه بودی؟ ابن ابی العوجاء متحیّر ماند و نتوانست پاسخی بدهد.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

حجت‌الاسلام حاج میرزا حسن نوری همدانی نقل می‌کرد: در ایامی که مرحوم [علامة] امینی صاحب کتاب ارزندة الغدیر به‌ایران تشریف آورده بود، در یک مجلسی که چند نفر در خدمت ایشان نشسته بودند، شخصی به‌ایشان عرض کرد: آقا، من اگر به‌حضرت اباالفضل العباس عقیده نداشته باشم چه ضرری به‌حال من دارد و حال آن‌که آن حضرت نه پیغمبر است و نه امام و نه معصوم؟ آن عالم جلیل وقتی این سؤال را شنید، حرکتی به‌خود داد و با ناراحتی فرمود: ابوالفضل العباس علیه‌السلام که سهل است، اگر به‌بند کفش من که نوکر آن حضرتم، توهین و بی احترامی کنی خداوند تو را به‌رو درآتش جهنم می‌اندازد. مردان علم در میدان عمل، سید نعمت‌الله حسینی، ج1، ص198.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

محمد رازی در کتاب «التقوی» نوشته است: یک روز در تهران آقای [شیخ محمّدتقی] بافقی مریض بود و ما به‌ملاقات ایشان رفته بودیم. یکی از آقایان اهل منبر برای شفای ایشان روضة امام حسین علیه‌السلام را خواند. آقای بافقی گریة زیادی کرد، بعد فرمود: علی بن مهزیار، بیست مرتبه به‌مکّه رفت که بلکه امام زمان عجل الله تعالی فرجه را زیارت کند، تا آن‌که در مرتبة بیستم به‌زیارت آن حضرت موفق شد و حال آن‌که اگر یک مرتبه به‌کربلا می‌آمد، در همان مرتبة اول آن حضرت را زیارت می‌کرد! مردان علم در میدان عمل، سید نعمت‌الله حسینی، ج1، ص198.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنْ أَبِی الرَّبِیعِ الشَّامِیِّ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام:‌ مَنْ أُعْجِبَ بِنَفْسِهِ هَلَکَ، وَ مَنْ أُعْجِبَ بِرَأْیِهِ هَلَکَ، وَ إِنَّ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ علیه‌السلام قَالَ: دَاوَیْتُ الْمَرْضَى فَشَفَیْتُهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أَبْرَأْتُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَالَجْتُ الْمَوْتَى فَأَحْیَیْتُهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَالَجْتُ الْأَحْمَقَ فَلَمْ أَقْدِرْ عَلَى إِصْلَاحِهِ، فَقِیلَ: یَا رُوحَ اللَّهِ وَ مَا الْأَحْمَقُ؟ قَالَ: الْمُعْجَبُ بِرَأْیِهِ وَ نَفْسِهِ، الَّذِی یَرَى الْفَضْلَ کُلَّهُ لَهُ لَا عَلَیْهِ وَ یُوجِبُ الْحَقَّ کُلَّهُ لِنَفْسِهِ وَ لَا یُوجِبُ عَلَیْهَا حَقّاً فَذَاکَ الْأَحْمَقُ الَّذِی لَا حِیلَةَ فِی مُدَاوَاتِهِ‌. الإختصاص، الشیخ المفید، ص221. استاد جرجانی، 27/1/1402، منزل خودشان.

ابوربیع شامی می‌گوید: امام صادق علیه‌السلام فرمود: هرکس خودپسند باشد، هلاک شده است، و هرکس خود رأی باشد، به‌فنا رفته است، و همانا عیسی بن مریم علیه‌السلام گفت: بیماران را معالجه کردم و به‌اذن خدا شفایشان دادم، و به‌اذن خدا، نابینای مادرزاد و آنکه دچاربیمارى پیسى بود را خوب کردم، و مرده‌ها را  معالجه کردم و به‌اذن خدا آنان را زنده کردم، و احمق را معالجه کردم، ولی نتوانستم اصلاحش کنم! سؤال شد: یا روح‌الله، احمق کیست؟ فرمود: خودرأی و خودپسند؛ آن‌که تمام برتری را از آن خود می‌داند و هیچ‌کس را از خود برتر نمی‌داند، و تمام حق را به‌خود می‌دهد، و هیچ وظیفه‌ای برای خود قائل نیست، این شخص همان احمقی است که هیچ راهی برای درمانش وجود ندارد!        

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عن أنس قال: قَدّمتُ إلى رسولِ اللّه صلّى اللّه علیه و آله طیراً مشویّاً فسمّى و أکل منه ثمّ قال: اللّهمّ ائتنی بأحبِّ خلقِک إلیکَ و إلیَّ، قال: فَأتَى عَلِیٌّ فَضَرَبَ البابَ، فقلتُ: من أنتَ؟ فقال: أنا علیٌّ، قالَ: قلتُ: رسولُ اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم على حاجةٍ، قال: ثمّ أکل منه لقمةً ثمّ قال مثلَ قولِه الأوّلِ، فَضرَبَ البابَ، فقلتُ: مَن أنتَ؟ فقال: أنا علیٌّ، قال: قلتُ: رسولُ اللّه صلّى اللّه علیه و آله على حاجةٍ، قال: ثمّ أکل منه لقمةَ ثمّ قال مثلَ قولِه الأوّلِ و الثانی، فضَرَبَ البابَ فقلتُ: من أنتَ؟ فقال علیٌّ: أنا، قال: قلتُ: إنّ رسول اللّه على حاجةٍ قال: ثمّ أکل منه لقمةً ثمّ قال مثلَ قولِه الأوّل و الثانی‌[و الثالث‌]، قال: فضَرَبَ البابَ و رفَعَ صوتَهُ فقال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: یا أنس افتحِ البابَ قال: فدخلَ فلمّا رآنا تبسّمَ ثمّ قال: الحمد للّه الذّی جعلک، فإنّی أدعو فی کلّ لقمةٍ أن یأتینی اللّهُ بأحبِّ الخلقِ إلیه و إلیَّ، قال: فکنتَ أنتَ، قال: فو الّذی بعثک بالحقّ إنّی لأضرب البابَ ثلاثَ مرّاتٍ یردّنی أنسُ، قال: فقال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله: لا یُلام الرجلُ على حبِّ قومِه‌. مناقب أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب، ابن المغازلی، ج1، ص172، ح201.  

انس بن مالک می‌گوید: من پرندة بریان شده‌اى را به‌رسول خدا صلى الله علیه وآله تقدیم کردم، حضرت صلى الله علیه وآله نام خدا را برده و از آن تناول نمودند، سپس دست به‌دعا برداشته و عرض کردند: بار خدایا، بهترین شخص نزد خودت و من را به‌سویم بفرست، که ناگاه على علیه‌السلام آمد و درب منزل را کوبید. گفتم: کیستى؟ گفت: من علىّ هستم. گفتم: پیامبر کاری دارد. انس می‌گوید: سپس پیامبر از ان غذا لقمه‌ای تناول کرد، آن‌گاه همان دعای قبلی خود را تکرار فرمود، پس علیّ در را کوبید، پرسیدم: کیستی؟ گفت: من علی هستم. گفتم: رسول خدا کاری دارد. سپس پیامبر از آن غذا لقمه‌ای دیگر میل فرمود و همان دعای مرحلة اول و دوم را تکرار کرد، پس علیّ در زد، پرسیدم: کیستی؟ علیّ گفت: منم، گفتم: رسول خدا مشغول کاری است. انس می‌گوید: آن‌گاه رسول خدا از آن غذا لقمه‌ای دیگر میل فرمود و برای بار سوّم همان دعای قبلی را زمزمه فرمود، پس علیّ در زد، و صدایش را بلند کرد، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای انس، در را باز کن، انس می‌گوید: پس علیّ داخل شد، و به‌محضر پیامبر شرفیاب شدیم، وقتی آن حضرت من و علیّ را دید، تبسم کرد و سپس فرمود: ستایش مخصوص خدایی است که تو را محبوب‌ترین خلقش در نزد خودش و من، قرار داد؛ زیرا من در هر لقمه‌ای دعا می‌کردم که خداوند محبوب‌ترین خلق در نزد خودش و خودم را نزد من بفرستد، پس آن شخص تو بودی، علی گفت: پس به‌آن کسی که تو را به‌حق مبعوث کرد، من سه مرتبه است که در می‌زنم و انس مرا برمی‌گرداند، انس می‌گوید: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: مرد برای دوستی فامیلش سرزنش نمی شود!       

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: طُوبَى لِمَنْ رَآنِی، وَ طُوبَی لِمَنْ رَأَى مَنْ رَآنِی، وَ طُوبَى لِمَنْ رَأَى مَنْ رَأَى مَنْ رَآنِی. الأمالی، ط دار الثقافة، الشیخ الطوسی، ج1، ص440.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: خوشا به‌حال کسی که خودش مرا ببیند، و خوشا به‌حال کسی که دیدارکنندة مرا ببیند، و خوشا به‌حال کسی که دیدارکنندة دیدارکنندة ‌مرا، ببیند. به‌قول شاعر:

گر میسّر نشود بوسه زدن پایش را     هرکجا پا بنهد بوسه زنم جایش را

       بر زمینی که نشانِ کف پای تو بود      سال‌ها بوسه‌گه اهل نظر خواهد بود.     

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ: اشْتَدَّتْ حَالُ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله، فَقَالَتْ لَهُ امْرَأَتُهُ: لَوْ أَتَیْتَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَسَأَلْتَهُ، فَجَاءَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا رَآهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَیْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَی أَغْنَاهُ اللَّهُ، فَقَالَ الرَّجُلُ: مَا یَعْنِی غَیْرِی، فَرَجَعَ إِلَی امْرَأَتِهِ فَأَعْلَمَهَا، فَقَالَتْ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ بَشَرٌ فَأَعْلِمْهُ، فَأَتَاهُ، فَلَمَّا رَآهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَیْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَی أَغْنَاهُ اللَّهُ، حَتَّی فَعَلَ الرَّجُلُ ذَلِکَ ثَلَاثاً، ثُمَّ ذَهَبَ الرَّجُلُ فَاسْتَعَارَ مِعْوَلًا، ثُمَّ أَتَی الْجَبَلَ فَصَعِدَهُ فَقَطَعَ حَطَباً ثُمَّ جَاءَ بِهِ فَبَاعَهُ بِنِصْفِ مُدٍّ مِنْ دَقِیقٍ فَرَجَعَ بِهِ فَأَکَلَهُ ثُمَّ ذَهَبَ مِنَ الْغَدِ فَجَاءَ بِأَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ فَبَاعَهُ فَلَمْ یَزَلْ یَعْمَلُ وَ یَجْمَعُ حَتَّی اشْتَرَی مِعْوَلًا ثُمَّ جَمَعَ حَتَّی اشْتَرَی بَکْرَیْنِ وَ غُلَاماً ثُمَّ أَثْرَی حَتَّی أَیْسَرَ فَجَاءَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَأَعْلَمَهُ کَیْفَ جَاءَ یَسْأَلُهُ وَ کَیْفَ سَمِعَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: قُلْتُ لَکَ: مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَیْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَی أَغْنَاهُ اللَّهُ. الکافی، ط الاسلامیة، الشیخ الکلینی، ج2، بَابُ الْقَنَاعَةِ، ص139، ح8. بحارالأنور، ج70، ص177، ح19.

امام صادق علیه‌السلام فرمود: تنگدستی بر مردی از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله فشار آورد، زنش به او‌گفت: کاش نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌رفتی و از او درخواست کمک می‌کردی، مرد نزد پیامبر رفت، تا چشم پیامبر صلی الله علیه و آله به‌او افتاد، فرمود: هرکس از ما چیزی بخواهد به‌او می‌دهیم، ولی هرکس بی‌نیازی بجوید خدایش او را بی‌نیاز کند! مرد با خود گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله غیر از من شخص دیگری را اراده نمی‌کند. به‌سوی زنش برگشت و ماجرا را برایش بازگو کرد. زن گفت: رسول خدا هم مثل ما بشر است، به‌او مشکلمان را بگو. مرد نزد پیامبر آمد، همین‌که چشم پیامبر صلی الله علیه و آله به‌او افتاد، فرمود: هرکس از ما چیزی بخواهد به‌او می‌دهیم، ولی هرکس بی‌نیازی بجوید خدایش او را بی‌نیاز کند! و این عمل تا سه بار تکرار شد، پس از آن، مرد دست به‌کار شد و کلنگی را امانت گرفت و به‌کوهی رفت و از آن بالا رفت، و هیزمی قطع کرد و آورد و آن را در برابر تقریباً سیصد و پنجاه گرم آرد فروخت و آردها را آورد و غذا درست کردند و خوردند، روز بعد هیزم بیشتری قطع کرد و آورد و فروخت و پول بیشتری به‌دست آورد، اندک اندک با پشتکار و پس انداز کردن توانست کلنگی خریداری کند، باز هم تلاش کرد تا توانست دو شتر جوان و غلامی خریداری کند، و ثروتمند و توانگر و پولدار شد، در این هنگام، باری دیگر نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و رفت برای آن حضرت تعریف کرد که چگونه سه بار خدمت ایشان رسید و چه گفتند و چه شنید، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به‌تو گفتم: هرکس از ما چیزی بخواهد به‌او می‌دهیم، ولی هرکس بی‌نیازی بجوید خدایش او را بی‌نیاز کند!

به قول ملک‌الشعرای بهار:

بروکار می‌کن مگو چیست کار   که سرمایة جاودانی است کار

و به‌قول سعدی علیه‌الرحمة:

نابرده رنج گنج میسر نمی‌‌شود    مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

خَطَبَ النَّاسَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ علیهماالسلام فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا أُخْبِرُکُمْ عَنْ أَخٍ لِی کَانَ مِنْ أَعْظَمِ النَّاسِ فِی عَیْنِی وَ کَانَ رَأْسُ مَا عَظُمَ بِهِ فِی عَیْنِی صِغَرَ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلَا یَشْتَهِی مَا لَا یَجِدُ وَ لَا یُکْثِرُ إِذَا وَجَدَ کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ فَرْجِهِ فَلَا یَسْتَخِفُّ لَهُ عَقْلَهُ وَ لَا رَأْیَهُ کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ الْجَهَالَةِ فَلَا یَمُدُّ یَدَهُ إِلَّا عَلَى ثِقَةٍ لِمَنْفَعَةٍ کَانَ لَا یَتَشَهَّى وَ لَا یَتَسَخَّطُ وَ لَا یَتَبَرَّمُ‌ کَانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صَمَّاتاً فَإِذَا قَالَ بَذَّ الْقَائِلِینَ‌ کَانَ لَا یَدْخُلُ فِی مِرَاءٍ وَ لَا یُشَارِکُ فِی دَعْوَى وَ لَا یُدْلِی بِحُجَّةٍ حَتَّى یَرَى قَاضِیاً وَ کَانَ لَا یَغْفُلُ عَنْ إِخْوَانِهِ وَ لَا یَخُصُّ نَفْسَهُ بِشَیْ‌ءٍ دُونَهُمْ کَانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِذَا جَاءَ الْجِدُّ کَانَ لَیْثاً عَادِیاً کَانَ لَا یَلُومُ أَحَداً فِیمَا یَقَعُ الْعُذْرُ فِی مِثْلِهِ حَتَّى یَرَى اعْتِذَاراً کَانَ یَفْعَلُ مَا یَقُولُ وَ یَفْعَلُ مَا لَا یَقُولُ کَانَ إِذَا ابْتَزَّهُ أَمْرَانِ لَا یَدْرِی أَیُّهُمَا أَفْضَلُ نَظَرَ إِلَى أَقْرَبِهِمَا إِلَى الْهَوَى فَخَالَفَهُ کَانَ لَا یَشْکُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ مَنْ یَرْجُو عِنْدَهُ الْبُرْءَ وَ لَا یَسْتَشِیرُ إِلَّا مَنْ یَرْجُو عِنْدَهُ النَّصِیحَةَ کَانَ لَا یَتَبَرَّمُ وَ لَا یَتَسَخَّطُ وَ لَا یَتَشَکَّى وَ لَا یَتَشَهَّى وَ لَا یَنْتَقِمُ وَ لَا یَغْفُلُ عَنِ الْعَدُوِّ فَعَلَیْکُمْ بِمِثْلِ هَذِهِ الْأَخْلَاقِ الْکَرِیمَةِ إِنْ أَطَقْتُمُوهَا فَإِنْ لَمْ تُطِیقُوهَا کُلَّهَا فَأَخْذُ الْقَلِیلِ خَیْرٌ مِنْ تَرْکِ الْکَثِیرِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ. الکافی، ط الاسلامیة، الشیخ الکلینی، ج2، بَابُ الْمُؤْمِنِ وَ عَلَامَاتِهِ وَ صِفَاتِهِ‌، ح27، ص237. استاد جرجانی، 18/1/1402 بیت خودشان، مشهد مقدس.

راوی می‌گوید: حسن بن علی علیهماالسلام برای مردم خطبه خواند (سخنرانی کرد) و فرمود: ای مردم، من به‌شما از اوصاف برادری که داشتم خبر می‌دهم؛ 1-او در چشم من از بزرگترین مردم بود و اصل بزرگی او در دیدة من، کوچکی دنیا در چشمش بود، 2- او از تسلّط شکمش خارج بود؛ لذا به‌آنچه وسعش به‌آن نمی‌رسید میل پیدا نمی‌کرد، و اگر به‌چیزی دسترسی پیدا می‌کرد در آن زیاده روی نمی‌کرد، 3-او از تسلّط شهوتش بیرون بود؛ لذا برای اطاعت از شهوت، به‌یک‌دندگی، نادانی و انحراف از راه حق و صحیح کشیده نمی‌شد و عقل و نظر درستش را تحت تأثیر قرار نمی‌داد، 4-او از تسلط نادانی و بی‌عقلی بیرون بود؛ لذا هیچ‌کاری را انجام نمی‌داد مگر زمانی که اعتماد و اطمینان داشت که آن کار برایش نفع زیاد اخروی یا دنیوی دارد و این نفع دنیوی هم ضرری به‌آخرت نمی‌زند، 5-پُر اشتها و زیاده‌خواه و حریص بر دنیا نبود، 6-و خشم و غضب نمی‌کرد 7-و از مراجعات و درخواست‌های زیاد و بدرفتاری مردم خسته، بدحال و دلتنگ نمی‌شد، 8-بیشتر اوقات خیلی خاموش بود، وقتی هم احساس تکلیف می‌کرد و لب به‌سخن می‌گشود از سایر گویندگان سبقت می‌گرفت و بر  آنان غلبه می‌کرد، 9-اهل جرّ و بحث و بگو و مگو نبود، 10-و در دعوا شرکت نداشت، 11-و دلیل مدّعای خود را فقط در محضر قاضی بیان می‌کرد، نه‌این که مانند بیشتر مردم، عادتش این باشد که اگر کسی به‌او ستمی می‌کرد، شکایتش را نزد این و آن بکند، بلکه صبر می‌کرد تا داوری بیابد تا وی، بین او و کسی که به‌او ستم کرده قضاوت کند، 12-از برادرانش غفلت نمی‌کرد، 13-و چیزی را بدون آنان به‌خود اختصاص نمی‌داد، 14- براثر کثرت روزه و نماز و سایر عبادات، ضعیف شده بود و از آنجایی که برای مؤمنان تواضع می‌کرد و اهل جرّ و بحث و به‌کرسی نشاندن حرف خود نبود، فکر می‌کردند آدم ضعیفی است و بعضاً به‌او ظلم می‌کردند، گرچه در واقع آدم نیرومندی بود، ولی اگر عرصة اقدام، تکلیف و جهاد می‌رسید، شیری جهنده و گردان‌فراز بود، 15- یکی از خُلقیات نیکوی او این بود که در سرزنش کردن کسی که در حقّش کوتاهی کرده بود، عجله نمی‌کرد؛ چون امکان داشت که او عذری داشته باشد، 16- نه تنها به‌آنچه می‌گفت عمل می‌کرد، بلکه چیزهایی هم بود که نمی‌گفت ولی به‌آنها عمل می‌کرد، 17-‌اگر ناگزیر از انجام یکی از دو کار بود، و نمی‌دانست ثواب کدام عمل بیشتر است، نگاه به‌نزدیکترین آن دو به‌هوس می‌کرد، و با آن عمل مخالفت می‌کرد، 18-دردش را فقط برای کسی می‌گفت که از او امید بهبودی داشت، 19-و فقط باکسی مشورت می‌کرد که از او امید خیرخواهی داشته باشد، 20- دلتنگ و خسته نمی‌شد، 21-و ناراضی و عصبانی نمی‌شد، 22-و شکایت نمی‌کرد، 23- و پُرخواهش نبود، 24-و انتقام نمی‌گرفت، 25-و دشمن شناس بود و از دشمن غفلت نمی‌کرد. پس اگر بر انجام تمام این خلقیات بزرگوارنه توان دارید، بر شما باد به‌آراسته شدن به‌آنها‌، و اگر توان عمل کردن به‌همة آنها را ندارید، پس عمل کردن به‌کم بهتر است از عمل نکردن به‌همه. و هیچ توان و نیرویی نیست مگر از ناحیة خداوند.              

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْبَاقِرِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ علیهم‌السلام قَالَ: قَالَ أَمِیرُاَلْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام: مُجَالَسَةُ اَلْأَشْرَارِ تُورِثُ سُوءَ اَلظَّنِّ بِالْأَخْیَارِ وَ مُجَالَسَةُ اَلْأَخْیَارِ تُلْحِقُ اَلْأَشْرَارَ بِالْأَخْیَارِ وَ مُجَالَسَةُ اَلْفُجَّارِ لِلْأَبْرَارِ تُلْحِقُ اَلْفُجَّارَ بِالْأَبْرَارِ فَمَنِ اِشْتَبَهَ عَلَیْکُمْ أَمْرُهُ وَ لَمْ تَعْرِفُوا دِینَهُ فَانْظُرُوا إِلَى خُلَطَائِهِ فَإِنْ کَانُوا أَهْلَ دِینِ اَللَّهِ فَهُوَ عَلَى دِینِ اَللَّهِ وَ إِنْ کَانُوا عَلَى غَیْرِ دِینِ اَللَّهِ فَلاَ حَظَّ لَهُ فِی دِینِ اَللَّهِ إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَ یَقُولُ‌ مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ فَلاَ یُؤَاخِیَنَّ کَافِراً وَ لاَ یُخَالِطَنَّ فَاجِراً وَ مَنْ آخَى کَافِراً أَوْ خَالَطَ فَاجِراً کَانَ کَافِراً فَاجِراً. رسائل شیخ صدوق، ص238.

محمد بن قیس از امام باقر علیه‌السلام نقل می‌کند و ایشان از پدرشان امام سجاد و ایشان از جدشان امیرالمؤمنین علیهماالسلام نقل می‌کنند که حضرت فرمود: معاشرت با بدان موجب بدگمانی به‌خوبان می‌شود، و همنشینی با خوبان، بدان را به‌خوبان ملحق می‌کند، و معاشرت گنهکاران با نیکوکاران، گنهکاران را به‌نیکوکاران می‌رساند، پس هرگاه در حقیقت کسی شک کردید، و از دینش مطّلع نشدید، به‌همنشینانش نگاه کنید؛ اگر اهل دین خدا بودند، آن شخص هم اهل دین خداست، و اگر آنان اشخاص متدینی نبودند، او نیز از دین خدا بهره‌ای ندارد، همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌فرمود: هرکس به‌خدا و روز قیامت ایمان دارد، با کافر برادری و با فاسق معاشرت نکند، و هرکس با کافری برادری، یا با فاسقی همنشینی کرد، کافر و فاسق است.   

  • مرتضی آزاد