عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام قَالَ: اشْتَدَّتْ حَالُ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله، فَقَالَتْ لَهُ امْرَأَتُهُ: لَوْ أَتَیْتَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَسَأَلْتَهُ، فَجَاءَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَلَمَّا رَآهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَیْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَی أَغْنَاهُ اللَّهُ، فَقَالَ الرَّجُلُ: مَا یَعْنِی غَیْرِی، فَرَجَعَ إِلَی امْرَأَتِهِ فَأَعْلَمَهَا، فَقَالَتْ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ بَشَرٌ فَأَعْلِمْهُ، فَأَتَاهُ، فَلَمَّا رَآهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَیْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَی أَغْنَاهُ اللَّهُ، حَتَّی فَعَلَ الرَّجُلُ ذَلِکَ ثَلَاثاً، ثُمَّ ذَهَبَ الرَّجُلُ فَاسْتَعَارَ مِعْوَلًا، ثُمَّ أَتَی الْجَبَلَ فَصَعِدَهُ فَقَطَعَ حَطَباً ثُمَّ جَاءَ بِهِ فَبَاعَهُ بِنِصْفِ مُدٍّ مِنْ دَقِیقٍ فَرَجَعَ بِهِ فَأَکَلَهُ ثُمَّ ذَهَبَ مِنَ الْغَدِ فَجَاءَ بِأَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ فَبَاعَهُ فَلَمْ یَزَلْ یَعْمَلُ وَ یَجْمَعُ حَتَّی اشْتَرَی مِعْوَلًا ثُمَّ جَمَعَ حَتَّی اشْتَرَی بَکْرَیْنِ وَ غُلَاماً ثُمَّ أَثْرَی حَتَّی أَیْسَرَ فَجَاءَ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَأَعْلَمَهُ کَیْفَ جَاءَ یَسْأَلُهُ وَ کَیْفَ سَمِعَ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: قُلْتُ لَکَ: مَنْ سَأَلَنَا أَعْطَیْنَاهُ وَ مَنِ اسْتَغْنَی أَغْنَاهُ اللَّهُ. الکافی، ط الاسلامیة، الشیخ الکلینی، ج2، بَابُ الْقَنَاعَةِ، ص139، ح8. بحارالأنور، ج70، ص177، ح19.
امام صادق علیهالسلام فرمود: تنگدستی بر مردی از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله فشار آورد، زنش به اوگفت: کاش نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله میرفتی و از او درخواست کمک میکردی، مرد نزد پیامبر رفت، تا چشم پیامبر صلی الله علیه و آله بهاو افتاد، فرمود: هرکس از ما چیزی بخواهد بهاو میدهیم، ولی هرکس بینیازی بجوید خدایش او را بینیاز کند! مرد با خود گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله غیر از من شخص دیگری را اراده نمیکند. بهسوی زنش برگشت و ماجرا را برایش بازگو کرد. زن گفت: رسول خدا هم مثل ما بشر است، بهاو مشکلمان را بگو. مرد نزد پیامبر آمد، همینکه چشم پیامبر صلی الله علیه و آله بهاو افتاد، فرمود: هرکس از ما چیزی بخواهد بهاو میدهیم، ولی هرکس بینیازی بجوید خدایش او را بینیاز کند! و این عمل تا سه بار تکرار شد، پس از آن، مرد دست بهکار شد و کلنگی را امانت گرفت و بهکوهی رفت و از آن بالا رفت، و هیزمی قطع کرد و آورد و آن را در برابر تقریباً سیصد و پنجاه گرم آرد فروخت و آردها را آورد و غذا درست کردند و خوردند، روز بعد هیزم بیشتری قطع کرد و آورد و فروخت و پول بیشتری بهدست آورد، اندک اندک با پشتکار و پس انداز کردن توانست کلنگی خریداری کند، باز هم تلاش کرد تا توانست دو شتر جوان و غلامی خریداری کند، و ثروتمند و توانگر و پولدار شد، در این هنگام، باری دیگر نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و رفت برای آن حضرت تعریف کرد که چگونه سه بار خدمت ایشان رسید و چه گفتند و چه شنید، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بهتو گفتم: هرکس از ما چیزی بخواهد بهاو میدهیم، ولی هرکس بینیازی بجوید خدایش او را بینیاز کند!
به قول ملکالشعرای بهار:
بروکار میکن مگو چیست کار که سرمایة جاودانی است کار
و بهقول سعدی علیهالرحمة:
نابرده رنج گنج میسر نمیشود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد