رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

۵ مطلب در اسفند ۱۴۰۲ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ: ظَهَرَ إِبْلِیسُ لِیَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا علیه‌السلام وَ إِذَا عَلَیْهِ مَعَالِیقُ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ فَقَالَ لَهُ یَحْیَى مَا هَذِهِ الْمَعَالِیقُ یَا إِبْلِیسُ فَقَالَ هَذِهِ الشَّهَوَاتُ الَّتِی أَصَبْتُهَا مِنْ ابْنِ آدَمَ قَالَ فَهَلْ لِی مِنْهَا شَیْ‌ءٌ قَالَ رُبَّمَا شَبِعْتَ فَثَقَّلَتْکَ عَنِ الصَّلَاةِ وَ الذِّکْرِ قَالَ یَحْیَى لِلَّهِ عَلَیَّ أَنْ لَا أَمْلَأَ بَطْنِی مِنْ طَعَامٍ أَبَداً وَ قَالَ إِبْلِیسُ لِلَّهِ عَلَیَّ أَنْ لَا أَنْصَحَ مُسْلِماً أَبَداً ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام یَا حَفْصُ لِلَّهِ عَلَى جَعْفَرٍ وَ آلِ جَعْفَرٍ أَنْ لَا یَمْلَئُوا بُطُونَهُمْ مِنْ طَعَامٍ أَبَداً وَ لِلَّهِ عَلَى جَعْفَرٍ وَ آلِ جَعْفَرٍ أَنْ لَا یَعْمَلُوا لِلدُّنْیَا أَبَداً. المحاسن، البرقی، ابوجعفر، ج2، 37 -بابُ الاقتصادِ فی الأکلِ و مقدارِه، ح297، ‌ص439.

امام صادق علیه‌السلام برای حفص بن غیاث حکایت فرمودند که: روزی ابلیس بر حضرت یحیی علیه‌السلام ظاهر شد در حالی که ریسمان‌های فراوانی به‌گردنش آویخته بود، حضرت یحیی علیه‌السلام پرسید: این ریسمان‌ها چیست؟ ابلیس گفت: این‌ها شهوات و خواسته‌های نفسانی بنی‌آدم است که با آن‌ها گرفتارشان می‌کنم. حضرت یحیی علیه‌السلام پرسید: آیا چیزی از ریسمان‌ها هم برای من هست؟ ابلیس گفت: بعضی اوقات پرخوری کرده‌ای و تو را از نماز و یاد خدا غافل کرده‌ام. حضرت یحیی علیه‌السلام فرمود: به‌خدا قسم، از این به‌بعد هیچ‌گاه شکمم را از غذا سیر نخواهم کرد. ابلیس گفت: به‌خدا قسم، من هم از این به‌بعد هیچ مسلمان موحّدی را نصیحت نمی‌کنم. امام صادق علیه‌السلام در پایان این ماجرا فرمود: حفص! به‌خدا قسم، بر جعفر و آل جعفر لازم است هیچ‌گاه شکمشان را از غذا پر نکنند، و بر آنان لازم است که هرگز برای دنیا کار نکنند.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

مرحوم ملاّ احمد نراقی (متوفی 1244ه.ق) که از بزرگان علمای اسلام است، دارای ثروت زیادی بود، در بیرون شهر، یک باغ میوه داشت و تشریفات زندگی او مجهّز بود. یک روز به‌حمام رفت. اتفاقاً یک درویش هم به‌حمام آمده بود. وقتی که آمدند لباس بپوشند، آن درویش عرض کرد: حضرت آیت‌اللّه! شما می‌گویید علاقة به‌دنیا بد است و حال آن‌که این همه مال داری، من تعجّب می‌کنم با این همه مال و ثروت چطور می‌خواهی بمیری؟

آقا جوابی نداد تا هر دو لباس پوشیدند و آمدند از درِ حمام بروند، حاج ملا احمد نراقی فرمود: جناب مرشد، کربلا رفته‌ای؟ گفت: نه. فرمود: بیا همین‌طور دو نفری پیاده به‌کربلا برویم. مرشد موافقت کرد، دو نفری حرکت کردند از نراق به‌طرف کربلا، مقداری راه رفتند، یک مرتبه درویش دست‌ها را به‌هم زد و گفت: آخ، قدری صبر کن.

- چی شد؟

گفت: کشکول خودم را در حمام جا گذاشتم، بروم و بیاورم.

فرمود: هان! مطلب همین‌جا است. جناب درویش، به‌قول خودت من گاو دارم، گوسفند دارم، اسب دارم، قاطر و تشکیلات دارم، ولی در موقعی که می‌خواهم مسافرت بکنم، همه را سپردم به‌خدا و دل از آن‌ها کندم، ولی شما یک کشکول داری نتوانستی دل بکنی؛ یعنی علاقة تو به‌این کشکول آن قدر زیاد است که دل کندن از آن خیلی مشکل است، این فرق بین من و تو است؛ من مال دارم، ولی مالی که دلبستگی ندارم و تو یک کشکول داری و دل به‌او بسته‌ای. پایگاه اطلاع رسانی حوزه، به‌نقل از مجلة «درس‌هایی از مکتب اسلام»، فروردین 1399 - شماره 707.

آری وابستگی به‌دنیا امری است طبیعی، اما آنچه غلط است دلبستگی به‌دنیا و زخارف آن است.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ: کَانَ عَابِدٌ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ لَمْ یُقَارِفْ‌ مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا شَیْئاً فَنَخَرَ إِبْلِیسُ نَخْرَةً فَاجْتَمَعَ إِلَیْهِ جُنُودُهُ فَقَالَ مَنْ لِی بِفُلَانٍ فَقَالَ بَعْضُهُمْ أَنَا لَهُ فَقَالَ مِنْ أَیْنَ تَأْتِیهِ فَقَالَ مِنْ نَاحِیَةِ النِّسَاءِ قَالَ لَسْتَ لَهُ لَمْ یُجَرِّبِ النِّسَاءَ فَقَالَ لَهُ آخَرُ فَأَنَا لَهُ فَقَالَ لَهُ مِنْ أَیْنَ تَأْتِیهِ قَالَ مِنْ نَاحِیَةِ الشَّرَابِ وَ اللَّذَّاتِ قَالَ لَسْتَ لَهُ لَیْسَ هَذَا بِهَذَا قَالَ آخَرُ فَأَنَا لَهُ قَالَ مِنْ أَیْنَ تَأْتِیهِ قَالَ مِنْ نَاحِیَةِ الْبِرِّ قَالَ انْطَلِقْ فَأَنْتَ صَاحِبُهُ فَانْطَلَقَ إِلَى مَوْضِعِ الرَّجُلِ فَأَقَامَ حِذَاهُ یُصَلِّی قَالَ وَ کَانَ الرَّجُلُ یَنَامُ وَ الشَّیْطَانُ لَا یَنَامُ وَ یَسْتَرِیحُ وَ الشَّیْطَانُ لَا یَسْتَرِیحُ فَتَحَوَّلَ إِلَیْهِ الرَّجُلُ وَ قَدْ تَقَاصَرَتْ إِلَیْهِ نَفْسُهُ‌ وَ اسْتَصْغَرَ عَمَلَهُ فَقَالَ یَا عَبْدَ اللَّهِ بِأَیِّ شَیْ‌ءٍ قَوِیتَ عَلَى‌ هَذِهِ الصَّلَاةِ فَلَمْ یُجِبْهُ ثُمَّ أَعَادَ عَلَیْهِ فَلَمْ یُجِبْهُ ثُمَّ أَعَادَ عَلَیْهِ فَقَالَ یَا عَبْدَ اللَّهِ إِنِّی أَذْنَبْتُ ذَنْباً وَ أَنَا تَائِبٌ مِنْهُ فَإِذَا ذَکَرْتُ الذَّنْبَ قَوِیتُ عَلَى الصَّلَاةِ قَالَ فَأَخْبِرْنِی بِذَنْبِکَ حَتَّى أَعْمَلَهُ وَ أَتُوبَ فَإِذَا فَعَلْتُهُ قَوِیتُ عَلَى الصَّلَاةِ قَالَ ادْخُلِ الْمَدِینَةَ فَسَلْ عَنْ فُلَانَةَ الْبَغِیَّةِ فَأَعْطِهَا دِرْهَمَیْنِ وَ نَلْ مِنْهَا قَالَ وَ مِنْ أَیْنَ لِی دِرْهَمَیْنِ مَا أَدْرِی مَا الدِّرْهَمَیْنِ فَتَنَاوَلَ الشَّیْطَانُ مِنْ تَحْتِ قَدَمِهِ دِرْهَمَیْنِ فَنَاوَلَهُ إِیَّاهُمَا فَقَامَ فَدَخَلَ الْمَدِینَةَ بِجَلَابِیبِهِ‌ یَسْأَلُ عَنْ مَنْزِلِ فُلَانَةَ الْبَغِیَّةِ فَأَرْشَدَهُ النَّاسُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُ جَاءَ یَعِظُهَا فَأَرْشَدُوهُ فَجَاءَ إِلَیْهَا فَرَمَى إِلَیْهَا بِالدِّرْهَمَیْنِ وَ قَالَ قُومِی فَقَامَتْ فَدَخَلَتْ مَنْزِلَهَا وَ قَالَتِ ادْخُلْ وَ قَالَتْ إِنَّکَ جِئْتَنِی فِی هَیْئَةٍ لَیْسَ یُؤْتَى مِثْلِی فِی مِثْلِهَا فَأَخْبِرْنِی بِخَبَرِکَ عابد فَأَخْبَرَهَا فَقَالَتْ لَهُ یَا عَبْدَ اللَّهِ إِنَّ تَرْکَ الذَّنْبِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ التَّوْبَةِ وَ لَیْسَ کُلُّ مَنْ طَلَبَ التَّوْبَةَ وَجَدَهَا وَ إِنَّمَا یَنْبَغِی أَنْ یَکُونَ هَذَا شَیْطَاناً مُثِّلَ لَکَ فَانْصَرِفْ فَإِنَّکَ لَا تَرَى شَیْئاً فَانْصَرَفَ وَ مَاتَتْ مِنْ لَیْلَتِهَا فَأَصْبَحَتْ فَإِذَا عَلَى بَابِهَا مَکْتُوبٌ احْضُرُوا فُلَانَةَ فَإِنَّهَا مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَارْتَابَ النَّاسُ فَمَکَثُوا ثَلَاثاً لَمْ یَدْفِنُوهَا ارْتِیَاباً فِی أَمْرِهَا فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِیٍّ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ لَا أَعْلَمُهُ إِلَّا مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ علیه‌السلام أَنِ ائْتِ فُلَانَةَ فَصَلِّ عَلَیْهَا وَ مُرِ النَّاسَ أَنْ یُصَلُّوا عَلَیْهَا فَإِنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَهَا وَ أَوْجَبْتُ لَهَا الْجَنَّةَ بِتَثْبِیطِهَا عَبْدِی فُلَاناً عَنْ مَعْصِیَتِی. روضة الکافی، للکلینی، ص295، ح584.

امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: در بنی اسرائیل عابدی بود که اصلاً به‌دنیا آلوده نشده بود، لذا ابلیس [برای فریب او و فراخوانی لشکریانش] از بینی خود فریادی کشید، و بلافاصله لشکریانش دور او گِرد آمدند، ابلیس به‌آنان گفت: کدام‌یک از شما می‌تواند فلان عابد را گمراه کند؟ یکی از لشکریانش گفت: من عهده‌دار این‌کار می‌شوم، ابلیس از وی پرسید: از چه راهی او را فریب می‌دهی؟ گفت: از راه زنان. ابلیس گفت: تو توان این‌کار نداری؛ چون او نمی‌داند زن چیست! دیگری گفت: من میتوانم این کار را بکنم، پرسید: از چه راهی؟ گفت: از راه شراب و لذت‌های حرام، گفت: تو نیز قادر به‌این کار نخواهی بود؛ او اهل این کارها نیست، یکی دیگر گفت: من می توانم او را فریب دهم، پرسید: از چه راهی؟ گفت: از راه نیکی! گفت: راه بیفت که تو می‌توانی این‌کار را بکنی! او رفت در همان مکانی که آن مرد عابد بود و روبه‌روی او به‌نماز ایستاد، عابد گاهی می‌خوابید، ولی آن شیطان نمی‌خوابید، عابد استراحت می‌کرد، ولی آن شیطان استراحت نمی‌کرد، عابد از جای خود برخاست و در کنار او نشست و در حالی که از خود به‌خاطر خواب و استراحت خویش شرمنده بود، و اعمال خود را ناچیز می‌شمرد، به‌او گفت: ای بندة خدا، چگونه بر خواندنِ چنین نمازی قدرت پیدا کردی؟ شیطان جواب او را نداد، عابد سؤال خود را دوباره تکرار کرد، این بار نیز جوابش را نداد، وقتی برای سوّمین مرتبه سؤال خود را از شیطان پرسید، شیطان در جوابش گفت: ای بندة خدا، من گناهی مرتکب شدم، و از آن توبه می‌کنم، و هرگاه آن گناه یادم می‌آید، بر نماز قوی می‌شوم! عابد گفت: به‌من از آن گناهت خبر بده، تا من هم انجام دهم و توبه کنم و بعد از انجام آن گناه، بر خواندنِ نماز قوی گردم! شیطان گفت: داخل شهر شو، و از مردم آدرس فلان زن زانیه را بپرس، وقتی نزدش رفتی دو درهم را به‌او بده و با او زنا کن! عابد بیچاره پرسید: من که دو درهم ندارم، اصلاً نمی‌دانم دو درهم چیست! شیطان از زیر پای خود، دو درهم برداشت و آنها را به‌عابد داد. عابد برخاست و با همان لباس‌های گشاد و بلند خود، راه افتاد و از مردم سراغ منزل آن زن را می‌گرفت، و مردم هم که گمان می‌کردند عابد می‌خواهد وی را نصیحت کند و به‌او پند و اندرز دهد، به‌عابد خانة آن فاحشه را نشان می‌دادند، عابد نزد زن آمد و دو درهمی را با خود داشت به‌او داد و از او خواست که از جای خود برخیزد و به‌داخل منزل برود، زن ابتدا وارد خانة خود شد و بعد به‌عابد گفت که تو هم بیا تو. وقتی هر دو وارد منزل شدند، زن به‌عابد گفت: تو با وضعی نزد من آمدی که هیچ کس با این سر و وضع برای چنین کاری نمی‌رود، ماجرا چیست؟! داستان خود را برای زن گفت. زن گفت: ای بندة خدا، گناه نکردن از توبه کردن راحت‌تر است، و هرکس که بخواهد توبه کند معلوم نیست توفیقش را پیدا کند، باید این شخصی که نزد تو آمده و این راه را به‌تو نشان داده شیطان باشد که برای فریب تو ظاهر شده است، به‌جای خود برگرد، هیچ چیزی آنجا نخواهی دید! عابد برگشت (و هیچ کس را در آن‌جا ندید)، و همان شب آن زنِ خوشبخت به‌دیار باقی شتافت، صبح روز بعد، بر درِ خانة آن زن نوشته شده بود: «برای تجهیز و تدفین فلان زن حاضر شوید؛ که او اهل بهشت است!» مردم به‌شک افتادند، و چون از ماجرا خبر نداشتند، سه روز صبر کردند و او را دفن نکردند. خداوند متعال به‌یکی از پیامبران خود که من یقین دارم او حضرت موسی بن عمران علیه‌السلام است، وحی فرمود که بر جنازة فلانی حاضر شو و برایش نماز بخوان و به‌مردم بگو که بر او نماز بخوانند؛ زیرا من او را به‌خاطر این‌که بنده‌ام، فلانی را از نافرمانی من منصرف کرد، آمرزیدم و بهشت را برایش واجب کردم!

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنِ الصَّادِقِ علیه‌السلام أَنَّهُ قَالَ لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ أَ لَا أُعَلِّمُکَ الِاسْمَ الْأَعْظَمَ قَالَ بَلَى قَالَ اقْرَأِ الْحَمْدَ وَ التَّوْحِیدَ وَ آیَةَ الْکُرْسِیِّ وَ الْقَدْرَ ثُمَّ اسْتَقْبِلِ الْقِبْلَةَ وَ ادْعُ بِمَا شِئْتَ ذَکَرَ ذَلِکَ الشَّیْخُ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فَرُّوخٍ الصَّفَّارُ فِی کِتَابِهِ فَضْلِ الدُّعَاءِ. المصباح (فی الأدعیة والصلوات و الزیارات و الأحراز و العوذات، العاملی الکفعمی، الشیخ ابراهیم، الفصل الحادی و الثلاثون فی ما روی فی ذکر الإسم الأعظم، ص 392، الخامس و الثلاثون.

 نقل شده است که امام صادق علیه‌السلام به‌یکی از یاران خود فرمود: آیا اسم اعظم را به‌تو یاد ندهم؟ عرض کرد: چرا. فرمود: سورة حمد، توحید، آیةالکرسی و قدر را بخوان، سپس رو به‌قبله شو و به‌هرچه خواستی دعا کن. این مطلب را شیخ محمد بن حسن صفار بن فروخ در کتابش به نام «فضل الدّعاء» ذکر کرده است.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

و من أراد رؤیا میتٍ فی منامه فَلْیَقُلْ: اَللَّهُمَّ أَنْتَ اَلْحَیُّ اَلَّذِی لاَ یُوصَفُ وَ اَلْإِیمَانُ یُعْرَفُ مِنْهُ، مِنْکَ بَدَتِ اَلْأَشْیَاءُ وَ إِلَیْکَ تَعُودُ، فَمَا أَقْبَلَ مِنْهَا کُنْتَ مَلْجَأَهُ وَ مَنْجَاهُ، وَ مَا أَدْبَرَ مِنْهَا لَمْ یَکُنْ لَهُ مَلْجَأٌ وَ لاَ مَنْجَى مِنْکَ إِلاَّ إِلَیْکَ، فَأَسْأَلُکَ بِلاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، وَ أَسْأَلُکَ بِ‍بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِیمِ وَ بِحَقِّ حَبِیبِکَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ سَیِّدِ اَلنَّبِیِّینَ وَ بِحَقِّ عَلِیٍّ خَیْرِ اَلْوَصِیِّینَ وَ بِحَقِّ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ وَ بِحَقِّ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَیْنِ اَللَّذَیْنِ جَعَلْتَهُمَا سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ اَلسَّلاَمُ، أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُرِیَنِی مَیِّتِی فِی اَلْحَالِ اَلَّتِی هُوَ فِیهَا. مصباح المتهجّد للطوسی، ص102.

هرکس می‌خواهد میّتی را در خواب ببیند، پس بگوید: خدایا، تو آن زنده‌ای هستی که به‌وصف نمی‌آید و ایمان، از او شناخته می‌شود (بدون اعتقاد به‌او ایمان محقّق نمی‌شود)، چیزها از تو آغاز شد (خالق موجودات تو هستی) و همه چیز به‌سوی تو بازمی‌گردد، پس آنچه از آن‌ها به‌سوی تو آمد، تو پناهگاه و جای نجاتش بودی و آنچه از آن‌ها به تو پشت کرد (و به‌سوی موجودِ دیگری رفت)، برایش پناهگاهی و جای نجاتی، از تو جز به‌سوی خودت نیست، پس به‌حق «لا إله إلا أنت»، و به‌حق «بسم الله الرحمن الرحیم»، و به‌حقِّ حبیبت؛ محمّد، درود خدا بر او و خاندانش، سرور و آقای پیامبران، و به‌حقِّ علیّ، بهترین جانشینان، و به‌حقِّ فاطمه، سرور تمامی زنان عالَم، و به‌حقِّ حسن و حسین، که هر دو را آقای جوانانِ اهلِ بهشت قرار دادی، بر همة آنان درود باد، از تو می خواهم که بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستی و نشان دهی مرده‌ام را در همان حالی که هست.

  • مرتضی آزاد