رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

۶ مطلب با موضوع «روضه» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است؟

گفتا: تو خود حجابی ورنه رخم عیان است!

گفتم که از که پرسم، جانا، نشان کویت؟

گفتا: نشان چه پرسی؟ آن کوی بی‌نشان است!

گفتم: مرا غم تو خوش‌تر ز شادمانی

گفتا که در ره ما غم نیز شادمان است!

گفتم که سوخت جانم از آتش نهانم!

گفت: آن که سوخت او را، کی ناله یا فغان است؟!

گفتم: فراق تا کی؟ گفتا که تا تو هستی!

گفتم: نَفَس همین است، گفتا: سخن همان است!

گفتم که حاجتی هست، گفتا: بخواه از ما

گفتم: غمم بیفزا، گفتا که رایگان است!

گفتم: ز فیض بپذیر این نیم جان که دارد!

گفتا: نگاه دارش، غمخانةٔ تو جان است.

فیض کاشانی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شمارهٔ ۹۶.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

رفت از جهان ختم رسل با آن جلالت

امت به زهرا می دهد مزد رسالت

یا رحمة للعالمین شد فاطمه نقش زمین

بقیة الله آجرک الله

بالا رود دود از در و دیوار خانه

قنفذ ستاده پشت در با تازیانه

یا رحمة للعالمین شد فاطمه نقش زمین

بقیة الله آجرک الله

حق بردن و سیلی زدن و سینه شکستن

مزد زحمات شب و روز پدرم بود

پیش نظرم مرگ دو جا گشت مجسم

کز هر دو خبر شوهر نیکو سیرم بود

یک بار فشار در و دیوار مرا کشت

قنفذ به خدا باعث مرگ دگرم بود.

اگر اینجا جرأت نمی کردند فاطمه را سیلی بزنند، پهلویش را بشکنند، دست علی را ببندند، کجا در کربلا جرأت می کردند خیمه های اهل بیت رسول خدا را به آتش بکشند، ناموس خدا را به اسارت ببرند؟ سر پسر پیغمبر خدا را بالای نیزه ببرند؟

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

ای حرمت قبلة حاجات ما    ذکر تو تسبیح و مناجات ما

چار امامی که تو را دیده‌اند  دست علم گیر تو بوسیده‌اند

ماه جوانان بنی هاشمی   حضرت عباس علیه‌السلام

*

یارب مددی که ره به‌جانان ببرم   این مشک پر از آب به‌طفلان ببرم

دادم به‌سکینه وعدة آب روان   گردست نباشدم به‌دندان ببرم

یا أخاه أدرک أخاک

الآن انکسر ظهری و قلت حیلتی

همه شب حرف من و زینب و کلثوم این بود  

خاطر جمع بخوابید که برادر دارم

ای دریغا، شد امیدم ناامید

بی‌برادر گشتم و قدم خمید

رفته از بی‌دستی‌ات کارم زدست

از غمِ مرگِ تو پشتِ من شکست

*

مرا به‌خیمه مبر تا که حالتی دارم

سکینه آب طلب کرد و شد کباب دلم

نشد که قطرة آبی برای او ببرم

ز روی دختر تو من خجالتی دارم

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

چوب ستم بر این سر اَنوَر مزن یزید

تیر اَلم به‌جان پیمبر مزن یزید

این سر که نیست از زدنش بر تو واهمه

بودی مدام زینت آغوش فاطمه

باشد هنوز لعلِ لب او چو کَهربا

از بس کشید تشنگی این سر به‌کربلا

تنها همین نه از تو به‌این سر عتاب شد

از هر سری به‌این سر بی‌کس عذاب شد

از ضرب سنگ کینة این قومِ پر زکین

این سر بسی ز نیزه فتاده است بر زمین

این سر که آفتاب از او کرده کسبِ نور

خولی نهاده است به‌خاکستر تنور

این سرکه داده بوسه بر او سیّدِ اَنام

آویختند بر در ِدروازه‌های شام

این سر که دیده این همه جورِ مُعاندین

او را رواست چوب زدن در کدام دین؟!

بنما ز کردگار، تو آزرمی ای یزید

از روی جدّ او بنما شرمی ای یزید

زینب چو دید کِشت امیدش ثمر نکرد

آهش به‌آن ستمگر ِدل‌سخت اثر نکرد

آخر به‌طعنه گفت: بزن، خوب می‌زنی

ظالم به‌بوسه‌گاهِ نَبیّ چوب می‌زنی

میرزا عبدالجواد جودی خراسانی

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

وارد شام خرابم کردند     خارجی زاده خطابم کردند

خوب از غصه کبابم کردند     بر سر نی سر بابم کردند

حالت سوختگان دیدن داشت     سنگ ها بود که باریدن داشت

هنگامی که از امام سجّاد علیه‌السلام سؤال کردند: در این سفر کجا از همه بیشتر به‌شما سخت گذشت؟ امام فرمودند: الشام، الشام، الشام. سوگنامه آل محمد صلّی الله علیه و آله، ص408- ناسخ التواریخ، ص304.

شامیان خون به‌دل خون شدة ما نکنید

این قدر ظلم به‌ذریة زهرا سلام الله علیها نکنید

بگذارید بگرییم به‌مظلومی خویش

به‌سرشک غم ما خندة بی‌جا نکنید

دین ندارید اگر، غیرتتان رفته کجا؟

اسرا را، سر بازار، تماشا نکنید

هرچه خواهید به‌ما زخم رسانید ولی

دیگر از زخم زبان، خون به‌دل ما نکنید

پیش چشم اسرا، سنگ به‌سرها نزنید

پای رأس شهدا هلهله بر پا نکنید

داغ دل چاره به‌خندیدن دشمن نشود

زخم را با زدن سنگ مداوا نکنید

محمل دختر معصوم مصیبت زده را

رو به‌رو با سر ببریدة بابا نبرید

از آل علی علیه‌السلام با همة خلق بگو

ترک دین در طلب لذت دنیا نکنید.

آن یکی گفتا که اینان کیستند؟

دیگری گفتا مسلمان نیستند

آن یکی گفتا که این بیمار کیست؟

دیگری گفتا که بابش خارجی است

آن یک گفتا عجب افسرده است

دیگری گفتا برادر مرده است.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

کوفه بر من چه ملال انگیز است

 

کوچه‌هایش همه ماتم خیز است

 

در و دیوار سخن می گوید

 

سخن از غربت من می گوید

 

ای خدا این دل شب من چه کنم

 

یک تن و این همه دشمن چه کنم

 

میزبان رفته به خواب و مهمان

 

به سر کوچه شده سرگردان

 

اهل کوفه همــه پیمان شکنند

 

خود نمک خوار و نمکدان شکنند

 

صبح بــــا من همـــگی پیوستند

 

شب در خــــــــــــانه برویم بستند

 

صبح بودند همگی یار مرا

 

شب به جان دشمن خونخوار مرا

 

صبح من شـمع و هـــمه پروانه

 

شب بیگانـــه تر از بیگانه

 

صبح بر دامن من چنــگ زدند

 

شام از بام مـرا سنگ زدند

 

صبح بر من همگی فوج سپاه

 

شب چو باید به زنی برد پناه

 

طوعه، امشب تو مرا خــانه بده

 

مرغ پــر بسته ام و لانه بده

 

طوعه، امشب تو بیا مردی کن

 

با دل فاطمه هم دردی کن

  • مرتضی آزاد