رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

۹ مطلب در مرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

رَوَى الثَّعلبی فی تفسیره عن أبی ذرٍ الغفاری قال، و ذَکر فی أوّل الحدیث من طریقنا أنّ عبد الله بن عباس کان على شفیر زمزم وهو یقول: سمعتُ النبی صلّى الله علیه وآله یقول ـ وهو یکرّر الأحادیث ـ إذ أقبل رجلٌ معتمٌّ بعمامةٍ وقد غَطّى أکثرَ وجهِه بها، وکان ابنُ عباس لا یقول: «قال رسول الله صلّى الله علیه وآله» إلاّ قال ذلک الرجلُ: «قال رسول الله صلّى الله علیه وآله».  فقال له ابنُ عباس: باللهِ علیک من أنت؟! فکشف العمامةَ عن وجهه وقال: أیّها الناس مَن عَرَفَنی فقد عَرَفَنی، ومَن لم یَعرِفنِی فأنا جندب بن جنادة أبو ذر الغفاری، سمعتُ رسولَ الله صلّى الله علیه وآله بهاتین وإلاّ صُمّتا ـ یعنی اُذنیه ـ ورأیتُه بهاتین ـ یعنی عینیه ـ وإلاّ عمیتا یقول: «علیّ قائد البررة، علیّ قاتل الکفرة،  منصورٌ من نَصَرَه، مخذولٌ من خَذَلَه، ملعونٌ من جَحَدَ ولایتَه». أما إنّی صلّیتُ مع رسول الله صلّى الله علیه وآله صلاةَ الظُّهر، فسأل سائلٌ فی المسجد فلم یُعطه أحدٌ شیئاً، فرفع السائلُ یدَه إلى السماء وقال: اللّهمّ اشهد إنّی سألتُ فی مسجد رسول الله فلم یُعطنی أحدٌ شیئاً. وکان أمیر المؤمنین علیه‌السلام راکعاً، فأومى إلیه بخنصره الیمنى ـ وکان یَتختّمُ فیها ـ فأقبل السائلُ حتّى أخذَ الخاتم من خنصره، والنبیُّ صلّى الله علیه وآله یُشاهد، فلمّا فرغ من صلاتِه رفع رأسَه إلى السماءِ وقال: «اللّهمّ إنّ موسى سألک فقال: ربّ اشرح لی صدری، ویسّر لی أمری، واحلل عقدةً من لسانی، یفقهوا قولی، واجعل لی وزیراً من أهلی، هارون أخی، اُشدد به أزری، وأشرکه فی أمری. سوره طه (20) آیات 25-32. اللّهمّ فأنزلتَ علیه قرآناً ناطقاً: «سنشدّ عضدَک بأخیک ونجعل لکما سلطاناً فلا یصلون إلیکما بآیاتنا» سوره قصص (28) آیه35. اللّهمّ فأنا محمَّدٌ نبیُّک وصفیُّک، اللّهمّ فاشرح لی صدری، ویسّر لی أمری، واجعل لی وزیراً من أهلی، علیّاً أخی، اُشدد به ظهری. قال: فما استتمّ رسولُ الله صلّى الله علیه وآله حتّى نزل جبرئیلُ علیه‌السلام مِن عند الله تعالى وقال: یا محمَّد، إقرأ، قال: وما أقرأ؟ قال: إقرأ «إنّما ولیُّکم اللهُ ورسولُه والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاةَ ویؤتون الزکاةَ وهم راکعون» سوره مائده (5) آیه55. ارشاد القلوب، للدیلمی، ص220 به‌نقل از تفسیر الثعلبی (الکشف والبیان)، الثعلبی، ج4، ص80. با استفاده از فرمایشات استاد جرجانی در تاریخ 29/5/1402 در مسجد جوادالأئمه علیهم‌السلام و منزل آقای کریمی.

ثعلبی در تفسیر خودش روایتی را از ابوذر غفاری نقل می‌کند، و قبل از نقل روایت ابوذر، از طریق شیعه ذکر می‌کند که عبد الله بن عباس کنار زمزم بود در حالی که می‌گفت: از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که می‌فرمود: - و احادیث را تکرار می‌کرد ناگهان مردی با عمّامه‌ای بر سر، در حالی که بیشتر صورتش را با آن پوشانده بود، نزدیک شد، و همین که ابن عباس می‌گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین فرمود، آن مرد می‌گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:، ابن عباس به‌او گفت: تو را به‌خدا تو کیستی؟ آن مرد عمّامه را از روی صورتش کنار زد و گفت: ای مردم، هرکس مرا می‌شناسد که می‌شناسد، و هرکس مرا نمی‌شناسد پس من جندب بن جناده ابوذر غفاری هستم، با این دو گوشم از رسول خدا شنیدم و اگر نشنیده‌ام دو گوشم کَر باد، و با این دو چشمم دیدم و اگر ندیده‌ام دو چشمم کور باد، که فرمود: علی رهبر نیکوکاران است، علی کُشندة کافران است، هرکس او را یاری کند، یاری شده است، هرکس او را خوار نماید، خوار شده است، هرکس ولایتش را انکار نماید ملعون است، آگاه باشید من با رسول خدا صلّی الله علیه و آله نماز ظهر را به‌جای آوردم، پس سائلی در مسجد عرض حاجت نمود، ولی هیچ کس به‌او چیزی نداد، سائل دستش را به‌سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا، شاهد باش، من در مسجد رسول خدا از مردم کمک خواستم، ولی هیچ‌کس به‌من چیزی نداد، و امیرالمؤمنین علیه‌السلام در حال رکوع بود، پس آن حضرت به‌انگشت کوچک دست راستش اشاره کرد - و معمولاً انگشر را به‌آن انگشت می‌کرد- سائل نزدیک شد، تا این‌که انگشتر را انگشت کوچک علی بیرون آورد، و پیامبر صلّی الله علیه و آله مشاهده می‌کرد، پس از آن‌که پیامبر از نمازش فارغ شد، سرش را به‌جانبِ آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا، همانا موسی از تو درخواست کرد و گفت: پروردگارا، سینه‌ام را وسعت بخش، و کارم را برایم آسان ساز، و گِرِه از زبانم بگشای، تا سخنم را دریابند، و برای من دستیاری از کسانم قرار بده، هارون برادرم را، پشتِ من را بدو محکم کن، و او را در کارم شریک ساز، بارالها، پس تو بر او کتابی را که خوانده می‌شود و سخن می‌گوید، [بدین عبارت] نازل کردی: به‌زودی بازویت را به‌وسیلة برادرت محکم خواهیم کرد و برای شما دو [نفر]، سلطه‌ای قرار خواهیم داد که با [وجودِ] آیات ما به‌شما دست نخواهد یافت. بارالها، پس من محمّد پیامبر و خالص شدة تو هستم، پروردگارا، پس سینه‌ام را وسعت بخش، و کارم را برایم آسان گردان، و برای من دستیاری از کسانم قرار بده، علی برادرم را، پُشتم را به‌او محکم کن. ابوذر می‌گوید: پس هنوز پیامبر سخنش را به‌پایان نرسانده بود که جبرئیل علیه‌السلام از جانبِ خداوند متعال فرود آمد و گفت: ای محمد، بخوان، فرمود: چه چیزی را بخوانم؟ گفت: بخوان: سرپرست شما تنها خدا و رسول او و کسانی که ایمان آورده‌اند هستند، همان مؤمنانی که نماز را برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند.       

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

رُوِیَ عن ابنِ عباسٍ قال: سألَ رجلٌ رسولَ الله صلّى الله علیه وآله عن عمل یدخل به الجنّة، قال: صلّ المکتوبات، وصم شهر رمضان، واغتسل من الجنابة، وأحبَّ علیّاً وأولاده، وادخل الجنّة من أیّ بابٍ شئت. فوالذی بعثنی بالحقّ لو صلّیتَ ألف عام، وصمتَ ألف عام، وحججتَ ألف حجة، وغزوتَ ألف غزوة، وعتقتَ ألف رقبة، وقرأتَ التوراةَ والانجیلَ والزبورَ والفرقانَ، ولقیتَ الأنبیاء کلَّهم، وعبدتَ اللهَ مع کلّ نبیّ ألف عام، وجاهدتَ معهم ألف غزوة، وحججتَ مع کلّ نبیّ ألفَ حجّة، ثمّ مِتَّ ولم یکن فی قلبک حبُّ علیٍّ وأولادِه أدخلک [الله] النارَ مع المنافقین. ألا فلیُبَلِّغِ الشاهدُ الغائبَ قولی فی علیّ علیه‌السلام، فإنّی لم أقل فی علیٍّ إلاّ بأمر جبرئیل علیه‌السلام، وجبرئیل لا یُخبرنی إلاّ عنِ اللهِ عزوجل، وإنّ جبرئیل علیه‌السلام لم یتّخذ أخاً فی الدنیا إلاّ علیّاً، ألا من شاء فلیُحبّ ومن شاء فلیُبغض، فإنّ الله سبحانه اتّخذ على نفسه أن لا یُخرج مبغضَ علیِّ بن أبی طالبٍ من النارِ أبداً. ارشاد القلوب، للدیلمی، ص253، فی فضائله من طریق أهل البیت علیهم‌السلام.

از ابن عباس نقل شده است که مردی از رسول خدا صلّى الله علیه وآله از عملی سؤال کرد به‌واسطة انجام آن عمل وارد بهشت می‌شود، فرمود: 1-نمازهای واجبت را بخوان، 2-و ماه رمضان روزه بگیر، 3- و هرگاه جنب شدی غسل جنابت به‌جای آور، و علی و فرندانش را دوست بدار، و از هر دری که خواستی وارد بهشت شو، پس قسم به‌آن کسی که مرا به‌حق برانگیخته است، اگر هزار سال نماز بخوانی، و هزار سال روزه بگیری، و هزار حجّ انجام دهی، و همراه رسول خدا به‌هزار جنگ بروی، و هزار بنده را آزاد کنی، و تورات، انجیل، زبور و قرآن را بخوانی، و تمام پیامبران را ملاقات کنی، و با هریک از آنان هزار سال خدا را عبادت کنی، و همراهشان هزار بار به‌جنگ بروی، و با هر پیامبر هزار حج به‌جای آوری، بعد بمیری در حالی که در دلت دوستی علی و فرزندانش نباشد، خداوند تو را با منافقان داخل آتش جهنم می‌کند، آگاه باشید، شاهدان به‌غائیان سخن مرا در مورد علی علیه‌‎السلام برسانند؛ زیرا من در مورد علی چیزی نگفتم مگر به‌فرمان جبرئیل علیه‌السلام، و جبرئیل علیه‌السلام مرا خبر نمی‌دهد مگر از جانب خداوند عزوجل، و جبرئیل علیه‌السلام برادری در دنیا انتخاب نکرده است مگر علی را، آگاه باشید، هرکس خواست پس علی را دوست بدارد، و هرکس خواست او را دشمن بدارد؛ زیرا خداوند سبحانه بر خود واجب فرموده است که دشمن علی بن ابی‌طالب را هرگز از آتش جهنم بیرون نیاورد.    

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

رَوَی جَابِرُ بْنُ عَبْدِاللهِ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أنَّهُ قَالَ: لَا تَجْلِسُوا إلَّا عِنْدَ کُلِّ عَالِمٍ یَدْعُوکُمْ مِنْ خَمْسٍ إلَی خَمْسٍ مِنَ الشَّکِّ إلَى الْیَقِینِ وَمِنَ الرِّیَاءِ إلَى الْإخْلَاصِ وَمِنَ الرَّغْبَةِ إلَى الرَّهْبَةِ وَمِنَ الْکِبْرِ إلَى التَّوَاضُعِ وَمِنَ الغِشِّ إلَى النَّصِیحَةِ. أعلام الدین، ص272- معدن الجواهر وریاضة الخواطر، الکراجکی، أبو الفتح، ص۴۹، با اندکی تفاوت.

جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده است که آن حضرت فرمود: ننشینید مگر در نزد هر عالمی که شما را دعوت می‌کند از پنج چیز به‌پنج چیز؛ 1-از شک به‌یقین، 2-و از خودنمایی به عمل خالصانه برای خدا، 3-و از دلبستگی به‌دنیا به‌بی اعتنایی به‌آن، 4-و از خودبرتربینی به‌فروتنی، 5-و از دشمنی و مکر و حیله به‌برادر دینی به‌خیرخواهی.   

فقط با صاحب این پنج ویژگی همنشین شوید

قَالَ النَّبِیُّ صلّی الله علیه و آله:‌ لَا تَجْلِسُوا إِلَّا عِنْدَ مَنْ یَدْعُوکُمْ مِنْ خَمْسٍ إِلَى خَمْسٍ؛ مِنَ الشَّکِّ إِلَى الْیَقِینِ، وَ مِنَ الْکِبْرِ إِلَى التَّوَاضُعِ، وَ مِنَ الْعَدَاوَةِ إِلَى الْمَحَبَّةِ، وَ مِنَ الرِّیَاءِ إِلَى الْإِخْلَاصِ، وَ مِنَ الرَّغْبَةِ إِلَى الزُّهْدِ. مجموعة ورّام (تنبیه الخواطر و نزهة النواظر)، ورّام بن أبی‌فراس، ج2، ص110.

همنشینی نکنید مگر با کسی که شما را از پنج عمل بد به‌سوی پنج کار خوب بکشاند؛ از شک به‌یقین، از تکبر به تواضع، از دشمنی به‌محبّت، از کار برای غیرخدا به عملِ مختصِّ خدا، و از میلِ به‌دنیا به‌سوی بی‌اعتنایی به‌دنیا.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

خرج [امیرالمؤمنین علیه‌السلام] ذات لیلة من مسجد الکوفة متوجّهاً إلى داره قد مضى ربعٌ من اللیل ومعه کمیل بن زیاد - وکان من خیار شیعته ومحبّیه - فوصل فی الطریق إلى باب رجلٍ یتلو القرآنَ فی ذلک الوقت، ویقرأ قوله تعالى: «أمّن هو قانتُ آناء اللیل ساجداً وقائماً یحذر الآخرة ویرجو رحمة ربّه قل هل یستوی الذین یعلمون والذین لا یعلمون إنّما یتذکّر اُولوا الألباب». سوره زمر (39) آیه 9. بصوت شجیّ حزین. فاستحسن کمیلُ ذلک فی باطنه، وأعجبه حالُ الرجل من غیر أن یقولَ شیئاً، فالتفتَ إلیه صلوات الله علیه وقال: یا کمیلُ لا یعجبک طنطنةُ الرجلِ إنَّه من أهل النار، سأنبّئک فیما بعد. فتحیّرَ کمیلُ لمکاشفته له على ما فی باطنه، ولشهادته لدخول النار مع کونه فی هذا الأمر وتلک الحالة الحسنة ظاهراً فی ذلک الوقت، فسکتَ کمیلٌ متعجباً متفکّراً فی هذا الأمر، ومضى مدّةَ متطاولة إلى أن آل حالُ الخوارج إلى ما آل، وقاتلهم أمیرُالمؤمنین علیه‌السلام، وکانوا یَحفظون القرآنَ کما اُنزل. فالتفت أمیرُالمؤمنین علیه‌السلام إلى کمیل بن زیاد وهو واقف بین یدیه والسیف فی یده یَقطر دماً، ورؤوس اُولئک الکفرةِ الفجرةِ محلّقةٌ على الأرض، فوضع رأسَ السیف على رأسٍ من تلک الرؤوس وقال: یا کمیلُ «أمّن هو قانت آناء اللیل» أی هو ذلک الشخصُ الذی کان یقرأ فی تلک اللیلة فأعجبک حالُه، فقبّل کمیلٌ قدمیه واستغفر اللهَ، فصلّى الله على مجهول القدر. إرشادالقلوب، للدیلمی، ص226.

شبی، هنگامی که یک چهارم آن گذشته بود، امیرالمؤمنین علیه‌السلام از مسجد کوفه به‌سمت منزلش بیرون آمد، در حالی که کمیل بن زیاد که یکی از بهترین شیعیان و دوستان آن حضرت بود، ایشان را همراهی می‌کرد، در راه به‌خانة مردی رسید که در آن وقت شب، مشغول تلاوت قرآن بود و داشت با صدای اندوهناک و محزون، این آیة شریفه را تلاوت می‌کرد: [آیا چنین کسی بهتر است] یا آن کسی که در طول شب در سجده و قیام اطاعت می‌کند، [در حالی که] از آخرت می‌ترسد و رحمت پروردگارش را امید دارد؟ بگو: آیا کسانی که می‌دانند و کسانی که نمی‌دانند یکسانند؟ تنها خردمندان متذکّر می‌شوند. کمیل در دل خود از این تلاوت زیبا خوشش آمد و از حال آن مرد شگفت‌زده شد، امّا چیزی بر زبان جاری نکرد. امیرالمؤمنین علیه‌السلام متوجّه او شد و فرمود: ای کمیل، کرّ و فرّ و سر و صدای این مرد تو را شگفت‌زده نکند، در آینده راز این سخن را برایت خواهم گفت! کمیل از پرده‌برداری امیرالمؤمنین از مکنون قلبی خود و از این که در عین حالی که او را در چنین حالت خوبی دیده است، باز ایشان شهادت به‌جهنمی بودن او داده است، تعجّب کرد. کمیل با تعجّب و متفکّرانه چیزی نگفت. زمان دور و درازی گذشت تا این‌که حال خوارج آن‌گونه که می‌دانید شد و امیرالمؤمنین علیه‌السلام به‌جنگ با آنان برخاست، آنان قرآن را همان‌گونه که نازل شده بود حفظ کرده بودند، [در آن جنگ] امیرالمؤمنین علیه‌السلام در حالی که روبروی کمیل ایستاده بود و از شمشیری که در دست داشت، خون می‌چکید و سرهای آن کافران و فاسقان به‌روی زمین افتاده بود، نوک شمشیر خود را بر یکی از آن سرها قرار داد و نگاهی به‌کمیل کرد و فرمود: یا آن کسی که در طول شب اطاعت می‌کند؟ کنایه از این‌که این سر متعلِّق به‌همان کسی است که در آن شب از تلاوت قرآنش شگفت‌زده شدی! کمیل پاهای حضرت را بوسید و از خدا طلب آمرزش کرد.    

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

میرزا علی محدث‌زاده، فرزند ارشد مرحوم شیخ عباس قمی، متولّد سال 1338 ه. ق. (1298 ه. ش.) در قم و متوفای شامگاه دوازدهم محرم الحرام سال 1396 ه. ق. (24 دی ماه 1354 ه. ش.) در سن 58 سالگی بر اساس سالِ قمری، می‌فرماید: یک‌سال دچار بیماری حنجره و گرفتگی صدا شدم و دیگر نمی‌توانستم به‌منبر رفته و سخنرانی کنم. به‌فکر معالجه افتادم و به‌پزشک متخصصی مراجعه کردم. پزشک که مرا معاینه کرد، معلوم شد که تعدادی از تارهای صوتی از کار افتاده‌اند و درمان این بیماری، بسیار سخت است. آن پزشک نسخه‌ای برایم پیچید و به‌من دستور استراحت مطلق داد؛ استراحتی که از کوه کندن سخت‌تر بود؛ چرا که در این استراحت جدای از این‌که اصلاً نباید منبر بروم، با زن و فرزندم هم نباید صحبت کنم و هرچه بخواهم بگویم، باید بنویسم. با هر سختی و مشقّتی که بود، با این مقرّرات جدید، کنار آمدم و صبر کردم، اما این نسخه آرام آرام کلافه‌ام کرد و امانم را برید. در چنین موقعیت‌هایی معمولاً انسان‌ها به‌اضطرار و التماس می‌افتند و یادشان می‌آید که قدرت بالاتری هم هست. این‌جاست که انسان از هر راه و چارة بشری ناامید می‌شود و به‌یاد اهل بیت علیهم‌السلام می‌افتد. من نیز دست توسل به‌سوی امام حسین علیه‌السلام دراز کردم. روزی پس از خواندن نماز ظهر و عصر، حالت توسّلی فراهم شد؛ به‌شدت گریستم و به‌آقا عرض کردم: ای پسر پیامبر خدا، دیگر نمیتوانم بر این بیماری صبر کنم، از این گذشته من منبریام و مردم از من انتظار دارند که برای آن‌ها به‌منبر روم، من از ابتدای عمرم تاکنون به‌منبر رفتهام و از خادمان و غلامان شمایم، حالا چه شده که به‌خاطر این بیماری باید از این پُستِ حسّاس برکنار شوم؟ آقا، ماه مبارک رمضان نزدیک است، دعوت‌ها را چه کنم؟ آقا عنایتی بفرمایید. بعد از این توسل، مطابق معمول کم کم خوابیدم. در عالم خواب، خودم را در اتاق بزرگی دیدم که قسمتی از آن روشن و قسمتی دیگر تاریک بود. دیدم که امام حسین علیه‌السلام در قسمت روشن اتاق نشستهاند. خیلی خوشحال شدم و هرچه در بیداری به‌ایشان عرض کرده بودم دوباره گفتم و اصرار داشتم که ماه رمضان نزدیک است و از سوی مساجد بسیاری دعوت شدم، امّا الآن با این حنجره چطور سخنرانی کنم؟ دکتر مرا از صحبت کردن با زن و فرزندانم هم منع کرده است. این حرف‌ها را با گریه و تضرّع و زاری به‌امام علیه‌السلام عرض کردم. آن حضرت به‌من اشاره کردند و فرمودند: به‌آن آقایی که دم در نشسته، بگو چند جمله از مصیبت دخترم را بخواند و شما گریه کنید، إن‌شاء‌الله خوب خواهید شد. من به‌درِ اتاق نگاه کردم، دیدم شوهر خواهرم آقای حاج مصطفی طباطبایی قمی که یکی از دانشمندان و خطیبان و از ائمة جماعت تهران است، نشسته است. من فرمایش حضرت امام حسین علیه‌السلام را به‌عرض او رساندم. او اوّل خواست از خواندن مصیبت خودداری کند که امام حسین علیه‌السلام به‌او فرمودند: روضة دخترم را بخوان. او مشغول ذکر مصیبت حضرت رقیه سلام الله علیها شد و من گریه کردم و اشک ریختم، امّا متأسفانه بچههایم مرا از خواب بیدار کردند و من ناراحت شدم که چرا از آن مجلس پر از فیض و معنویت محروم ماندم. همان روز یا روز بعد از آن، به‌همان پزشکِ متخصِّص مراجعه کردم. خوشبختانه بعد از معاینه مشخص شد که اثری از آن بیماری نیست. آن پزشکِ متخصِّص شگفت‌زده شد و با تعجُّب پرسید: چه خوردی که این‌قدر زود نتیجه داد؟ من توسُّل و خوابم را به‌او شرح دادم. دکتر در حالی که خودکارش در دستش بود و ایستاده بود، به‌سخنانِ من گوش داد. بعد از شرح ماجرا، قلم از دستش افتاد و با یک حالت معنوی که در اثر شنیدن نام آقا امام حسین علیه‌السلام به‌او دست داده بود، پشتِ میزِ طبابت نشست. اشک بر رخسارش جاری گشت. او مقداری گریه کرد، سپس گفت: آقا، این ناراحتی شما علاجی جز توسُّل و عنایت و امدادِ غیبی نداشت. پیکر آن مرحوم پس از تشییع و اقامة نماز توسّطِ مرحومِ حضرت آیت‌الله حاج سید احمد خوانساری در تهران، به‌قم انتقال یافت و در قبرستان شیخان قم به‌خاک سپرده شد. خبرگزاری فارس

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنْ مُحَمَّدِ ابْنِ الْحَنَفِیَّةِ عَلَیْهِ الرَّحْمَةُ قَالَ: بَیْنَا أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه‌السلام یَطُوفُ بِالْبَیْتِ إِذَا رَجُلٌ مُتَعَلِّقٌ بِالْأَسْتَارِ وَ هُوَ یَقُولُ: «یَا مَنْ لَا یَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ یَا مَنْ لَا یُغَلِّطُهُ السَّائِلُونَ‌ یَا مَنْ لَا یُبْرِمُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّینَ أَذِقْنِی بَرْدَ عَفْوِکَ وَ حَلَاوَةَ رَحْمَتِکَ». فَقَالَ لَهُ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام هَذَا دُعَاؤُکَ قَالَ لَهُ الرَّجُلُ وَ قَدْ سَمِعْتَهُ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَادْعُ بِهِ فِی دُبُرِ کُلِّ صَلَاةٍ فَوَ اللَّهِ مَا یَدْعُو بِهِ أَحَدٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی أَدْبَارِ الصَّلَاةِ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ کَانَتْ عَدَدَ نُجُومِ السَّمَاءِ وَ قَطْرِهَا وَ حَصْبَاءِ الْأَرْضِ وَ ثَرَاهَا فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام إِنَّ عِلْمَ ذَلِکَ عِنْدِی وَ اللَّهُ وَاسِعٌ کَرِیمٌ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ وَ هُوَ الْخَضِرُ علیه‌السلام صَدَقْتَ وَ اللَّهِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ‌ وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ. سوره یوسف (12) آیه76‌. الأمالی للمفید، المجلس العاشر، آخرین روایت، ص92.

محمد بن حنفیه رحمة الله علیه نقل کرده است: هنگامی که امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه‌السلام در حال طواف خانة خدا بود، ناگهان مردی را دید که به‌پرده‌های خانة خدا چنگ زده است و چنین می‌گوید: «ای کسی که شنیدن سخن کسی، او را از شنیدن سخن دیگری مشغول نمی‌کند، ای کسی که سؤال کنندگان او را به‌اشتباه نمی‌اندازند، ای کسی که پافشاریِ اصرار کنندگان او را به‌کاری [برخلاف حکمت خویش] وادار نمی‌کند، به‌من سردی آمرزشت و شیرینی مهربانیت را بچشان». امیرالمؤمنین به‌او فرمود: این دعای تو بود؟ عرض کرد: شما آن را شنیدید؟ فرمود: آری، آن‌گاه فرمود: به‌این دعا در تعقیب هر نمازی خدا را بخوان، پس به‌خدا قسم، هیچ کس به‌این دعا خدا را نخواند مگر آن‌که خداوند گناهانش را می‌آمرزد هرچند به‌تعداد ستارگان و قطره‌های آسمان و ریگ‌ها و رطوبت‌های زمین باشد، و سپس به‌او فرمود: دانش این مطلب در نزد من است و خدا وسعت دهنده و بخشنده است، آن مرد که حضرت خضر بود، عرض کرد: به‌خدا قسم ای امیرمؤمنان، راست گفتی، و برتر از هر دانایی داناتری است.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

إِنَّ مُوسَى علیه‌السلام نَاجَاهُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى، فَقَالَ لَهُ فِی مُنَاجَاتِهِ: یَا مُوسَى، لَا یَطُولُ فِی الدُّنْیَا أَمَلُکَ فَیَقْسُوَ لِذَلِکَ قَلْبُکَ وَ قَاسِی الْقَلْبِ مِنِّی بَعِیدٌ. الکافی، ط الاسلامیة، الشیخ الکلینی، ج8، ص42، حَدِیثُ مُوسَى علیه‌السلام، ح8.

خداوند تبارک و تعالی با حضرت موسی علیه‌السلام سخن گفت، یکی از فرمایشات خداوند به‌حضرت موسی این بود: ای موسی! طولانی نشود در دنیا آرزویت، که در اثر آن، سنگ‌دل خواهی شد! و انسان سنگدل از من دور است!

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

قِیلَ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَاالسَّلَامُ: کَیْفَ أَصْبَحْتَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ؟ قَالَ: أَصْبَحْتُ مَطْلُوباً بِثَمَانٍ: اللهُ تَعَالَى یَطْلُبُنِی بِالْفَرَائِضِ، وَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بِالسُّنَّةِ، وَ الْعِیَالُ بِالْقُوتِ، وَ النَّفْسُ بِالشَّهْوَةِ، وَ الشَّیْطَانُ بِاتِّبَاعِهِ، وَ الْحَافِظَانِ بِصِدْقِ الْعَمَلِ، وَ مَلَکُ الْمَوْتِ بِالرُّوحِ، وَ الْقَبْرُ بِالْجَسَدِ، فَأَنَا بَیْنَ هَذِهِ الْخِصَالِ مَطْلُوبٌ. جامع الأخبار، ص237، الفصل التاسع و الأربعون فی کیف أصحبتَ.

از امام سجاد علیه‌‌السلام پرسیدند: چگونه صبح کردید ای پسر رسول خدا؟! فرمود: در حالى صبح کردم که هشت طلبکار دور من را گرفته‌‌اند؛

1- خداوند متعال از من انجام واجبات را می‌‌خواهد،

2- و پیامبر صلی الله علیه و آله عمل به‌سنت خود را،

3- و خانواده، غذا و خرجی را،

4- و نفس، شهوترانى را،

5- و شیطان، پیروى از خود را،

6- و دو ملک موکّل [رقیب و عتید]، درستکاری را،

7- و ملک الموت روح مرا،

8- و قبر پیکر مرا.

من در میان این همه طلبکار گرفتارم!

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

ابوالحسن جمال‌الدین على فرزند عبد العزیز پسر ابى محمد خلعى (یا خلیعى) موصلى حلّى شاعر و سرایندة گرانمایة خاندان رسالت علیهم‌السّلام که دربارة اهل بیت عصمت و طهارت اشعار بسیاری سروده و این ذوات مقدسه را ستایش نموده و حقِّ مطلب را اداء کرده و در تمام اشعار موجود او، جز مدح و ستایش و سوگوارى آنها وجود ندارد.

او از پدر و مادر ناصبى به‌دنیا آمد و مادرش نذر کرد که اگر خدا به‌او پسرى‏ روزى نماید او را بفرستد براى راه‌برى (راهزنی) بر زائران امام سبط پیامبر حسین علیه‌السلام و کشتن آنها. پس چون او به‌دنیا آمد و به‌حدِّ رشد رسید او را براى اداء نذرش فرستاد و چون او به‌نواحى مسیّب که در نزدیکى کربلاء است رسید در کمین آمدن زوّار نشست، پس خواب بر او غلبه کرد و قافله و کاروان زوّار گذشت، پس بر او گرد و غبار زوّار رسید. پس در خواب دید که قیامت برپا شده و فرمان آمده که او را به‌آتش اندازند و لکن آتش او را براى آن غبار پاکى که بر او رسیده نمى‏سوزاند! پس از خواب بیدار شد، در حالی که از آن قصد بدش برگشته و همان‌جا توبه کرد و محبّت و ولایت خاندان پاک پیامبر صلّی الله علیه و آله را به‌دل گرفت و به‌کربلا و حایر شریف حسینى فرود آمد.

و در کتاب «دار‌السلام» نقل شده که میان او و ابن حمّاد شاعر، مفاخرتى جارى شده و هر کدام خیال می‌کردند که مدیحة او دربارة امیرالمؤمنین على علیه‌السلام بهتر از مدیحة دیگری است. پس هر یک قصیده‌‏اى به‌نظم آورده و در ضریح مقدس علوى انداخت تا این‌که امام علیه‌السلام دربارة اشعار آنها قضاوت فرماید. پس قصیدة خلیعى بیرون آمد در حالی که بر آن با آب طلا نوشته شده بود: «أحسنتَ» و بر قصیدة ابن حماد مانند آن با آب نقره نوشته بود، پس ابن حماد ناراحت شد و خطاب به‌امیر المؤمنین علیه‌السلام نمود که من دوست قدیمى شما هستم و این تازه در زمرة دوستان شما وارد شده! سپس حضرت امیر المؤمنین علیه‌السلام را در خواب دید که به‌او می‌فرمود: به‌راستی که تو از ما هستى و او تازه به‌ما رسیده و ولایت ما را پذیرفته پس بر ما لازم است که او را رعایت کنیم. الغدیر فى الکتاب و السنة و الادب، ج‏۶، ص۲۳ ترجمه متن از کتاب « ترجمه الغدیر، ج‏۱۱، ص ۲۱» با کمی دخل و تصرف.

إذا شئتَ النَّجاةَ فَزُرْ حُسیناً    لِکَی تَلْقَى الإلهَ قَریرَ عَینِ

فإنَّ النارَ لَیْسَ تَمَسُّ جِسْماً    عَلیهِ غُبارُ زوّارِ الحُسینِ

هرگاه خواهان نجات از آتش جهنم بودی، حسین علیه‌السلام را زیارت کن

تا خداوند را با چشمی روشن ملاقات کنی

زیرا آتش جهنم با بدنی که بر آن گرد و خاک زائران حسین علیه‌السلام باشد هرگز تماس پیدا نمی‌کند

روضة جناب مسلم

در کوفه غریبم من و کاشانه ندارم

گویی بروم خانه، ولی خانه ندارم

بهر پسر فاطمه چون نامه نوشتم

غیر از غم آن خسرو فرزانه ندارم

جز کشته شدن در ره حق هیچ تمنا

از مردم از حق شده بیگانه ندارم

  • مرتضی آزاد