وُیُروَى أنَّ إخوتَهُ لمّا عرفوه أرسلوا إلیه: إنَّک تدعونا إلى طعامِک بکرةً وعشیةً، ونحن نستحیى منک لما فرط منا فیک، فقال یوسف: إنّ أهلَ مصر وإن ملکتُ فیهم، فإنهم ینظرون إلىَّ بالعین الأولى ویقولون: سبحان من بلغ عبداً بِیع بعشرین درهماً ما بلغ، ولقد شرفتُ الآنَ بکم وعظمتُ فی العیون حیثُ علم الناسُ أنَّکم إخوتى، وأنِّى مِن حفدة إبراهیم. الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، الزمخشری، ج2، ص503.
زمخشری در ذیل این آیة شریفه:
«قالَ لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» سورة یوسف (12) آیة 92.
یوسف گفت: امروز هیچ خجل و متأثّر نباشید که من عفو کردم، خدا هم گناه شما را ببخشد که او مهربانترین مهربانان است.
این روایت را نقل میکند: هنگامی که برادران یوسف او را شناختند، نمایندهای نزد او فرستادند که تو صبح و شام ما را بر سر سفرة خود مینشانی و ما بهخاطر بدیهایی که در حق تو کردیم از تو خجالت میکشیم! یوسف در جواب چنین گفت: هرچند من فرمانروای مصریان هستم، اما آنان بهمن بههمان چشمِ اوّل نگاه میکنند، و چنین میگویند: منزّه است آن کسی که بندهای که بهبیست درهم فروخته شده را رساند بهآنجایی که باید برساند! امّا الآن بهوسیلة شما، شرافت پیدا کردم و در چشمها بزرگ شدم؛ زیرا مردم فهمیدند که شما برادران من هستید و من از نوادگان حضرت ابراهیم هستم.