یَا أَبَا ذَرٍّ، کَمْ مِنْ مُسْتَقْبِلٍ یَوْماً لَا یَسْتَکْمِلُهُ وَ مُنْتَظِرٍ غَداً لَا یَبْلُغُهُ. همان، ص459.
ای ابوذر! چه بسا کسانی که منتظر روزی هستند که آن را روز را بهپایان نمیرسانند، و در انتظار فردایی هستند که هرگز بهآن نمیرسند!
ای ابوذر! چه بسا کسانی که منتظر روزی هستند که آن را روز را بهپایان نمیرسانند، و در انتظار فردایی هستند که هرگز بهآن نمیرسند!
ای ابوذر، مبادا با آرزویت امروز و فردا کنی، که همانا تو، برای امروزت هستی و نه پس از آن. اگر فردایی برایت بود، برای آن باش؛ همانطور که برای امروزت هستی، و اگر فردایی نبود، برای آنچه از دست دادهای، پشیمان نیستی.
ای ابوذر، پنج چیز را قبل از پنج چیز غنیمت بدان: جوانیات را پیش از پیری، تندرستیات را قبل از بیماری، توانگریات را پیش از ناداری، فراغتت را قبل از اشتغال، و زندهبودنت را قبل از فرارسیدنِ مرگ.
ای ابوذر، دو نعمت است که در آن، بسیاری از مردم، نسبت بهآن زیان دیدهاند؛ تندرستی و فراغت.
اى ابوذر! آنچه را بهتو سفارش میکنم، حفظ کن تا در دنیا و آخرت، خوشبخت باشی.
و ای ابوذر، بدان که خداوند عزوجل، خاندان مرا در میانِ امّتم، همانند کشتیِ نوح قرار داده است؛ که هرکس بر آن سوار شد، نجات یافت و هرکس از آن روی گردانْد، غرق گردید، و همانند دربِ حطّه (بهمعنای: خدایا! ببخش)، نام دری بود از درهای مسجدالأقصی که هرکس از آن وارد میشد؛ زمینة آمرزش او از جانب خداوند، فراهم میشد) در بین بنیاسرائیلاند، که هرکس در آن در آمد، در امان ماند.
یَا أَبَاذَرٍّ، اعْبُدِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ، فَإِنْ کُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ، وَ اعْلَمْ أَنَّ أَوَّلَ عِبَادَةِ اللهِ الْمَعْرِفَةُ بِهِ، فَهُوَ الْأَوَّلُ قَبْلَ کُلِّ شَیْءٍ فَلَا شَیْءَ قَبْلَهُ، وَ الْفَرْدُ فَلَا ثَانِیَ لَهُ، وَ الْبَاقِی لَا إِلَى غَایَةٍ، فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا فِیهِمَا وَ مَا بَیْنَهُمَا مِنْ شَیْءٍ، وَ هُوَ اللَّهُ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ، وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، ثُمَّ الْإِیمَانُ بِی وَ الْإِقْرَارُ بِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَی أَرْسَلَنِی إِلَى کَافَّةِ النَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً، وَ داعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً، ثُمَّ حُبُّ أَهْلِ بَیْتِیَ الَّذِینَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیراً. همان، ص459.
ای ابوذر، خدا را چنان عبادت کن که گویا او را میبینی، و اگر تو او را نمیبینی، او تو را میبیند. و بدان که اساس عبادتِ خدا، شناخت او است. خداوند، نخستین است قبل از هر چیزی. پس چیزی قبل و پیش از او نیست. و یگانهای است که دوّم ندارد، و ماندگاری است همیشگی. پدیدآورنده و آفرینندة آسمانها و زمین و موجودات در آن و میان آن دو است. او ریزبین و آگاه، و بر هر چیزی توانمند است. سپس ایمان آوردن بهمن و اعتراف بهاینکه خدا، مرا برای بشارت و بیمدادن و دعوت به خدا، با اذن او، و چراغی فروزان برای همگان، فرستاده است. بعد از آن، دوستیِ اهل بیت من که خداوند، پلیدی را از آنان بُرده و پاکِ پاکشان کرده است.
عَنْ وَهَبِ بْنِ عَبْدِاللهِ الهَنَاءِ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو حَرْبِ بْنُ أَبِی الْأَسْوَدِ الدُّؤَلِیُّ، عَنْ أَبِی الْأَسْوَدِ، قَالَ: قَدِمْتُ الرَّبَذَةَ، فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِی ذَرٍّ جُنْدَبِ بْنِ جُنَادَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، فَحَدَّثَنِی أَبُوذَرٍّ، قَالَ: دَخَلْتُ ذَاتَ یَوْمٍ فِی صَدْرِ نَهَارِهِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی مَسْجِدِهِ، فَلَمْ أَرَ فِی الْمَسْجِدِ أَحَداً مِنَ النَّاسِ إِلَّا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ عَلِیٌّ عَلَیْهِالسَّلَامُ إِلَى جَانِبِهِ جَالِسٌ، فَاغْتَنَمْتُ خَلْوَةَ الْمَسْجِدِ، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی، أَوْصِنِی بِوَصِیَّةٍ یَنْفَعُنِی اللَّهُ بِهَا. فَقَالَ: نَعَمْ وَ أَکْرِمْ بِکَ یَا أَبَا ذَرٍّ، إِنَّکَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ، وَ إِنِّی مُوصِیکَ بِوَصِیَّةٍ فَاحْفَِظْهَا، فَإِنَّهَا جَامِعَةٌ لِطُرُقِ الْخَیْرِ وَ سُبُلِهِ، فَإِنَّکَ إِنْ حَفِظْتَهَا کَانَ لَکَ بِهَا کِفْلَانِ. مکارمالأخلاق، للطبرسی، الفصل الخامس، فی وصیةِ رسولِ الله صلّی الله علیه و آله لأبی ذرٍّ الغفاریِّ رضی اللهُ عنه، ص458.
از وهب بن عبدالله هناء نقل شده است که او گفت: ابوحرب، پسر ابوالاسود دوئلی از (پدرش) ابوالاسود برایم نقل کرده که او گفت: وارد ربذه شدم، و نزد ابوذر، جندب بن جناده رضی الله عنه رفتم، ابوذر برایم نقل کرد و گفت: یک روز صبح، بهخدمت رسول خدا صلّی الله علیه و آله در مسجدش رسیدم، و در مسجد کسی جز رسول خدا صلّی الله علیه و آله و علی علیهالسلام که در کنارش نشسته بود، را ندیدم، پس خلوت بودنِ مسجد را غنیمت شمردم و گفتم: ای رسول خدا، پدر و مادرم بهفدایت! مرا سفارشی کن که بهسبب آن، خدا مرا نفع دهد. پس گفت: آری، و ای ابوذر تو چقدر بزرگواری، و بهراستی که تو از ما اهل بیت هستی! و من تو را بهسفارشی وصیّت میکنم، پس آن را بهخاطر بسپار و بهآن عمل کن، زیرا دربردارندة همة راهها و مسیرهای خوبی، است؛ زیرا اگر تو آن را بهخاطر بسپاری و بدان عمل کنی، برای تو بهرة مضاعف خواهد بود.
یکی از کسانی که پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله بعد از فتح مکه آنان را بخشید، وحشی، قاتل حضرت حمزه سلام الله علیه، عموی باوفای پیامبر بود. طبق روایت، وقتی اسلام آورد، پیامبر بهاو فرمود: آیا تو وحشی هستی؟ گفت: بله، فرمود: برایم بگو چگونه عمویم را بهقتل رساندی؟ وحشی ماجرا را بیان کرد. رسول خدا صلّی الله علیه و آله (بر مصائب حمزه) گریست، و فرمود: دیگر صورتت را نبینم.
هنگامی یعقوب و یوسف بههم رسیدند، یعقوب پرسید: پسرجان، بگو ببینم چه بر سرت آمد؟ یوسف گفت: پدرجان، از من نپرس که برادرانم با من چه کردند، از من بپرس که خدا در حقِّ من چقدر لطف و مرحمت فرمود!