رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

  • ۰
  • ۰

قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَیْهِ‌اَلسَّلاَمُ: مَنْ تَطَهَّرَ ثُمَّ أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ بَاتَ وَ فِرَاشُهُ کَمَسْجِدِهِ فَإِنْ ذَکَرَ أَنَّهُ لَیْسَ عَلَى وُضُوءٍ فَتَیَمَّمَ مِنْ دِثَارِهِ کَائِناً مَا کَانَ لَمْ یَزَلْ فِی صَلاَةٍ مَا ذَکَرَ اَللَّهَ. وسائل الشیعة، ج1، ص378، 9- باب استحباب النوم علی طهارة و لو علی تیممٍ، ح1001.

امام صادق علیه‌السّلام فرمود: هرکس طهارت داشته باشد یا وضو بسازد، آن‌گاه به‌بسترِ خویش رود، شب را در حالى به‌صبح می‌رساند که بسترش همچون مسجد او باشد. و اگر پس از رفتن در بستر، به‌یاد آورد که وضو ندارد، پس بر همان روانداز خود تیمم کند، به‌هر حال که باشد چه با وضو و چه با تیمم، تا وقتى ذکر خداوند عزّ و جلّ‌ مى‌کند، پیوسته در حال نماز محسوب مى‌شود و ثواب آن را دارد.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

قَالَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ: اَوْصَانِی رَبِّی بِتِسْعٍ: اَوْصَانِی بِالْاِخْلَاصِ فِی السِّرِّ وَ الْعَلانِیَةِ، وَ الْعَدْلِ فِی الرِّضَا وَ الْغَضَبِ، وَ الْقَصْدِ فِی الْفَقْرِ وَ الْغِنی، وَ اَنْ أعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَنی، وَ اُعطِیَ مَنْ حَرَمَنی، وَ آَصِلَ مَنْ قَطَعَنی، وَ اَنْ یَکُونَ صَمْتی فِکْراً، وَ مَنْطِقِی ذِکْراً، وَ نَظَرِی عِبْراً. تحف‌العقول، ص 36.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: پروردگار متعال، مرا به‌نُه چیز سفارش نمود:

1-کار برای خدا، در آشکار و پنهان،

2-رعایت دادگری در خشنودی و خشم،

3-رعایت میانه‌روی در نیازمندی و احتیاج و توانمندی و ثروت،

4-واین‌که کسی را که در حقّ من ستم روا داشته است ببخشم، 5-واین‌که انعام دهم و ببخشم به‌کسی که مرا محروم گردانده است،

6-و به دیدار خویشاوندانی بروم که با من قطع رابطه نموده‌اند،

7-و این‌که سکوت و خاموشیم اندیشه،

8- و سخن‌گفتنم، یادآوری خداوند،

9-و نگاهم درس‌گرفتن و پند باشد.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

قَالَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ: إذَا أحَبَّ اللهُ عَبْداً ألْهَمَهُ ثَمَانَ خِصَالٍ. قیِلَ: وَ مَا هِیَ یَا رَسُولَ اللهِ؟! قَالَ: غَضُّ الْبَصَرِ عَنْ مَحَارِمِ النَّاسِ، وَالْخَوْفُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، وَالْحَیَاءُ، وَالتَّخَلُّقُ بِأخْلَاقِ الصَّالِحِینَ، وَالصَّبْرُ، وَأدَاءُالْأمَانَةِ، وَالصِّدْقُ، وَالسَّخَاءُ. المواعظ العددیة للمشکینی، ص 336.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هرگاه خداوند بنده‌ای را به‌صورت ویژه دوست بدارد، هشت صفت را به‌او الهام می‌کند. عرض شد: آنها کدام صفات است ای رسول خدا؟! فرمود:

1- پوشیدن چشم از نوامیس مردم

2-ترس از خدای متعال

3-شرم از انجام کارهای ضدِّ اخلاق و ضدّ ادب

4-آراسته شدن به‌اخلاق صالاحان

5-بردباری

6-امانتداری

7-راستی در گفتار و کردار و دوری کردن از دروغ و خلاف واقع

8-بذل و بخشش و اجتناب از بخل و خست.   

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

وصاح أبلیسُ لعنه اللهُ فی أبالسته، فاجتَمَعوُا إلیه، فقالوا: ما الَّذی أفزعک یا سیدَنا؟ فقال لهم: ویلکم، لقد أنکرت السماء والأرض منذ اللیلة، لقد حدثَ فی الأرض حدثٌ عظیمٍ ما حدثَ مثلُه منذُ رُفِع عیسى بنُ مریم، فأخرِجوا وانظُروا ما هذا الحدثُ الَّذی قد حدثَ، فافترقوا ثم اجتمعوا إلیه، فقالوا: ما وَجدنا شیئاً. فقال إبلیس: أنا لهذا الامرِ. ثم انغمسَ فی الدنیا، فجالَها حتى انتهى إلى الحرم، فوجد الحرمَ محفوفاً بالملائکةِ، فذهبَ لِیَدخُلَ، فَصَاحُوا بِهِ فرجع، ثم صار مثل الصر-وهو العصفور - فَدَخَلَ مِن قِبَلِ حراء، فقال له جبرئیلُ: وراءک لعنک الله. فقال له: حرف أسألک عنه یا جبرئیل، ما هذا الحدثُ الَّذی حدث منذ اللیلة فی الأرض؟ فقال له: وُلِدَ محمد صلى الله علیه وآله. فقال له: هل لی فیه نصیبٌ؟ قال: لا. قال: ففی أمَّتِهِ؟ قال: نعم. قال: رضیتُ. الأمالی، الشیخ الصدوق، ج1، ص361.  

یکى از حوادث عجیب شب ولادت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله این بود که ابلیس با شیون و فریاد، شیطان‌ها را به‌حضور خود طلبید، همۀ شیطان‌ها به‌گرد او اجتماع کردند و به‌او گفتند: اى سرور ما! چه چیز تو را این‌گونه بى‌تاب و وحشت‌زده کرده است؟ ابلیس به‌آنها گفت: واى بر شما! امشب وضع آسمان و زمین دگرگون شده، و این نشانۀ آن است که در زمین حادثۀ بسیار عظیمى رخ داده، که از زمان عروج حضرت عیسى علیه‌السّلام تاکنون، چنین اتّفاقى رخ نداده است، پراکنده شوید و به‌جستجو بپردازید و ببینید این حادثۀ عجیب چیست که رخ داده است؟! شیطانها در سراسر سرزمین پراکنده شدند، و سپس نزد ابلیس آمده و گفتند: چیز تازه‌اى در زمین نیافتیم. ابلیس گفت: من خود براى این کار مهم (جستجو و پیدا کردن حادثه) سزاوارتر از شما هستم، آن‌گاه ابلیس به‌صورت گنجشکى در آمد و از جانب کوه حراء که در یک فرسخى مکّه قرار دارد، وارد مکّه شد. در این هنگام جبرئیل علیه‌السّلام به‌او نهیب زد: بازگرد! خدا تو را لعنت کند. ابلیس گفت: اى جبرئیل! یک سؤال از تو دارم، این حادثه که از امشب، در زمین رخ داده چیست؟ جبرئیل در جواب گفت: محمّد صلّى اللّه علیه و آله چشم به‌جهان گشوده است. ابلیس گفت: آیا من در او بهره‌اى دارم؟ [مى‌توانم او را فریب دهم؟] جبرئیل فرمود: نه. ابلیس گفت: آیا در امّتش راه نفوذ و بهره‌گیرى دارم؟ جبرئیل فرمود: آرى. ابلیس گفت: به‌همین مقدار راضى شدم.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

قال النبی صلى الله علیه وآله ذات یوم لإبلیس  لعنه الله کم أصدقاؤک من أمتى یا إبلیسُ قال عشرة نفر؛ أولهم الأمیر الجائر، و الغنى المتکبر، والذى لایُبالى مِن أینَ یَکتَسِبُ و فیماذا یُنفقه، و العالِمُ الَّذى صدَّقَ الأمیر على جوره، و التاجر الخائن، والمحتکر، و الزانى، و آکل الرِّبا، و البخیل، والذى لایبالى مِن أین یجمع المالَ، ثُمَّ قال له النبىُّ صلى الله علیه وآله فکم أعداءک مِن أمتى، قال خمسة عشر نفر: أولهم أنت یا محمد إنى اُبغضک، و العالِم العامِل بالعِلم، و حامل القرآن إذا عمل بما فیه، و المؤذِّن للهِ خمسةَ أوقات، و محب الفقراء و المساکین والیتامى، و ذوقلب رحیم، والمتواضع للحقِّ، و شاب نشأ فى طاعة الله الذى یصلِّى باللَّیل والناسُ نیامٌ، والذى یُمسک نفسَه عَنِ الحرام، و الذى یَنصح فى الله و فی روایة یدعو للإخوان، و لیس فی قلبه شیء، والذى أبداً یکون على الوضوءِ، و صاحب السخاء، وحَسَنُ الخُلق، و المُصَدِّقُ بما ضمن اللهُ له، و المحصناتُ المستوراتُ و المُستَعِدُّ للموتِ. المواعظ العددیة، للمشکینی، ص373.

روزی پیامبر صلى الله علیه وآله به‌ابلیس ملعون فرمود: ای ابلیس، دوستان تو از امت من چند نفرند؟ گفت: دَه نفر؛ 1-اولشان فرمانروای ستمگر و بیدادگر، 2-ثروتمند متکبر، 3-و کسی که اهمیت نمی‌دهد از چه راهی کسب در آمد و در چه راهی آن را خرج کند، 4-و دانشمندی که فرمانروای بیدادگر را بر ستمگریش تأیید می‌کند، 5-سوداگر خیانتکار، 6-احتکارکننده، 7-زناکار، 8-رباخوار، 9-مُمسک، 10-کسی که برایش مهم نیست از چه راهی ثروت‌اندوزی می‌کند. سپس پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود: و اما دشمنانت از امت من چند نفرند؟ گفت: پانزده نفر؛ اولین دشمن من تو هستی، ای محمد! من با تو دشمن هستم و کینه‌ات را در دل دارم، 1-و دانشمندی که به‌دانسته‌های خود عمل کند، 2-و قاری و حافظ و مفسر قرآن، به‌شرطی که به‌آنچه که در آن است عمل کند، 3-و اذان‌گویی که برای خدا، در پنج وقت، اذان بگوید، 4-وکسی که فقیران، مسکینان و ایتام را دوست دارد، 5-وشخصی که دارای دلی مهربان است، 6-وکسی که در برابر حق فروتنی کند، 7-و جوانی که در بندگی خدا رشد و نموّ کند؛ آن‌که در شب نماز می‌خواند در حالی که مردم در خوابند، 8-و کسی که خود را از حرام حفظ می‌کند، 9-و کسی که برای رضای خدا برای دیگران خیرخواهی می‌کند، و در روایتی: برای برادران دینی خود دعا می‌کند، و در دلش هیچ کینه و بغض و رذیله‌ای نیست، 10-وکسی که همیشه دارای وضو است، 11-وکسی که بخشنده است، 12-و خوشخو، 13-و کسی که آنچه را خدا برایش ضمانت فرموده، قبول دارد، 14-بانوان عفیفه و شوهردارانی که خود را از نامحرم می‌پوشانند، 15-ومهیّای برای مرگ.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ: مَنْ مَلَکَ نَفْسَهُ إِذَا رَغِبَ وَ إِذَا رَهِبَ وَ إِذَا اشْتَهَى وَ إِذَا غَضِبَ حَرَّمَ اللَّهُ جَسَدَهُ عَلَى النَّارِ. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، الشیخ الصدوق، ج1، ص160.

امام صادق علیه‌السلام فرمود: هرکس بتواند خود را در این چهار وضعیّت کنترل کند، خداوند بدنش را بر آتش جهنّم حرام می‌کند:

1-هرگاه به‌چیزی میل پیدا کرد،

2-هرگاه از چیزی ترسید،

3-هرگاه شهوت سراغش آمد،

4-هرگاه عصبانی شد.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

ویؤید ذلک ما رواه جابرُ بنُ عبدِالله فی تفسیرِ قولِه تعالى: « کنتم خیرَ أمَّةٍ أخرِجَت لِلنَّاسِ تَأمُرُونَ بِالمَعرُوفِ» سوره آل عمران (3) آیه 110. قال: قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلَّم: أوَّلُ ما خلقَ اللهُ نوری ابتدعه مِن نورِه واشتقَّه مِن جلالِ عظمتِه، فأقبلَ یطوفُ بالقدرةِ حتى وَصَلَ إلى جَلالِ العَظَمَةِ فِی ثَمانِینَ ألفَ سَنَةٍ، ثُمِّ سَجَدَ للهِ تَعظِیماً فَفَتَقَ مِنهُ نُورُ عَلِیِّ علیه‌السلام فکان نوری محیطاً بالعظمةِ ونورُ علیٍّ محیطاً بالقدرةِ، ثُمَّ خلقَ العَرشَ واللَّوحَ والشَّمسَ وَضَوءَ النَّهارِ وَنُورَ الأبصارِ وَالعَقلَ وَالمَعرفةَ وَأبصَارَ العِبَادِ وَأسمَاعَهُم وَ قُلُوبَهُم مِن نُورِی وَ نُورِی مُشتَقٌ مِن نُورِهِ.

فنحنُ الأوَّلون ونحن الآخرون ونحن السابقون ونحن المسبحون ونحن الشافعون ونحن کلمة الله، ونحن خاصة الله، ونحن أحباء الله، ونحن وجه الله، وَ نَحنُ جَنبُ اللهِ وَ نَحنُ یمینُ اللهِ وَ نَحنُ اُمناءُ اللهِ، ونَحنُ خَزَنَةُ وَحیِ اللهِ وَ سَدَنَةُ غیبِ الله ونحن معدنُ التَّنزیلِ ومعنى التأویلِ، وَفِی أبیَاتِنَا هَبَطَ جبرئیلُ، وَنَحنُ مَحَالُّ قُدسِ اللهِ، ونحن مصابیحُ الحکمةِ ونحن مفاتیحُ الرَّحمَةِ ونحن ینابیعُ النِّعمةِ ونحن شرفُ الأمَّةِ، ونحن سادة الأئمة ونحن نوامیسُ العَصر وأحبارُ الدَّهرِ ونحن سادة العباد ونحن ساسة البلاد ونحن الکفاة والولاة والحماة والسقاة والرعاة وطریق النجاة، ونحن السبیل والسلسبیل، ونحن النهج القویم والطریق المستقیم.

مَن آمن بنا آمن بالله، ومَن ردَّ علینا ردَّ على الله، ومَن شکَّ فینا شکَّ فی الله، ومَن عرفنا عرف اللهَ، ومَن تولَّى عنَّا تولَّى عَنِ الله، ومَن أطاعنا أطاع اللهَ، و نحن الوسیلةُ إلى الله والوصلةُ إلى رضوان الله، ولنا العصمة والخلافة والهدایة، و فینا النبوةُ والولایةُ والإمامةُ، ونحن معدن الحکمة وباب الرحمة وشجرة العصمة، و نحن کلمة التّقوى والمثل الأعلى والحجة العظمى والعروةُ الوثقى الَّتی مَن تَمَسَّکَ بِهَا نَجَا. بحار الأنوار، ط مؤسسةالوفاء، العلامة المجلسی، ج25، ص22، ح38. با استفاده از شرح آیت‌الله جرجانی در جلسة ثقلین، 24/10/1401.

علامه محمدباقر مجلسی رضوان الله علیه می‌نویسد: مؤیِّدِ مطالبی که ذکر شد، روایتی است که نقل کنندة آن جابر بن عبدالله انصاری در تفسیر این آیه: «شما بهترین امّتى بودید که به‌سود انسان‌ها آفریده ‌شده‌اید [چه این‌که] امر به‌معروف مى‌کنید» است. جابر می‌گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اوّلین چیزی که خداوند آفرید نورِ من بود؛ که آن را از نور خود بدون نمونة پیشین آفرید، و آن را از جلال عظمت خود گرفت، پس نورِ من، مشغول طواف قدرت الهی گردید تا این‌که بعد از هشتاد هزار سال به‌جلال عظمت خداوند رسید، آن‌گاه برای خدا، به‌عنوان تعظیم، سجده نمود، پس از نورِ من، نورِ علیّ علیه‌السلام باز شد، پس نورِ من عظمت پروردگار، و نور علیّ قدرت پروردگار را در بر گرفته بود [پس نور من بر عظمت خداوند و نور علیّ علیه‌السلام بر خداوند سایه افکند]، سپس خداوند از نورِ من، عرش و لوح و خورشید و نورِ روز و نورِ دیدگان و عقل و شناخت و دیدگانِ بندگان و گوش‌هایشان و دل‌هایشان را آفرید، و نورِ من گرفته شده است از نور خداوند. در نتیجه، ما اوّلین و آخرین مخلوق خدا (شروع و ختمِ این عالَم) و سابقان [در تمام خوبی‌ها] تسبیح [تنزیه از هر عیب و نقص] و شفاعت‌کنندگان [دست خلق را می‌گیریم] و کلمه [حرف و سخن خدا و لسان الله و صحبت‌کنندگان از خدا و معرِّف او و معجزة خدا]، و خواصّ [نزدیک‌ترین افراد به‌خدا] و دوستان [واقعی که همه چیزشان را در راه خدا می‌دهند] و وجه [چهرة خدا را در چهرة ما ببینید] و جنب [هیچ زمان از خدا و امر و نهی او دور نمی‌شویم] و دستِ راست [دستِ خدا و دستِ راست و سمتِ حقّ خدا] و امانتداران و خزانه‌های وحی [وحیی که خداوند بر پیامبر کرده از عالَمِ بالا، در واقع قلبِ چهارده معصوم، بیت المعمور و خانة آباد، و آسمان چهارم و قلب الله الواعی بوده است و هر چه در خزانة خدا وجود دارد نزد ما است و دانش ما تمامی ندارد، هستیم، و ما پرده‌دارانِ غیبِ خدا هستیم که هرچه از مردم مخفی است ما قدرت آشکار کردن آن را داریم، معدن آنچه از بالا نازل شده، و معنای پسِ پردة آیات الهی ما هستیم، در خانه‌های ما جبرئیل می‌آید و ائمه فرشتگان را می‌بینند، و ما چشمه‌های نعمتیم، ما شرافت امّت‌ها هستیم، و ما آقاهای امامانیم، ما ناموس‌های زمان و رئیسان جهانیم، و ما سرورانِ بندگانِ خدا هستیم، مدیریتِ شهرها در دست ما است، و ما کف‌ها و دست‌های خدا و سرپرستان و حامیان و آبیاران و چوپانان، و راه نجات هستیم، و ما مسیر خدا و آب گوارایی هستیم که در دسترس همه و منتهی به‌چشمة بهشتی است، ما راه مستقیم هستیم و فرسوده نمی‌شویم. هرکس به‌ما ایمان بیاورد ‌خدا را قبول کرده، و هرکس ما را نپذیرد خدا را ردّ کرده، و هرکس در ما تردید کند در خدا شکّ کرده و هرکس ما را بشناسد خداشناس شده است، و هرکس به‌ما پشت کند، از خدا برگشته، و هرکس فرمان ما را ببرد، از خدا فرمانبرداری کرده، و ما دستاویز به‌سوی خدا و موجب نزدیک شدن مخلوقات به‌پروردگار و ما پیوند زنندة مخلوقات به‌سوی خشنودی خدا هستیم، و خدا به‌ما مصونیّت از گناه و اشتباه و خطا و جانشینی پیامبر صلّی الله علیه و آله و رهبری جامعه را عطا فرموده است، و پیامبری و سرپرستی و رهبریِ آحاد جامعه در میان ما است، و ما معدن حکمت و درِ رحمتِ الهی و درختِ مصونیّت هستیم، و ما از تقوا جدانشدنی و بالاترین نمونة خدا و بزرگترین دلیل پروردگار و ریسمان محکمی که هرکس به‌آن چنگ بزند نجات می‌یابد، هستیم.  

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

وَ عَنهُ عَلَیهِ‌السَّلَامُ‌ أنَّهُ کَانَ ذَاتَ یَومٍ عَلَى مِنبَرِ الکُوفَةِ إذ قَالَ: أیُّهَا النَّاسُ اسألُونِی قَبلَ أن تَفقِدُونِی اسألُونِی عَن طُرُقِ السَّمَاوَاتِ فَأنَا أعرَفُ بِهَا مِن طُرُقِ الأرضِ فَقَامَ إلَیهِ رَجُلٌ مِن وَسَطِ القَومِ فَقَالَ لَهُ: أینَ جَبرَئِیلُ هَذِهِ السَّاعَةُ؟ فرمق بطرفه إلى السماء ثمّ رمق بطرفه إلى الأرض، ثمّ رمق إلى المشرق، ثمّ رمق إلى المغرب فلم یَخلُ موضعاً فالتفتَ إلیه و قال له: یا ذا الشیخ أنتَ جبرئیل. قال: فصفق طائراً مِن بین النّاس فضجَّ عند ذلک الحاضرونَ و قالوا نشهد أنّک خلیفةُ رسولِ اللّهِ حقّاً حقّاً رواه مقاتل بن سلیمان. إحقاق الحق و إزهاق الباطل، التستری، القاضی نور الله، ج7، ص621. آیت‌الله جرجانی در جلسه ثقلین 24/10/1401 به‌این حکایت اشاره فرمودند.

روزی علی علیه‌السلام بر منبر کوفه فرمود: ای مردم، قبل از آن‌که مرا نیابید از من بپرسید؛ از من در مورد راه‌های آسمان بپرسید که من به‌آنها آشناترم تا راه‌های زمین. مردی از میان جمعیت برخاست و گفت: در این لحظه جبرئیل کجاست؟ نگاهی به‌آسمان و سپس به‌زمین و پس از آن به‌مشرق و آن‌گاه به‌مغرب انداخت، و جایی را از چشم نینداخت، پس به‌او توجّه کرد، و سپس فرمود: ای آن‌که مانند پیرمردانی، تو جبرئیل هستی! در این هنگام بسان رعد و برق، پرید! پس حاضران در مسجد با دیدن این صحنه، ناله زدند و گفتند: شهادت می‌دهیم که تو جانشین برحقّ و شایستة رسول خدایی.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

ومنها: ما روی عن صاحب مدینة الحکمة: أنّ جبرئیل علیه‌السلام کان جالسا عند النبیّ صلّی الله علیه و آله فدخل علیّ علیه‌السلام فقام له جبرئیل علیه‌السلام فقال النبیّ صلی الله علیه و آله لجبرئیل: أتقوم لهذا الفتى؟ فقال جبرئیل: إنّ هذا له علیّ حقّ التعلیم، فقال صلی الله علیه و آله: کیف ذلک التعلیم یا جبرئیل؟ فقال: لمّا خلقنی الله تعالى سألنی: مَن أنت؟ ومَا اسمُک؟ ومَن أنا؟ وما اسمی؟ فتحیّرت فی ردّ الجواب ، وبقیت ساکتاً ، ثمّ حضر هذا الشابّ فی عالم الأنوار، وعلّمنی الجواب، فقال هذا: قل: أنت الربّ الجلیل، وأنا العبد الذلیل، واسمی جبرئیل؛ ولهذا قمتُ إجلالاً له وعظّمتُه. فَقَالَ النَّبِیُّ: کم عمرک یا جبرئیل؟ فقال: إنّ لله نجماً یطلع من العرش فی کلّ ثلاثین ألف سنة مرّة واحدة، وقد شاهدتُه طالعاً ثلاثین ألف مرّة، فقال له رسول الله صلی الله علیه و آله: إذا رأیتَ ذلک النجمَ هل تعرفه؟ فقال: کیف لا أعرفه؟! فقال النبیّ لعلیّ: خذ العمامة من جبهتک فلمّا کشفها ورآها جبرئیل علیه‌السلام رأى ذلک النجم فی جبهةِ علیّ. البراهین القاطعة، الأسترآبادی، محمد جعفر، ج3، ص311، ح45. آیت‌الله جرجانی در تاریخ 24/10/1401در جلسة هفتگی ثقلین به‌این حکایت اشاره فرمودند.

مرحوم استرآبادی می‌نویسد: یکی از آن چهل حدیث در فضائل امیرالمؤمنین علیه‌السلام روایتی است که از صاحب کتاب «مدینة الحکمة» نقل شده که جبرئیل علیه‌السلام نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله نشسته بود، پس علی علیه‌السلام داخل شد، پس جبرئیل به‌احترامش از جا برخاست، پیامبر صلی الله علیه و آله به‌جبرئیل فرمود: آیا برای این جوان از جای خود برمی‌خیزی؟ جبرئیل عرض کرد: این شخص بر من حقِّ استادی دارد! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای جبرئیل، آنچه به‌تو آموخته چه بوده؟ عرض کرد: چون خدای متعال مرا آفرید، از من پرسید: تو کیستی و اسمت چیست و من کیستم و اسمم چیست؟ در پاسخ متحیر ماندم، و سکوت اختیار کردم، سپس این جوان در عالَمِ اَنوار حاضر شد، و پاسخ را به‌من آموخت، و این را گفت: بگو: تو پروردگار جلیل هستی، و من بندة ذلیلم، و نامم جبرئیل است! برای همین به‌احترامش برخاستم و او را تعظیم نمودم. پیامبر فرمود: ای جبرئیل، چند سال داری؟ عرض کرد: خدا ستاره‌ای دارد که در هر سی هزار سال یک‌بار از جانبِ عرش طلوع می‌کند، و من سی هزار بار شاهد طلوع آن بوده‌ام! رسول خدا صلی الله علیه و آله به‌او فرمود: اگر آن ستاره را ببینی آیا می‌شناسی؟ عرض کرد: چطور نمی‌شناسمش؟! پیامبر به‌علیّ فرمود: عمامه را از روی پیشانی‌ات بردار، همین که آن را برداشت و جبرئیل پیشانی آن را حضرت دید، آن ستاره را در پیشانی علیّ علیه‌السلام مشاهده کرد.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

رُوِیَ عن سعیدِ بنِ المسیبِ، قال: قحط الناسُ یمیناً وشمالاً، فمددتُ عینی فرأیتُ شخصاً أسودَ على تلٍّ قد انفردَ، فقصدتُ نحوَه فرأیتُه یُحَرِّکُ شفتیه، فلم یتم دعاءه حتى أقبلت غمامةٌ، فلما نظر إلیها حمد اللهَ وانصرفَ وأدرکنا المطرَ حتى ظنناه الغرقَ، فاتبعتُه حتى دخل دارَ علیِّ بنِ الحسینِ علیهماالسلام فدخلتُ إلیه. فقلتُ له: یا سیدی فی دارِکَ غلامٌ أسودُ تَفَضَّل علیَّ ببیعِه، فقال: یا سعیدُ ولِمَ لا یُوهَبُ لکَ، ثُمَّ أمر القَیِّمَ على غلمانه یَعرضُ کلَّ مُن فی الدار علیه فجمعوا فلم أرَ صاحبی بینَهم، فقلتُ: فلم أرَه، فقال: إنه لم یبقَ إلا فلانٌ السائسُ فأمَرَ به، فأحضِرَ فإذا هو صاحبی، فقلتُ له: هذا هو. فقال له: یا غلامُ إنَّ سعیداً قد مَلَکَکَ فامضِ معه، فقال لی الأسود:ُ ما حَملک علی أن فَرَّقتَ بینی وبینَ مولای، فقلتُ له: إنی رأیتُ ماکان منک على التَّلِّ، فَرَفَعَ یَدَهُ إلى السَّماءِ مبتهلاً، ثُمَّ قال: إن کانت سریرة ما بینک وبینی قد أذعتُها علیَّ فاقبِضنی الیک، فبکى علی بن الحسین وبکى مَن حَضَرَهُ، وخرجتُ باکیاً. فلما صرتُ إلى منزلی وافانی رسولُه، فقال لی: إن أردتَ أن تحضر جنازةَ صاحبِک فافعَل، فرجعتُ معه و وجدتُ العبدَ قد ماتَ بحَضرتِه. إثبات الوصیة، المسعودی، علی بن الحسین ج1، ص174- الأنوار البهیة، القمی، الشیخ عباس، ج1، ص113.

از سعید بن مسیِّب نقل شده که گفت: مردم را قحطی سرتاسری فراگرفت، چشمم را به‌دوردست انداختم، شخصِ سیاه‌پوستِ تنهایی را بر تپه‌ای دیدم، به‌سویش رفتم، دیدمش که لب‌هایش را تکان می‌دهد، هنوز دعایش تمام نشد بود که ابری ظاهر شد، همین که آن سیاه‌پوست به‌ابر نگاه کرد، سپاس خدا را گفت و رفت، به‌قدری باران آمد که ما گمان کردیم در آن غرق می‌شویم! دنبالش رفتم تا وارد خانة امام علی بن الحسین علیهماالسلام شد، داخل منزل ایشان شدم. و به‌آن حضرت عرض کردم: آقای من، در خانة تو غلام سیاهی هست، بر من به‌فروشِ آن لطف کن. فرمود: ای سعید، چرا غلام به‌تو بخشیده نشود؟ سپس به‌سرپرست غلامانش دستور داد که همة غلامانی را که در خانه هستند به‌سعید نشان دهد. همة غلامان جمع شدند، اما در میان آنان، غلام مورد نظرم را نیافتم، عرض کردم: ندیدمش، سرپرست غلامان عرض کرد: غلامی دیگری نمانده جز فلانی که نگهبان اسبان است، حضرت فرمود: حاضرش کنید، غلام آمد و دیدم همان شخصی است که من می‌خواستم. به‌حضرت عرض کردم: این همان شخص مورد نظر من است، حضرت به‌او فرمود: ای غلام، سعید، مالک تو گردید، پس با او برو. غلامِ سیاه از من پرسید: چه چیز تو را وادار کرد که میان من و مولایم جدایی بیندازی؟ گفتم: من، آن کاری را که بر روی تپّه انجام دادی، دیدم. پس با ناله و زاری، دستش را به‌سوی آسمان بلند کرد و گفت: اگر رازی را که میان من و تو بود، افشا کردم، پس روحم را به‌سوی خود ببر! پس امام علیه‌السلام و حضارِ در مجلس، همگی به‌گریه در آمدند، و من گریان از خانة امام، بیرون آمدم. همین که به‌خانه‌ام رسیدم، فرستادة آن حضرت نزدم آمد و به‌من گفت: اگر مایلی در تشییع جنازة رفیقت شرکت کنی، بیا. با وی به‌خانة امام برگشتم، و غلام را دیدم که در محضر آن حضرت، جان به‌جان‌آفرین تسلیم نموده است!

  • مرتضی آزاد