رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

  • ۰
  • ۰

عَنْ [أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ‌] عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه‌السلام قَالَ: لَمَّا نَزَلَتْ [هَذِهِ‌] الْآیَةُ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً» سوره مجادله (58) آیه12، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا تَقُولُ قَالَ دِینَارٌ قُلْتُ لَا یُطِیقُونَهُ قَالَ فَکَمْ قُلْتُ شَعِیرَةٌ قَالَ إِنَّکَ لَزِهیدٌ فَنَزَلَ‌ «أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ»‌ سوره مجادله (58) آیه13، فَخَفَّفَ اللَّهُ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِی فَلَمْ یَنْزِلْ فِی أَحَدٍ قَبْلِی وَ لَا یَنْزِلُ فِی أَحَدٍ بَعْدِی. تفسیر فرات الکوفی، فرات بن ابراهیم الکوفی، ج1، ص469.

از امام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه‌السلام نقل شده که فرمود: هنگامی که آیه نجوا (ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هرگاه [خواستید] با پیامبر درگوشی حرف بزنید، پیش از نجوایتان صدقه‌ای تقدیم دارید) نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: نظرت چیست؟ آیا برای هر دیدار یک دینار مناسب است؟ عرض کردم: همة مردم توان پرداخت این مبلغ را ندارند. فرمود: پس چقدر؟ عرض کردم: دانه­ ای جو! فرمود: شاید کسی بگوید تو به‌این کار شوقی نداری! پس آیة بعدی نازل شد: آیا [از فقر] ترسیدید که پیش از نجوایتان صدقه‌هایی بدهید؟ نازل شد، پس خداوند به‌خاطر من این بار را از دوش امّت برداشت و این آیه پیش از من و بعد از من دربارة هیچ‌کسی نازل نشده و نازل نخواهد شد.

رُوِیَ عن علیٍّ علیه‌السّلام: أنّه ناجى رسولَ الله صلّى اللهُ علیه وآله وسلّم عشرَ مراتٍ بِعَشرِ کلماتٍ قدَّمها عشرَ صدقاتٍ فسألَ فی الأولى: ما الوفاء؟ قال: التوحیدُ وشهادةُ أن لا إله إلا اللهُ، ثُمَّ قال: وما الفسادُ؟ قال: الکُفرُ والشِّرکُ باللهِ عزّوجلَّ، ثمَّ قال: وما الحقُّ؟ قال: الإسلامُ والقرآنُ والولایةُ إذا انتهتْ إلیکَ، قال: وما الحیلةُ؟ قال: ترکُ الحیلةِ، قال: وما علیَّ؟ قال: طاعةُ اللهِ وطاعةُ رسولِه، قال: وکیف أدعو اللهَ تعالى؟ قال: بالصِّدقِ والیقینِ، قال: وماذا أسأل اللهَ تعالى؟ قال: العافیةَ، قال: وماذا أصنَعُ لنِجاةِ نَفسی؟ قال: کُلْ حلالاً وقُلْ صِدْقاً، قال: وما السرورُ؟ قال: الجنةُ، قال: وما الراحةُ؟ قال: لقاءُ اللهِ تعالى.

فلما فرغ النبیُّ صلّى اللهُ علیه وآله وسلّم من جوابِ أسئلةِ علیٍّ، نُسِخَ حُکْمُ وُجُوبِ الصدقةِ قبلَ التناجی مع رسولِ الله صلّى الله علیه وآله وسلّم. فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الأئمة من ذریتهم علیهم‌السلام، ابراهیم بن محمد المؤید الجوینی الخراسانی، ج1، ص315، ح283.

از علی علیه‌السلام نقل شده که او با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دَه بار، با دَه کلمه درگوشی کرده است و قبل از آن کلمات، دَه صدقه داده است،

1-پس اولین سؤالش این بود: وفاء چیست؟ پیامبر فرمود: پیمانداری یگانه دانستن خدا و شهادت به‌وحدانیت او است،

2- سپس عرض کرد: تباهی چیست؟ فرمود: کافر شدن و برای خداوند عزوجل قائل شدن به‌شریک داشتن.

3-سپس عرض کرد: حق چیست؟ فرمود: اسلام و قرآن و ولایتی است که سرانجامش تو باشی،

4-عرض کرد: راه فرار چیست؟ فرمود: مکر نکردن،

5- عرض کرد: چه چیزی بر عهدة من است؟ فرمود: پیروی کردن از خدا و رسولش،

6-عرض کرد: خدای متعال را چگونه صدا بزنم؟ فرمود: از روی راستی و قطع،

7-عرض کرد: از خدای متعال چه چیزی درخواست کنم؟ فرمود: صحت، سلامتی و تندرستی،

8-برای نجات خودم چه کنم؟ فرمود: حلال بخور و راستگو باش،

9-عرض کرد: شادی و خوشحالی چیست؟ فرمود: بهشت،

10-عرض کرد: آسایش چیست؟ فرمود: ملاقات کردن خدای متعال (عاقبت به‌خیری).  

پس چون پیامبر صلی الله علیه و آله از پاسخ دادن به‌سؤالات علی علیه‌السلام فارغ شد، حکمِ وجوبِ صدقه دادن قبل از درگوشی کردن با رسول خدا صلی الله علیه و آله نسخ (باطل، زائل و برداشته) شد!   

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنْ زَاذَانَ، عَنْ سَلْمَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ لِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً وَ لَا رَسُولًا إِلَّا جَعَلَ لَهُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً.

فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، لَقَدْ عَرَفْتُ هَذَا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابَیْنِ‌.

فَقَالَ: یَا سَلْمَانُ: هَلْ عَلِمْتَ مَنْ نُقَبَائِی وَ مَنِ الِاثْنَیْ عَشَرَ الَّذِینَ اخْتَارَهُمْ اللَّهُ لِلْأُمَّةِ مِنْ بَعْدِی؟

فَقُلْتُ: اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ.

فَقَالَ: یَا سَلْمَانُ، خَلَقَنِی اللَّهُ مِنْ صَفْوَةِ نُورِهِ، وَ دَعَانِی فَأَطَعْتُهُ، وَ خَلَقَ مِنْ نُورِی عَلِیّاً، وَ دَعَاهُ فَأَطَاعَهُ، وَ خَلَقَ مِنْ نُورِ عَلِیٍّ فَاطِمَةَ، وَ دَعَاهَا فَأَطَاعَتْهُ، وَ خَلَقَ مِنِّی وَ مِنْ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ: الْحَسَنَ، وَ دَعَاهُ فَأَطَاعَهُ، وَ خَلَقَ مِنِّی وَ مِنْ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ: الْحُسَیْنَ، فَدَعَاهُ فَأَطَاعَهُ.

ثُمَّ سَمَّانَا بِخَمْسَةِ أَسْمَاءٍ مِنْ أَسْمَائِهِ، فَاللَّهُ الْمَحْمُودُ وَ أَنَا مُحَمَّدٌ، وَ اللَّهُ الْعَلِیُّ وَ هَذَا عَلِیٌّ، وَ اللَّهُ الْفَاطِرُ وَ هَذِهِ فَاطِمَةُ، وَ اللَّهُ ذُو الْإِحْسَانِ وَ هَذَا الْحَسَنُ، وَ اللَّهُ الْمُحْسِنُ وَ هَذَا الْحُسَیْنُ.

ثُمَّ خَلَقَ مِنَّا وَ مِنْ نُورِ الْحُسَیْنِ: تِسْعَةَ أَئِمَّةٍ، فَدَعَاهُمْ فَأَطَاعُوهُ، قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ‌ سَمَاءً مَبْنِیَّةً، وَ أَرْضاً مَدْحِیَّةً، وَ لَا مَلَکاً وَ لَا بَشَراً، وَ کُنَّا نُوراً نُسَبِّحُ اللَّهَ، وَ نَسْمَعُ لَهُ وَ نُطِیعُ.

قَالَ سَلْمَانُ: فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی، فَمَا لِمَنْ عَرَفَ هَؤُلَاءِ؟

فَقَالَ: یَا سَلْمَانُ، مَنْ عَرَفَهُمْ حَقَّ مَعْرِفَتِهِمْ، وَ اقْتَدَى بِهِمْ، وَ وَالَى وَلِیَّهُمْ، وَ تَبَرَّأَ مِنْ‌ عَدُوِّهِمْ، فَهُوَ وَ اللَّهِ مِنَّا، یَرِدُ حَیْثُ نَرِدُ، وَ یَسْکُنُ حَیْثُ نَسْکُنُ.

فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، وَ هَلْ یَکُونُ إِیمَانٌ بِهِمْ بِغَیْرِ مَعْرِفَةِ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَنْسَابِهِمْ؟

فَقَالَ: لَا یَا سَلْمَانُ.

فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَأَنَّى لِی بِهِمْ وَ قَدْ عَرَفْتُ إِلَى الْحُسَیْنِ؟

قَالَ: ثُمَّ سَیِّدُ الْعَابِدِینَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ، ثُمَّ ابْنُهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ بَاقِرُ عِلْمِ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ، ثُمَّ ابْنُهُ‌ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ لِسَانُ اللَّهِ الصَّادِقُ، ثُمَّ ابْنُهُ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ الْکَاظِمُ غَیْظَهُ صَبْراً فِی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، ثُمَّ ابْنُهُ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى الرَّضِیُّ لِأَمْرِ اللَّهِ، ثُمَّ ابْنُهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْمُخْتَارُ مِنْ خَلْقِ‌ اللَّهِ، ثُمَّ ابْنُهُ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْهَادِی إِلَى اللَّهِ، ثُمَّ ابْنُهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ الصَّامِتُ الْأَمِینُ لِسِرِّ اللَّهِ، ثُمَّ ابْنُهُ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْهَادِی الْمَهْدِیُّ النَّاطِقُ الْقَائِمُ بِحَقِ‌ اللَّهِ.

ثُمَّ قَالَ: یَا سَلْمَانُ، إِنَّکَ مُدْرِکُهُ، وَ مَنْ کَانَ مِثْلَکَ، وَ مَنْ تَوَلَّاهُ بِحَقِیقَةِ الْمَعْرِفَةِ.

قَالَ سَلْمَانُ: فَشَکَرْتُ اللَّهَ کَثِیراً ثُمَّ قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ إِنِّی مُؤَجَّلٌ إِلَى عَهْدِهِ؟

قَالَ: یَا سَلْمَانُ اقْرَأْ «فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولًا. ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً». سوره إسراء (17) آیات 5 و6.

قَالَ سَلْمَانُ: فَاشْتَدَّ بُکَائِی وَ شَوْقِی، ثُمَّ قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَ بِعَهْدٍ مِنْکَ؟

فَقَالَ: إِی وَ اللَّهِ، الَّذِی أَرْسَلَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ، مِنِّی وَ مِنْ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ التِّسْعَةِ، وَ کُلِّ مَنْ هُوَ مِنَّا وَ مَعَنَا، وَ مُضَامٍّ فِینَا، إِی وَ اللَّهِ یَا سَلْمَانُ، وَ لَیُحْضُرَنَّ إِبْلِیسُ وَ جُنُودُهُ، وَ کُلُّ مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً وَ مَحَضَ الْکُفْرَ مَحْضاً، حَتَّى یُؤْخَذَ بِالْقِصَاصِ وَ الْأَوْتَارِ، وَ لَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً، وَ یُحَقِّقُ‌ تَأْوِیلَ هَذِهِ الْآیَةِ: «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ. وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ‌». سوره قصص (28) آیات 5 و6.

قَالَ سَلْمَانُ: فَقُمْتُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ مَا یُبَالِی سَلْمَانُ مَتَى لَقِیَ الْمَوْتَ، أَوْ الْمَوْتُ لَقِیَهُ‌. دلائل الإمامة، ط مؤسسة البعثة، الطبری‌ الصغیر، محمد بن جریر، ج 1، ص448. متن مورد بحث استاد آیت‌الله جرجانی در مسجد جوادالائمه در تاریخ جمعه 23/10/1401 سال‌روز ولادت باسعادت فاطمه زهرا سلام الله علیها.

از زاذان و او از سلمان فارسی نقل شده که سلمان رضی الله عنه گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند تبارک و تعالی هیچ نبی و رسولی را مبعوث نفرمود مگر آنکه برایش دوازده پیشوا (رئیس، سردسته و سردمدار) قرار داد.

پس عرض کردم: یا رسول الله، این را من از پیروان دو کتاب (تورات و انجیل) شناختم.

فرمود: ای سلمان، آیا می‌دانی چه کسانی پیشوایان و دوازده نفری هستند که خداوند آنان را بعد از من، برای مردم، انتخاب فرموده است؟

عرض کردم: خدا و رسولش داناترند. فرمود: ای سلمان، خداوند مرا از خالص شده و برگزیدة نور خود خلق فرمود، و مرا صدا زد پس از او فرمانبرداری کردم، و از نور من علیّ را خلق فرمود، و او را خواند، پس از او اطاعت کرد، و از نور علیّ، فاطمه را خلق کرد، و او را صدا زد، پس از او اطاعت کرد، و از من و علی و فاطمه، حسن را آفرید، و او را خواند، پس او فرمانبرداری کرد، و از من و علی و فاطمه، حسین را آفرید، پس او را صدا زد و او اطاعت کرد.

سپس ما را به‌پنج نام از اسماء خود نامگذاری فرمود، پس خداوند محمود است و من محمّد، و خداوند علیّ است و این شحص علیّ است، و خداوند فاطر (آغازکننده) است، و این شخص فاطمه است، و خداوند دارای نیکی است و این شخص حسن است، و خداوند نیکی کننده است و این فرد حسین است.

آن‌گاه از ما و نور حسین نُه امام را آفرید، و آنان را صدا زد و فوراً از او اطاعت کردند، پیش از آن‌که (خداوند) آسمان ساخته شده و زمین گسترده و فرشته‌ای و بشری را بیافریند، و ما (چهارده معصوم) نوری بودیم که خدا را تسبیح می‌کردیم و به‌او گوش می‌دادیم و (از دستوراتش) فرمانبرداری می‌کردیم.

سلمان می‌گوید: پس عرض کردم: ای رسول خدا، پدر و مادرم به‌فدایت، پاداش کسی که این‌ها را بشناسد، چیست؟

فرمود: ای سلمان، هرکس آنان را درست بشناسد، و از آنان پیروی کند، و دوست آنان را دوست بدارد، و از دشمنشان بیزاری بجوید، پس او به‌خدا قسم از ما است؛ هرجا وارد شویم او هم وارد می‌شود، و هرجا ماندگار شویم او هم همان‌جا استقرار خواهد یافت.

عرض کردم: ای رسول خدا، آیا می‌شود به‌آنان ایمان داشت بدون این‌که اسامی و دودمانشان را شناخت؟

فرمود: ای سلمان، نه.

عرض کردم: ای رسول خدا، چگونه به‌شناخت ایشان دست یابم درحالى‌که تا حسین علیه‌السّلام را شناخته‌ام؟

فرمود: سپس سرورِ عبادت‌کنندگان، پس از او، پسرش محمد بن علی شکافنده دانش‌های پیامبران و مرسلان اول و آخر، سپس پسرش جعفر بن محمدِ راستگو، سپس پسرش موسی بن جعفر، همان که خشمش را برای بردباری در راه خداوند عزوجل فرو می‌خورد، سپس پسرش علی بن موسی، همان که از دستور خدا خُرسند است، سپس پسرش محمد بن علی، آن‌که از میان مخلوقاتِ خدا، برگزیده شد، سپس پسرش علی بن محمد، که هدایت کنندة به‌سوی خدا است، پس از او پسرش حسن بن علی، که نگهدار اَسرار الهی است، بعد از او پسرش محمد بن حسن، که هدایت کننده و هدایت شده، سخنگو و برخاسته برای اقامة حق خدا است.

آن‌گاه رسول خدا صلی‌الله علیه و آله فرمودند: اى سلمان، تو و هرکس که مانند تو باشد و نیز هرکه با معرفت راستین از او پیروى کند، او را [در رجعت] درک خواهد کرد. سلمان می‌گوید: پس خداى را بسیار شکر کردم، سپس عرض کردم: ای رسول خدا، آیا عُمرِ من تا زمان او طولانی خواهد شد؟

فرمود: اى سلمان، بخوان: هنگامى‌که نخستین وعده فرا رسد، گروهى از بندگان پیکارجوىِ خود را بر ضدّ شما بر مى‌انگیزیم تا [شما را سخت درهم کوبند حتّى براى به‌دست آوردن مجرمان]، درون خانه‌ها را جستجو کنند و این وعده‌ای است قطعى. سپس شما را بار دیگر بر آن‌ها چیره مى‌کنیم و شما را به‌وسیلة اموال و فرزندان کمک خواهیم‌ کرد؛ و نفرات شما را بیشتر [از دشمن] قرار مى‌دهیم.

سلمان می‌گوید: در این هنگام، گریه و اشتیاقم شدّت یافت. آن‌گاه عرض کردم: ای رسول خدا، شما این قول را به‌من می‌دهید؟ فرمود: آری! به‌خدایی که مرا به‌حق فرستاد. من، علی، فاطمه، حسن، حسین و نُه امامی که از نسل حسین می‌آیند، و هرکه از ماست و با ماست و هرکه به‌خاطر ما به‌او ظلم شده است، همین قول را به‌تو می‌دهیم. ای سلمان! آری به‌خدا، ابلیس و لشکریانش و هرکه ایمانش را به‌کمال‌رسانده (و ستم دیده) یا هرکه کفرش را به‌کمال‌رسانده (و ستم کرده)، حاضر می‌شود تا قصاص شود (و به‌سزای عملش برسد) و از وی انتقام گرفته خواهد شد، و پروردگار تو به‌هیچ‌کس ستم روا نمی‌دارد، و تفسیر این آیه را محقق خواهد کرد که می‌فرماید: و می‌خواهیم بر کسانی که در زمین به‌زبونی کشیده شده‌اند تفضّل کنیم و آنها را پیشوایان [مردم] گردانیم و ایشان را وارثان [زمین] کنیم. و در زمین قدرتشان دهیم و به‌فرعون و هامان و لشکریان آن دو، چیزی را که از آن حذر داشتند نشان دهیم.

سلمان می‌گوید: پس از جلوی رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاستم، و دیگر برای سلمان مهم نبود که چه زمانی به‌سراغ مرگ رود [به‌مرگ طبیعی بمیرد] یا مرگ به‌سراغ او آید [به‌مرگ غیر طبیعی بمیرد]!     

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

قال النبیُّ صلّی الله علیه و آله: یَا عَلِیُّ! تَمَنَّی جَبْرئِیلُ اَنْ یَکُونَ مِنْ بَنِی آدَمَ بِسَبْعِ خِصَالٍ وَ هِیَ: الصَّلَوةُ فِی الْجَمَاعَةِ وَ مُجَالَسَةُ الْعُلَمَاءِ وَالصُّلْحُ بَیْنَ الإثْنَیْنِ وَ إکْرَامُ الْیَتِیمِ وَ عِیَادَةُ الْمَرِیضِ وَ تَشْیِیعُ الْجَنَازةِ وَ سَقْیُ الْمَاءِ فِی الْحَجِّ فَاحْرِصْ عَلَی ذَلِکَ. المواعظ العددیة، للمشکینی، ص320.

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: ای علی! جبرئیل آرزو کرده که به‌خاطر انجام هفت کار، از فرزندان آدم باشد، و آن امور عبارتند از:

  1. خواندن نماز به‌جماعت
  2. همنشینی با دانشمندان
  3. آشتی دادن بین دو نفر
  4. احترام گذاشتن به‌یتیم
  5. ملاقات و احوال‌پرسی از مریض
  6. حرکت کردن به‌دنبال جنازه
  7. آب دادن به‌مردم در حجّ. پس نسبت به‌انجام این امور مشتاق باش.
  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عن أبی بصیر، عن الصادق جعفر بن محمد، عن آبائه، عن علی علیهم‌السلام قال: قال رسول الله صلّى‌الله‌علیه‌وآله: إنَّ فی الجنة غرفاً یُرى ظاهرُها مِن باطنِها وباطنُها مِن ظاهرِها یَسکُنُها مِن أمتی مَن أطابَ الکلامَ، وأطعم الطعامَ، وأفشى السلامَ، وأدامَ الصیامَ، وصلَّى باللیلِ وَالناسُ نِیامٌ، فقال علی علیه‌السلام: یا رسولَ الله ومن یُطیق هذا مِن أمتِک؟ فقال علیه‌السلام: یا علی أو ما تدری ما إطابة الکلام؟ مَن قال إذا أصبح وأمسى: «سبحان الله والحمد لله ولا إله إلا الله والله أکبر» ـ عشرَ مراتٍ ـ، وإطعامُ الطعام نفقةُ الرجل على عِیاله، وأما إدامة الصیام فهو أن یصوم الرجلُ شهرَ رمضانَ وثلاثةَ أیامٍ فی کلِّ شهرٍ یُکتبُ له صومُ الدهرِ، وأما الصلاةُ باللیلِ والناسُ نیامٌ فمَن صلَّى المغربَ وصلاةَ العشاءِ الآخرةِ وصلاةَ الغداة فی المسجد فی جَماعةٍ فکأنما أحیا اللَّیلَ کُلَّهُ، وإفشاءُ السلامِ أن لا یَبخَلَ بالسلامِ على أحدٍ مِنَ المُسلِمِینَ. معانی الأخبار، الشیخ الصدوق، ج1، ص250، معنى إطابة الکلام، وإطعام الطعام، وإفشاء السلام، وإدامة الصیام والصلاة باللیل والناس نیام، ح1.

ابوبصیر از امام صادق و ایشان از پدرانشان علیهم‌السلام و ایشان از امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل کرده‌اند که حضرت فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همانا در بهشت اتاق‌هایی است که داخلشان از بیرونشان و بیرونشان از داخلشان دیده می‌شود، کسانی از امت من در آن اتاق‌ها سکونت پیدا می‌کنند که کلامشان پاکیزه، اهل خوراندن غذا، آشکار کردن نماز، ادامه دادن نماز، و نماز در شب هنگامی که مردم در خوابند، باشند. علی علیه‌السلام می‌فرماید: عرض کردم: ای رسول خدا، از امت شما چه کسی توان انجام این پنج‌کار را دارد؟ حضرت فرمود: علی جان، آیا نمی‌دانی پاکیزه کردن سخن به‌چه معنا است؟ منظور این است که هرکس در صبح و شام ده مرتبه بگوید: «سبحان الله والحمدلله و لا إله إلا الله و الله أکبر»، و اما خوراندن غذا، انفاق کردن مرد بر نانخورانش است، و اما منظور از تداوم روزه این است که انسان ماه رمضان را روزه بگیرد و در هر ماه هم سه روز (پنجشنبه اول و آخر و چهارشنبه وسط ماه) را روزه بگیرد، که برای او ثواب روزه تمام عمر را می‌نویسند، و اما منظور از نماز خواندن در شب هنگامی که مردم خوابند، این است که کسی نماز مغرب و عشاء و نماز صبح را در مسجد و به‌جماعت بخواند، گویا تمام شب را بیدار مانده است، و معنای آشکار کردن سلام این است در سلام کردن بر هیچ یک از مسلمانان بخل نورزد.    

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

قال الصادقُ علیه‌السلام: وأعظم من هذا حسرةُ رجلٍ جمع مالاً عظیماً بکدٍّ شدیدٍ، ومباشرةِ الأهوالِ، وتعرّض الأخطار، ثم أفنى مالَه فی صدقاتٍ ومبراتٍ، وأفنى شبابَه وقُوَّتَهُ فی عبادات وصلوات، وهو مع ذلک لا یرى لعلی بن أبی طالب علیه‌السلام حقَّه، ولا یَعرِفُ له مِنَ الإسلامِ محلَّه، ویرى أنَّ من لا بعُشره ولا بعُشر عشیر معشاره أفضلَ منه علیه‌السلام یُوقَفُ على الحجج فلا یتأملها، ویُحتَجُّ علیه بالآیات والأخبار فیأبى إلا تمادیاً فی غیه، فذاک أعظمُ مِن کُلِّ حَسرةٍ، یأتی یوم القیامة وصدقاتُه ممثلةٌ له فی مثالِ الأفاعی تنهشه، وصلواته وعباداته ممثلةٌ له فی مثال الزبانیة تدفعه حتى تدعه إلى جهنم دعاً یقول: یا ویلی ألم أکُ من المُصَلِّین؟ ألم أکُ مِنَ المُزَکِّینَ؟ ألم أک عن أموال الناس ونسائهم من المتعففین، فلماذا دهیتُ بما دهیتُ؟

فیُقالُ له: یا شقیُّ ما نَفَعَکَ ما عَمِلتَ، وقد ضَیَّعتَ أعظمَ الفُرُوضِ بَعدَ تَوحِیدِ اللهِ تعالى والإیمانِ بِنُبُوَّةِ محمَّدٍ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَآلِهِ: ضَیَّعتَ ما لَزِمَکَ مِن مَعرِفَةِ حَقِّ عَلِیِّ بنِ أبی طالبٍ وَلِیِّ اللهِ، وَالتَزَمتَ ما حَرَّمَ اللهُ عَلَیکَ مِنَ الإئتِمَامِ بِعَدِّو اللهِ.

فَلَو کَانَ لَکَ بَدَلَ أعمَالِکَ هَذِهِ عِبادةُ الدَّهر مِن أوِّله إلى آخِره، وبدلَ صدقاتک الصدقةُ بکلِّ أموالِ الدُّنیا بل بملءِ الأرضِ ذهباً، لَمَا زَادَکَ ذَلِکَ مِن رَحمَةِ اللهِ تعالى إلا بُعداً، وَمِن سَخَطِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ إلا قُرباً. التفسیر المنسوب الى الإمام العسکری علیه‌السلام، ج1، ص40، حدیث17.

امام حسن عسکری علیه‌السلام می‌فرمایند: امام صادق علیه‌السلام فرمود: و بزرگتر از این موردی که ذکر شد، افسوسِ مردی است که ثروت انبوهی را با رنج و مشقت زیاد، و پذیرش هراس‌ها و تحمل خطرات، به‌دست آورده، سپس ثروت خود را در صدقه‌ها و خیرات از دست داده و جوانی و نیروی خود را در عبادت‌ها و نمازها هدر داده، و با همة این اعمالِ خیر، حقِّ امیرالمؤمنین علیه‌السلام را ندیده، و جایگاه آن حضرت را در اسلام نشناخته است، اما در مقابل، کسانی را که یک دهم یا یک صدم آن حضرت هم نمی‌شوند، برتر از آن حضرت می‌پنداشت، بر دلایلی که به‌او ارائه می‌شد، تأمل و تدبر نمی‌کرد، و آیات و روایتی که برایش استدلال می‌شد، به‌گمراهیش می‌افزود، این فرد بیشترین حسرت را دارد. روز قیامت در حالی وارد می‌شود که صدقاتش به‌صورت افعی‌ها تمثل یافته او را می‌گزند و نمازها و عباداتش چون فرشتگانِ دوزخ هستند که او را به‌سوی جهنم خواهند راند. در همین‌حال می‌گوید: ای وای، مگر من از نمازگزاران نبودم؟ آیا من از زکات‌دهندگان نبودم؟ آیا من نبودم که چشم طمع به‌اموال و زنان مردم نداشتم؟ پس چرا به‌این مصیبت عظیم گرفتار شدم؟ تو آنچه برایت لازم بود؛ یعنی شناخت حقّ ولیّ خدا، علی بن ابی طالب را ضایع کردی، و به‌چیزی ملتزم شده‌ای که خدا برایت حرام کرده بود، که آن عبارت است از اقتدا به‌دشمن خدا.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

قَالَ زَکَرِیَّا بْنُ آدَمَ: إِنِّی لَعِنْدَ الرِّضَا عَلَیْهِ‌السَّلَامُ إِذْ جِی‌ءَ بِأَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ‌السَّلَامُ، وَ سِنُّهُ أَقَلُّ مِنْ أَرْبَعِ سِنِینَ، فَضَرَبَ بِیَدِهِ‌ إِلَى الْأَرْضِ، وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَأَطَالَ الْفِکْرَ، فَقَالَ لَهُ الرِّضَا عَلَیْهِ‌السَّلَامُ: بِنَفْسِی أَنْتَ، لِمَ طَالَ فِکْرُکَ؟ فَقَالَ عَلَیْهِ‌السَّلَامُ: فِیمَا صُنِعَ بِأُمِّی فَاطِمَةَ عَلَیْهَاالسَّلَامُ، أَمَا وَ اللَّهِ لَأُخْرِجَنَّهُمَا ثُمَّ لَأُحْرِقَنَّهُمَا، ثُمَّ لَأُذَرِّیَنَّهُمَا، ثُمَّ لَأَنْسِفَنَّهُمَا فِی الْیَمِّ نَسْفاً. فَاسْتَدْنَاهُ، وَ قَبَّلَ مَا بَیْنَ عَیْنَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی، أَنْتَ لَهَا. یَعْنِی الْإِمَامَةَ. منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج2ٌ 1225، با اندکی ویراستاری، به‌نقل از دلائل الإمامة، ط مؤسسة البعثة، الطبری‌ الصغیر، محمد بن جریر، ج1، ص400، به‌نقل از إثبات الوصیّة، ص184، نوادر المعجزات، ج10، ص183.

از دلایل طبری منقول است که روایت کرده از محمد بن هارون بن موسی، از پدرش، از ابن الولید، از برقی، از زکریا بن آدم: وقتی در خدمت حضرت امام رضا علیه‌السلام بودم که حضرت جواد علیه‌السلام را خدمت آن حضرت آوردند، در حالی که سن شریفش از چهار سال کمتر بود. پس ان حضرت دست خود را بر زمین زد، سرِ مبارک را به‌جانب آسمان بلند کرد و مدت زیادی فکر کرد. حضرت امام رضا علیه‌السلام فرمود: جانِ من فدای تو باد! برای چه این‌قدر فکر می‌کنی؟ عرض کرد: فکرم در آن چیزی است که با مادرم فاطمه علیهاالسلام به‌جا آوردند. بعد امام جواد علیه‌السلام فرمود: به‌خدا قسم آن دو را از داخلِ قبر در می‌آورم و آتش می‌زنم و پودرشان می‌کنم و خاکسترشان را در دریا می‌افکنم. پس حضرت امام رضا علیه‌السلام او را نزدیک خود طلبید و میان دیدگان او را بوسید و فرمود: پدر و مادرم فدای تو باد! تویی شایسته برای امامت.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

وَ مِثْلُ هَذَا‌ مَا حَدَّثَنِی بِهِ بَعْضُ أَصْحَابِنَا أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَوْحَى إِلَى مُوسَى علیه‌السلام إِذَا جِئْتَ لِلْمُنَاجَاةِ فَاصْحَبْ مَعَکَ مَنْ تَکُونُ خَیْراً مِنْهُ فَجَعَلَ مُوسَى لَا یَعْتَرِضُ [یَعْرِضُ] أَحَداً إِلَّا وَ هُوَ لَا یَجْسُرُ [یَجْتَرِئُ] أَنْ یَقُولَ إِنِّی خَیْرٌ مِنْهُ فَنَزَلَ عَنِ النَّاسِ وَ شَرَعَ فِی أَصْنَافِ الْحَیَوَانَاتِ حَتَّى مَرَّ بِکَلْبٍ أَجْرَبَ فَقَالَ أَصْحَبُ هَذَا فَجَعَلَ فِی عُنُقِهِ حَبْلًا ثُمَّ مَرَّ [جَرَّ] بِهِ فَلَمَّا کَانَ فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ شَمَّرَ الْکَلْبَ مِنَ الْحَبْلِ وَ أَرْسَلَهُ فَلَمَّا جَاءَ إِلَى مُنَاجَاةِ الرَّبِّ سُبْحَانَهُ قَالَ یَا مُوسَى أَیْنَ مَا أَمَرْتُکَ بِهِ قَالَ یَا رَبِّ لَمْ أَجِدْهُ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَوْ أَتَیْتَنِی بِأَحَدٍ لَمَحَوْتُکَ مِنْ دِیوَانِ النُّبُوَّةِ‌. عدة الداعی و نجاح الساعی، ابن فهد الحلی، ج1، ص218. 

ابن فهد حلی می‌نویسید: و مانند این است آنچه بعضی از یارانمان از شیعیان، برایم نقل کرده است که خداوند سبحان به‌موسی علیه‌السلام وحی فرمود: هرگاه برای راز و نیاز آمدی، کسی را که از او بهتری، به‌همراه خود بیاور! موسی علیه‌السلام هم در پی اجرای فرمان الهی، با هیچ‌کس برخورد نمی‌کرد، مگر آن‌که جرأت نمی‌کرد بگوید من از او بهترم، لذا از پیدا کردن چنین فردی از میان انسان‌ها مردم منصرف شد، و به‌سراغ حیوانی با مشخصات فوق رفت، تا این‌که به‌سگ گری (دارای بیماری خارش و کچلی) برخورد کرد، با خود گفت: این سگ را با خود می‌بَرَم. پس ریسمانی به‌گردن آن سگ افکند و آن را با خود برد، اما در بین راه، ریسمان را از گردن سگ برداشت و او را رها کرد.

چون برای راز و نیاز با پروردگار سبحان آمد، خداوند فرمود: ای موسی! کجا است آن چیزی که به‌تو فرمان داده بودم که دفعة بعد، با خود بیاور؟ عرض کرد: پروردگار! آن را نیافتم. خداوند متعال فرمود: به‌عزت و جلالم قسم، اگر یک نفر را نزد من آورده بودی تو را از دفتر پیامبری محو می‌کردم!

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

در آذرماه سال 1324، فرقة دموکرات تبریز، بر دولت غلبه کرد و آذربایجان را مستقل اعلام کرد؛ آنها با کمک روس‌ها و سایر امکانات، آذربایجان را عملاً از ایران جدا کردند و حکومت را خود به‌دست گرفتند. برنامه‌های آنها در مورد نظام ارباب رعیتی و با کشتن برخی اربابان املاک، موجب نا امنی و هرج و مرج بسیاری شد، به‌گونه‌ای که در زمستان آن سال علامة طباطبایی تصمیم گرفت، تبریز را ترک و به‌قم مهاجرت کنند.

اوضاع به‌شدت تغییر کرده بود، به‌کسی اجازه نمی‌دادند که از تبریز خارج شود و ما با زحمت بسیار، جوازِ عبور گرفتیم و با دستِ خالی از تبریز به‌طرف تهران حرکت کردیم.

شبِ آخر اسفند به‌تهران رسیدیم و نوروز را در تهران در منزل آقای سید علی اصغر صادقی که از علمای تهران بود، منزل کردیم. پس از نوروز به‌قم آمدیم. آن زمان آقا سید محمد علی قاضی (اولین شهید محراب)، در قم محصِّل بود، ما هم در منزل ایشان وارد شدیم و دو، سه روز هم ماندیم تا این‌که در کوچة یخچال قاضی از یک خانه‌ای، دو اتاق کرایه کردند و ما به‌آنجا رفتیم.

علامه در قم آشنای کمی داشت. تنها آقای حجت و اطرافیان او و آقای سید حسین قاضی که از خویشان ایشان بود و نیز سید محمد علی قاضی (اولین شهید محراب)، ایشان را می‌شناختند. بعضی طلاب تبریز که در قم ساکن بودند، متوجه شدند که چنین شخصی به‌قم آمده و به‌همین دلیل از ایشان تقاضای تدریس کردند.

ایشان نخست مباحث خارج فقه و اصول را آغاز کردند، اما آن‌گونه که خودشان نقل می‌کردند، خیلی زود متوجه شدند که در قم برای فقه و اصول، زمینة زیادی وجود دارد؛ اما مباحث قرآنی، ریشه‌ای و عقلی مانند فلسفه، بسیار کم است از این رو برنامة تدریس و کار خود را عوض می‌کنند و به‌تدریس تفسیر و فلسفه می‌پردازند. به‌این ترتیب، طلّاب بسیاری در حلقة درسی ایشان حاضر می‌شوند که برکات آن هنوز هم آشکار است. پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه، مجلة پگاه حوزه، 20 آبان 1385، شماره 195، روایتی از زندگی علامة طباطبایی رضوان الله تعالی علیه در گفت‌وگو با مهندس سید عبدالباقی طباطبایی (فرزند ایشان)، با اندکی تلخیص و ویراستاری.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

إنَّ امرأةً من الکوفیات دخلت على عائشة فقالت: یا أمَّ المؤمنین، ما تقولین فی امرأةٍ قتلت ولدها عمداً و هو مؤمن؟ فقالت: تکون کافرة لأنَّ الله یقول‌: «وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً». سوره نساء (4) آیه 93. فقالت لها الکوفیةُ: فما تقولین فی أمٍّ قتلت ستةَ عشرَ ألفاً من أولادها المؤمنین؟ ففهمت عائشةُ أنها واقفتها على قتلِ مَن قُتِلَ بطریقها و حربِها فی البصرة من الأخیار و الصالحین، فقالت: أخرجوا عدوةَ الله عنی. الطرائف فی معرفة مذهب الطوائف، السید بن طاووس، ج1، ص293،

زنی از اهل کوفه بر عایشه وارد شد و گفت: ای مادر مؤمنین! نظر شما در مورد زنی که فرزندِ مؤمن خود را عمداً بکشد چیست؟

عایشه گفت: آن زن کافر است؛ چرا که خداوند می‌فرماید: و هرکس، فرد باایمانی را از روی عمد بکشد، مجازاتش دوزخ است؛ در حالی که جاودانه در آن می‌ماند؛ و خداوند بر او غضب می‌کند؛ و او را از رحمتش دور می‌سازد؛ و عذاب بزرگی را برایش آماده ساخته است.

بعد، آن زنِ کوفی به‌عایشه گفت: حال نظرت در بارة مادری که شانزده ‌هزار نفر از اولادِ مؤمن خود را به‌قتل رسانده است، چیست؟

عایشه متوجه شد که آن زن او را بر کشتن نیکان و صالحان که از ناحیة او و در اثر جنگی که او در بصره به‌راه انداخت [جنگ جمل] به‌قتل رسیدند، مطلع کرده است، فوراً گفت: این زنِ دشمنِ خدا را بیرون برید!

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

فرزند علامه طباطبایی، مرحوم مهندس سید عبدالباقی طباطبایی می‌گوید: پدر علامه طباطبایی، حاج سید محمد آقا طباطبایی، و مادرشان ربابه خانم از فامیل یحیوی تبریز، دختر غلامعلی یحیوی و از اشراف تبریز بودند. چهار یا پنج سال پس از تولد محمد حسین، خداوند برادری به‌ایشان عطا می‌کند که او را محمد حسن نام می‌نهند و کمی پس از تولّدِ محمد حسن، مادرِ ایشان فوت می‌کند. تقریباً پنج سال بعد، پدر ایشان هم فوت می‌کند. در این زمان دو برادر یکی 9 سال و دیگری پنج ساله بودند.

پس از فوت مادر و پدر، یکی از محترمان فامیل، یعنی پدر شهید قاضی طباطبایی (شهید محراب) که حاج میرزا باقر قاضی نام داشت، کفالت اوضاع مالی و زندگی این دو بچه را به‌عهده می‌گیرد.

در سال 1314 ش. رضا شاه دستور می‌دهد که از خروج ارز از ایران جلوگیری شود. به‌این ترتیب حاج میرزا باقر قاضی برای ارسال پول برای این دو برادر با مشکل مواجه می‌شود. این دو نیز به‌هیچ وجه از بیت‌المال استفاده نمی‌کردند. به‌این ترتیب، این دو بی‌خرجی می‌مانند و ناچار می‌شوند که از دوست و آشنا قرض بگیرند یا از این دکان و آن دکان نسیه کنند و امورات خود را بگذرانند. نامه‌نگاری به‌تبریز هم مشکلی را حل نمی‌کند و آنها هم نمی‌توانستند، پولی بفرستند. این موضوع موجب استیصال آنها می‌شود. مرحوم علامه طباطبایی برای من تعریف می‌کردند که این قضیه کار به آنجا رساند که ما ناچار شدیم اثاثیة منزل را یک یک بفروشیم و خرج کنیم. کم کم هر چه بود و نبود، از ظرف و ظروف و لباس تا کتاب‌ها هر چه داشتیم، فروختیم. فشار و مشکل زندگی ما را مستأصل کرد. از این رو به‌حرم حضرت علی علیه‌السلام رفتم و پس از عرض سلام عرض کردم: «یا جداه! همین‌طوری طلبه‌داری می‌کنید؟! اما بلافاصله متوجه شدم که اشتباه بسیار بدی کردم و این خلافِ توکّل است». اما به‌هر حال این اشتباه را مرتکب شده بودم و به‌شدت ناراحت و منفعل، سر به‌زیر و خجل از حرم حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام بیرون آمدم و به‌منزل بازگشتم. وارد خانه شدم و متوجه شدم که در خانه هیچ‌کس نیست. از فرط ناراحتی در گوشه‌ای از حیات نشستم و برای اشتباهی که کرده بودم، خیلی ناراحت بودم. در همین هنگام مشاهده کردم که درب کوچه باز شد و مردی با لباس بلند وارد شد. گویا به‌دلایل طی مراحل سیر و سلوک چنین شهوداتی برای ایشان بسیار عادی بود؛ زیرا هیچ اهمیتی به‌این مسئله نداده بودند. این شخص وارد شد و به‌ایشان گفت: «من شاه حسین ولی هستم. خدا سلام می‌رساند و می‌فرماید: در این هفده سال من کی شما را تنها گذاشتم؟»

مرحوم علامه می‌فرمود: شاه حسین ولی 180 سال پیش فوت کرده بود. او درویشی عارف مسلک در تبریز بود که هنوز هم قبرش زیارتگاه مردم است. شاه حسین ولی این جمله را گفت و رفت و من به‌فکر افتادم که این هفده سال از کی و چه زمانی آغاز شده است؟ کمی که فکر کردم، متوجه شدم، از تاریخی که من لباس روحانیت پوشیده‌ام، هفده سال می‌گذرد؛ یعنی هفت سال در تبریز و ده سال هم در نجف. ایشان می فرماید: بعدها پولی رسید و من بدهی‌هایم را دادم. همان روز هم به‌همسرشان فرمودند: «روزی ما در نجف تمام شده است، حاضر باش که باید به‌تبریز برگردیم». چیزی هم برای اثاث کشی نداشتند.

این قضایا و تشرف ایشان به‌حرم مطهر امیرمؤمنان را کسی نمی‌دانست. مادرمان نقل می‌کرد که آن شب خوابیده بودیم که نزدیک سحر درب خانه به‌صدا در آمد، من بیدار شدم و به‌مرحوم علامه گفتم که درب خانه را می‌زنند. ایشان گفت: ببینید چه کسی است. هوا تاریک بود. پشت در رفتم و گفتم: کی هستید؟ گفت: این امانتی را به‌آقا بدهید. من در حالی که شخصِ پشتِ در را نمی‌دیدم، از لای در، دستمالِ گره‌خورده‌ای را تحویل گرفتم.

مادرمان می‌گفت: فردای آن شب، هنگام خداحافظی از زن‌های همسایه شنیدم که در همسایگی ما شیخ عربی زندگی می‌کند که پسر بچة سیزده‌سالة بیماری، مشرف به‌موت، در خانه داشته است. این شیخ نذر می‌کند که اگر این بچه سلامتی خود را باز یابد، سیصد دینار عراقی به‌یک سیّدِ طلبه هدیه کند، و از قضا آن بچه شبِ پیش شفا یافته بود و شیخ هم نذرش را ادا کرده بود، امّا کسی نمی‌دانست که این پول به‌خانة ما آمده است. مرحوم علامه نیز نقل می‌کردند که پولی رسید و بدهی‌ها را دادم.

ما از نجف به‌طرف تبریز حرکت کردیم. وقتی به‌شهر رسیدیم، درشکه‌ای گرفتیم که ما را به‌خانةمان برساند. وقتی به‌خانه رسیدیم، دو ریال از آن پول مانده بود که به‌درشکه‌چی دادیم. مرحوم علامه، بارِ علمی خود را در نجف بسته بودند و از محضر اساتید بزرگی در آن شهر بهره جسته بودند. البته اگر مضیقة مالی به‌وجود نمی‌آمد، در نجف بیشتر می‌ماندند. پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه، مجلة پگاه حوزه، 20 آبان 1385، شماره 195، روایتی از زندگی علامة طباطبایی رضوان الله تعالی علیه در گفت‌وگو با مهندس سید عبدالباقی طباطبایی (فرزند ایشان)، با اندکی تلخیص و ویراستاری.

  • مرتضی آزاد