رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

۲۸ مطلب در بهمن ۱۴۰۱ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

روی عن مولانا جعفرٍ الصادقِ علیه‌السلام، أنّه قال: طلبتُ الجنّةََ فوجدتُها فی السخاءِ، وطلبتُ العافیةَ فوجدتُها فی العُزلةِ، وطلبتُ ثقلَ المیزانِ فوجدتُه فی شهادةِ أن لا إلهَ إلا اللهُ محمّدٌ رسولُ اللهِ، وطلبتُ السرعةَ فی الدُّخولِ إلى الجَنّةِ فوجدتُها فی العملِ للهِ تعالى، وطلبتُ حبَّ الموتِ فوجدتُه فی تقدیمِ المالِ لوجهِ اللهِ، وطلبتُ حلاوةَ العبادةِ فوجدتُها فی ترکِ المعصیةِ، وطلبتُ رقَّةَ القلبِ فوجدتُها فِی الجوعِ والعطشِ، وطلبتُ نورَ القلبِ فوجدتُه فی التفکّرِ والبکاءِ، وطلبتُ الجوازَ على الصراطِ فوجدتُه فی الصدقةِ، وطلبتُ نورَ الوجهِ فوجدتُه فی صلاةِ اللَّیلِ، وطلبتُ فضلَ الجهادِ فوجدتُه فی الکسبِ للعِیالِ، وطلبتُ حبَّ اللهِ عزَّ وجلَّ فوجدتُه فی بغضِ أهلِ المعاصی، وطلبتُ الرئاسةَ فوجدتُها فی النصیحةِ لعبادِ اللهِ، وطلبتُ فراغَ القلبِ فوجدتُه فی قلّةِ المالِ، وطلبتُ عزائمَ الأُمورِ فوجدتُها فی الصَّبرِ، وطلبتُ الشَّرَفَ فوجدتُه فی العِلمِ، وطلبتُ العبادةَ فوجدتُها فی الوَرعِ، وطلبتُ الرَّاحةَ فوجدتُها فی الزُّهدِ، وطلبتُ الرفعةَ فوجدتُها فی التَّواضعِ، وطلبتُ العِزِّ فوجدتُه فی الصِّدقِ، وطلبتُ الذِّلَّةَ فوجدتُها فی الصَّومِ، وطلبتُ الغِنى فوجدتُه فی القناعةِ، وطلبتُ الاُنسَ فوجدتُه فی قراءةِ القرآنِ، وطلبتُ صحبةَ الناسِ فوجدتُها فی حسن الخلقِ، وطلبتُ رضى الله فوجدتُه فی برّ الوالدینِ. مستدرک الوسائل، المحدّث النوری، ج12، ص173. در ضمن آیت‌الله جرجانی در منزل آقای دستور، در تاریخ 09/11/1401به‌پنج بند از این روایت اشاره و توضیح مبسوطی راجع به‌هریک بیان فرمودند. 

از سرور و آقایمان جعفر بن محمد صادق علیه‌السلام نقل شده است که فرمود: 1- به‌دنبال بهشت رفتم، پس آن را در بخشش و دست و دل بازی یافتم، 2-و خواستار در امان ماندن از بلاها شدم، پس آن را در گوشه‌گیری از نافرمانی خدا و معصیت‌کاران یافتم، 3-و سنگینی میزان را خواستار شدم، پس آن را در شهادت به‌این‌که «هیچ معبود به‌حقی جز الله نیست، محمد صلّی الله علیه و آله فرستادة خداست» پیدا کردم، 4-و خواستم که سریع داخل بهشت شوم، پس آن را در کار برای خدای متعال یافتم، 5-و خواستم مرگ را دوست داشته باشم، پس آن را در خرج کردن ثروت در راه رضای خدا پیدا کردم، 6-و به‌دنبال چشیدن شیرینی بندگی خدا گشتم، پس آن را در رها کردن گناه یافتم، 7-و به‌دنبال نرم‌دلی گشتم، پس آن را در گرسنگی و تشنگی پیدا کردم، 8-و در جستجوی نورانی شدن دل بودم، پس آن را در اندیشیدن و گریه از ترس خدا پیدا کردم، 9-و به‌دنبال عبور از پل صراط بودم، پس راهش را در صدقه در راه خدا یافتم، 10-و به‌دنبال این گشتم که چهره‌ام نورانی گردد، پس راهش را در خواندن نماز شب یافتم، 11-و خواستم به‌پاداش جهاد در راه خدا برسم، دیدم آن، در به‌دست آوردن در‌آمد برای نانخوران است، 12-و در جستجوی دوستی خداوند متعال گشتم، به‌عبارت دیگر نمی‌دانستم چکار کنم که خدای متعال را دوست داشته باشم، دیدم راه دوست داشتن خدا، دشمنی با معصیتکاران است، 13-و به‌دنبال این بودم که در رأس قرار بگیرم و سروری کنم، پس آن را در خیرخواهی نسبت به‌بندگان خدا یافتم، 14-و به‌دنبال فارغ‌البالی گشتم، پس آن را در ثروت اندک یافتم، 15-و به‌دنبال کارهایی گشتم که در آنها باید تصمیم قطعی و محکم گرفت، پس آنها را در بردباری پیدا کردم، 16-و به‌دنبال بلند بودن گشتم، پس آن را در دانش یافتم، 17-و در جستجوی بندگی برای خدا بودم، پس آن را در دوری از گناه پیدا کردم، 18-و خواستار آسایش شدم، پس آن را در دوری از هر آنچه در پی آن عذاب دردناک الهی است، به‌دست آوردم، 19-و به‌دنبال بالاتر بودن بودم، پس آن را فروتنی پیداکردم، 20-و به‌دنبال سرافرازی و شکست ناپذیری بودم، پس آن را در راستی یافتم، 21-و به‌دنبال رام و مطیع شدنِ نفس گشتم، پس آن را در روزه پیدا کردم، 22-و به دنبال ثروت و بی نیازی گشتم، پس آن را در اکتفا کردن به‌آنچه خدا روزی کرده است، پیدا کردم، 23-و در پی مأنوس شدن با خدا رفتم، پس آن را در تلاوت قرآن یافتم، 24-و در جستجوی هم صحبتی با مردم رفتم، پس آن را در اخلاق نیکو پیدا کردم، 25-و خواهان خشنودی خداوند شدم، پس آن را در نیکی به‌پدر ومادر یافتم.      

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنْ خَیْثَمَةَ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام أُوَدِّعُهُ، فَقَالَ: یَا خَیْثَمَةُ، أَبْلِغْ مَنْ تَرَى مِنْ مَوَالِینَا السَّلَامَ وَ أَوْصِهِمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الْعَظِیمِ وَ أَنْ یَعُودَ غَنِیُّهُمْ عَلَى فَقِیرِهِمْ وَ قَوِیُّهُمْ عَلَى ضَعِیفِهِمْ وَ أَنْ یَشْهَدَ حَیُّهُمْ جِنَازَةَ مَیِّتِهِمْ  وَ أَنْ یَتَلَاقَوْا فِی بُیُوتِهِمْ فَإِنَّ لُقِیَّا بَعْضِهِمْ بَعْضاً حَیَاةٌ لِأَمْرِنَا رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْیَا أَمْرَنَا، یَا خَیْثَمَةُ، أَبْلِغْ مَوَالِیَنَا أَنَّا لَا نُغْنِی عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِلَّا بِعَمَلٍ وَ أَنَّهُمْ لَنْ یَنَالُوا وَلَایَتَنَا إِلَّا بِالْوَرَعِ وَ أَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلًا ثُمَّ خَالَفَهُ إِلَى غَیْرِهِ‌. الکافی، ط الاسلامیة، الشیخ الکلینی، ج2، ص175.

خیثمه می‌گوید: به‌محضر امام باقر علیه‌السلام رسیدم تا از ایشان خداحافظی کنم. پس فرمود: ای خیثمه! هریک از دوستان را که دیدی سلام برسان و آنان را به‌رعایت خدای بزرگ سفارش کن، و سفارش کن که ثروتمندشان به‌دیدار نیازمندشان و نیرومندشان به‌دیدار ناتوانشان برود، و سفارش کن که زندة آنان به‌تشییع جنازة مرده‌شان برود، و سفارش کن که یکدیگر را در خانه‌هایشان دیدار کنند؛ زیرا وقتی برخی از آنان با برخی دیگر ملاقات می‌کنند، مقام و جایگاه ما زنده می‌شود و خدا بیامرزد بنده‌ای را که امامت ما را زنده کند، ای خیثمه! به‌دوستان ما برسان که ما آنان را ذرّه‌ای از خدا بی‌نیاز نمی‌کنیم مگر با کار شایسته‌ای، و آنان هرگز به‌محبت و پیروی از ما نمی‌رسند مگر با ترس شدید از خدا و دوری از فکر گناه، و همانا در روز قیامت متأسف‌ترین مردم کسی است که راه منصفانه‌ای را به‌دیگران آموخته باشد، اما خودش به‌راه ناعادلانه رفته باشد! 

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

به‌همراه جامعة مدرّسین، خدمت مقام معظّم رهبری مدّ ظله العالی رسیدیم، جناب حجّه‌الاسلام والمسلمین حاج آقای مسعودی خمینی نمونه‌ای از کرامات حضرت معصومه علیهاالسلام را خدمت معظّم له ذکر کردند، ایشان فرمودند: کرامات حضرت رضا علیه‌السلام آن قدر زیاد رخ می‌دهد که برای مشهدی‌ها ذکر کرامت تازگی ندارد، من خودم کوری را می‌شناختم که از حضرت رضا علیه‌السلام شفا گرفت و بینا شد.

در مسجد مرحوم پدرم، فردی مکبّرِ نماز بود به‌نام کربلایی رضا و نابینا بود. دختر بچّه‌ای داشت که دست او را می‌گرفت و به‌مسجد می‌آورد و در گوشه‌ای می‌نشست و کربلایی رضا تکبیر نماز را می‌گفت، بعد از نماز، کربلایی رضا به‌کناری می‌آمد و می‌نشست و بعضی مردم به‌او کمکی می‌کردند و معروف شده بود به‌کربلایی رضا عاجز (در لهجة مشهدی عاجز یعنی کور).

این وضع را من و دیگران همیشه دیده بودیم، به‌خاطر دارم در سال‌های 1334 یا 1335 ه. ش. بود که یک شبِ تابستان پس از منبرِ مرحومِ پدرم، مرحوم آقا سید احمد مصطفوی از مریدان همیشگیِ نمازِ ایشان آمد و به‌ایشان گفت: آقا! کربلایی رضا شفا پیدا کرده و قرار شد کربلایی رضا را بیاورد پیش ایشان. من به‌خوبی به‌یاد دارم که مرحوم پدرم از منبر آمدند پایین و مرحوم آقا سید احمد مصطفوی، کربلایی رضا را آوردند نزد ایشان. ایشان گفتند: کربلایی رضا! حالا من را می‌بینی؟ و کربلایی رضا دستش را زد بر سینة ایشان و گفت: مکبّرِ آقاجان! شما را می‌بینم.

قضیة شفا پیدا کردن او از این قرار بود که سال‌ها گذشته بود و دختر او بزرگ شده بود و مثل همیشه با کربلایی رضا به‌مسجد می‌آمد، ظاهراً یکی از شاگردهای کسبة بازار به‌آن دختر اهانت و جسارتی کرده بود. این مسئله برای کربلایی رضا گران آمده بود، دلش شکسته بود و رفته بود در بازار، رو به‌حرم مطهّر کرده بود و به‌آن حضرت شکایت کرده بود: چشم من نمی‌بیند و به‌دختر من اهانت می‌کنند، به‌لطف حضرت علیه‌السلام بینا شده بود.

من سال‌ها پس از آن قضیه کربلایی رضا را می‌دیدم، خودش می‌رفت و می‌آمد. ظاهر آراسته‌ای نسبت به‌قبل پیدا کرده بود. داماد خوبی هم پیدا کرد، بعدها شنیدم که می‌گفتند: کربلایی رضا احتیاج به‌کار کردن ندارد؛ زیرا وضع دامادش در حدّی است که او را هم اداره می‌کند. روزنه‌هایی از عالم غیب، آیت‌الله سید محسن خرازی، ص107.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَضَعَ الْإِیمَانَ و عَلَى سَبْعَةِ أَسْهُمٍ عَلَى الْبِرِّ وَ الصِّدْقِ وَ الْیَقِینِ وَ الرِّضَا وَ الْوَفَاءِ وَ الْعِلْمِ وَ الْحِلْمِ ثُمَّ قَسَمَ ذَلِکَ بَیْنَ النَّاسِ فَمَنْ جَعَلَ فِیهِ هَذِهِ السَّبْعَةَ الْأَسْهُمِ فَهُوَ کَامِلٌ مُحْتَمِلٌ وَ قَسَمَ لِبَعْضِ النَّاسِ السَّهْمَ وَ لِبَعْضٍ السَّهْمَیْنِ وَ لِبَعْضٍ الثَّلَاثَةَ حَتَّى انْتَهَوْا إِلَى السَّبْعَةِ ثُمَّ قَالَ لَا تَحْمِلُوا عَلَى صَاحِبِ السَّهْمِ سَهْمَیْنِ وَ لَا عَلَى صَاحِبِ السَّهْمَیْنِ ثَلَاثَةً فَتَبْهَضُوهُمْ‌ ثُمَّ قَالَ کَذَلِکَ حَتَّى یَنْتَهِیَ إِلَى السَّبْعَةِ. الکافی، ط الاسلامیة، الشیخ الکلینی، ج2، ص42، بَابُ دَرَجَاتِ الْإِیمَانِ‌، ح1.

از امام صادق علیه‌السلام نقل شده که آن حضرت فرمود: همانا خداوند متعال ایمان را بر هفت قسمت قرار داده است؛ بر نیکی، و راستی، و اطمینان و قطع، و خشنودی، و عمل کردن به‌قول، و دانش، و تحمّل داشتن، سپس این هفت سهم را میان مردم تقسیم نموده است، پس هرکس که خداوند در او، همة این هفت سهم را قرار داده، او انسانی است کامل که واجد تمام این سهام است، و به‌بعضی از مردم یک سهم تقسیم کرده و به‌برخی دو سهم داده، و به‌گروهی سه سهم عنایت فرموده، تا آنهایی که هر هفت سهم نصیبشان شده است، سپس فرمود: بر کسی که دارای یک سهم از ایمان است دو سهم را بار نکنید، و بر کسی که دو سهم دارد سه سهم را تحمیل نکنید که آنها را به‌زحمت خواهید انداخت، و کار را بر آنها سخت و دشوار خواهید کرد، و سپس فرمود همچنین تا هفت سهم، یعنی بر کسی که سه سهم دارد چهار سهم را بار نکنید که همین مشکل به‌وجود خواهد آمد و تحمل نخواهد کرد (و باید با همه در هر سطحی که هستند مدارا نمود) تا این‌که حضرت رسید به‌هفت سهم. (یعنی به‌کسی که صاحب شش سهم است هفت سهم را تحمیل نکنید)

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عن أبیه، عن جده جعفر بن محمد، عن أبیه، عن جده، عن علی بن أبی طالب علیهم‌السلام فی قول الله عزوجل: «ولا تنس نصیبک من الدنیا» سوره قصص (28) آیه77. قال: لا تَنسَ صحَّتَک وقُوَّتَک وفراغَک وشبابَک ونشاطَک أن تطلبَ بها الآخرةَ. معانی الأخبار، الشیخ الصدوق، ج1، ص325.

راوی از موسی بن جعفر نقل کرده، و ایشان از امام باقر و ایشان از امام سجاد و ایشان از علی بن ابی طالب علیهم‌السلام نقل کرده‌اند که آن حضرت در تفسیر این آیة شریفه: «بهرة خودت را از دنیا فراموش نکن»، فرمود: سلامتی، و نیرو و شغل نداشتن، و جوانی، و شادابی‌ات را از یاد مبر، تا بتوانی به‌وسیلة آنها آخرت را کسب کنی.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام وَ اللَّهِ إِنَّا لَنَطْلُبُ الدُّنْیَا وَ نُحِبُّ أَنْ نُؤْتَاهَا فَقَالَ تُحِبُّ أَنْ تَصْنَعَ بِهَا مَا ذَا قَالَ أَعُودُ بِهَا عَلَى نَفْسِی وَ عِیَالِی وَ أَصِلُ بِهَا وَ أَتَصَدَّقُ بِهَا وَ أَحُجُّ وَ أَعْتَمِرُ فَقَالَ علیه‌السلام لَیْسَ هَذَا طَلَبَ الدُّنْیَا هَذَا طَلَبُ الْآخِرَةِ. الکافی، ط الاسلامیة، الشیخ الکلینی، ج5، ص72.

از عبدالله بن یعفور نقل شده است که گفت: مردی به‌امام صادق علیه‌السلام گفت: به‌خدا قسم، ما به‌دنبال دنیا می‌رویم، و دوست دارم که دنیا به‌ما داده شود. حضرت فرمود: با ثروت دنیا چکار می‌خواهی بکنی؟ گفت: خودم و خانواده‌ام از آن بهره ببریم و در رفاه باشیم، و با آن صلة رحم کنم، و صدقه بدهم، و حج و عمره بروم. حضرت فرمود: به‌این اعمال کسب دنیا گفته نمی‌شود، این کارها کسب آخرت است.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عن الصادقِ علیه‌السلام أنه قال: قولُه عزَّوَجلَّ: «إهدنا الصراطَ المستقیمَ» سوره فاتحةالکتاب (1) آیه 5. یقولُ أرشدنا للزومِ الطَّرِیقِ المؤَدِّی إلى محبتِک والمبلِّغ إلى جنَّتک مِن أن نَتَّبِعَ أهوائَنا فنَعطَبَ، وَ نَأخُذَ بآرائِنا فنَهلِکَ، فإنَّ مَنِ اتَّبَعَ هَوائَهُ وأعجَبَ برأیه کان کرجلٍ سمعتُ غثاءَ الناسِ تُعَظِّمُه وتصفُه، فأحببتُ لقائَه مِن حیثُ لا یَعرِفُنِی لِأنظُرَ مقدارَه ومحلَّه فرأیتُه فی موضعٍ قد أحدقوا به جماعةٌ من غثاء العامِّة فوقفتُ منتبذاً عنهم، متغشیاً بلثامٍ أنظر إلیه وإلیهم، فما زال یراوِغهم حتى خالف طریقَهم، وفارقَهم، ولم یَقِرَّ. فتفرقت جماعةُ العامة عنه لحوائجهم، وتبعتُه أقتفی أثرَه، فلم یَلبث أن مَرَّ بخبَّازٍ فتغفله فأخذ من دکَّانه رغیفینِ مسارقةً، فتعجبتُ منه، ثم قلتُ فی نفسی: لعلَّه معاملة، ثم مَرَّ بعده بصاحب رُمَّانِ، فما زال به حتى تغفله فأخذ مِن عندِه رمانتین مسارقةً، فتعجبتُ منه، ثم قلتُ فی نفسی: لعله معاملة ثم أقول وما حاجتُه إذاً إلى المسارقة، ثم لم أزل أتَّبِعُه حتى مَرَّ بِمریضٍ، فوضعَ الرغیفینِ والرُّمانتینِ بین یدیه، ومضى وتبعتُه، حتى استقرَّ فی بقعة من صحراء، فقلتُ له: یا أبا عبد الله لقد سمعتُ بک وأحببتُ لقائک، فلقیتُک لکنِّی رأیتُ منک ما شغلَ قلبی، وأنی سائلُک عنه لیزولَ به شغلُ قلبی.

قال: ما هو؟  

قلت: رأیتُک مررتَ بخبازٍ وسرقتَ منه رغیفینِ، ثم بصاحب الرمان فسرقتَ منه رمانتین.

فقال لی: قبلَ کُلِّ شئ حَدِّثنِی مَن أنتَ؟

قلتُ: رجلٌ مِن وُلدِ آدمَ مِن أمَّة محمَّدٍ صلى الله علیه وآله.

قال: حدِّثنی مِمَّن أنتَ؟

قلتُ: رجلٌ مِن أهلِ بیتِ رسولِ الله.

قال: أین بلدُک؟

قلت: المدینةُ.

قال: لعلَّک جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب علیهم‌السلام؟

قلت: بلى.

قال لی: فما ینفَعُک شرفُ أصلِک مع جَهلِک بما شُرِّفتَ به، وترکِکَ علمَ جَدِّکَ وأبیکَ، لأنه لا یُنکِرُ مَا یَجِبُ أن یُحمَدَ وَیُمدَحَ فاعِلُه.

قلتُ: وما هو؟

قال: القرآنُ کتابُ الله.

قلتُ: وما الذی جَهِلتُ؟

قال: قولَ الله عزوجل: «من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها ومن جاء بالسیئة فلا یُجزى إلا مثلَها» سوره أنعام (6) آیه 160. وإنی لمَّا سرقتُ الرغیفینِ، کانت سیئتینِ، ولمَّا سرقتُ الرمانتین، کانت سیئتین، فهذه أربعُ سیئاتٍ، فلما تصدقت بکل واحد منها کانت أربعین حسنة، أنقص من أربعین حسنة أربع سیئات، بقی ستٌّ وثلاثونَ.

قلت: ثکلتک أمُّک! أنت الجاهلُ بکتابِ الله! أما سمعتَ قولَ الله عز وجل:

«إنما یتقبل الله من المتقین» سوره مائده (5) آیه27. إنکَ لمَّا سرقتَ رغیفین، کانت سیئتین، ولما سرقتَ الرمانتین کانت سیئتین، ولمَّا دفعتَها إلى غیرِها مِن غیرِ رضا صاحبِها، کنت إنما أضفتَ أربعَ سیئاتٍ إلى أربع سیئات، ولم تُضِف أربعین حسنةً إلى أربع سیئات، فجعلَ یلاحینی فانصرفتُ وترکتُهُ. الإحتجاج، الطبرسی، أبو منصور، ج2، ص129.

از امام صادق علیه‌السلام نقل شده است که آن حضرت در تفسیر آیة شریفة «إهدنا الصراطَ المستقیمَ» فرمود: خداوند متعال می‌فرماید: ما را بر پایداری در راهی که منتهی به‌محبت تو می‌شود و ما را به‌بهشت تو می‌رساند، راهنمایی فرما، تا مبادا از میل خود پیروی کرده و هلاک شویم؛ زیرا هرکس از میل خود پیروی کند و خودرأی شود، مانند مردی است که شنیدم اشخاصی که مانند  خاشاکی هستند که سیل با خود می‌آورد، او را بزرگ می‌شمارند و از او تعریف می‌کنند. دوست داشتم به‌گونه‌ای که مرا نشناسد، او را ملاقات کنم، تا اندازه و قوارة و جایگاه او را بررسی کنم. پس او را در جایی که گروهی از همین مردم مانند خس و خاشاک دورش را گرفته بودند، دیدم، پس دُور از آنها ایستادم و در حالی که دهان‌بندی به‌صورتم زده بودم، آن مرد و آنان را زیر نظر داشتم. آن مرد با شور زیادی، مشغول فریب دادن آنان بود، تا راه دیگری غیر از راه آنان انتخاب کرد و از آنان جدا شد. جمعیت سیاهی لشکر، به‌دنبال کار خود رفتند و من به‌دنبالش رفتم، فاصله‌ای نشد که به‌دکان نانوایی رسید و حواس نانوا را پرت کرد و از دکانش دو گرده نان دزدید! از او شگفت‌زده شدم، ولی بعد با خود گفتم: شاید با هم حساب دارند. آن‌گاه خود را به‌انارفروشی رساند، و آن قدر سر او را گرم کرد تا در فرصت مناسب از وی دو انار دزدید! باز هم از کار او تعجب کردم، ولی باز با خود گفتم: شاید بده بستانی است! اما باز در جواب خود گفتم: اگر معامله‌ای هم هست دیگر چه نیازی به‌دزدی دارد؟ من همچنان به‌دنبالش می‌رفتم تا آن‌که نزد بیماری رفت، پس دو قرص نان و دو انار را جلوی او گذاشت و رفت و من هم به‌دنبالش راه افتادم، تا این‌که در بیابان در ‌بارگاهی استقرار یافت. به‌او گفتم: ای اباعبدالله، من چیزهایی در بارة تو شنیدم و دوست داشتم ببینمت، و دیدمت، ولی از تو چیزی دیدم که دلم را به‌خود مشغول کرد. گفت: چه چیزی؟ گفتم: دیدمت که به‌مغازة نانوانی رفتی و از او دو قرص نان سرقت کردی، بعد نزد انار فروش رفتی و از او هم دو عد انار دزدیدی. گفت: قبل از هرچیز به‌من بگو: تو کیستی؟ گفتم: مردی از فرزندان آدم و از امت محمد صلی الله علیه و آله. گفت: به‌من بگو تو از کدام خاندان هستی؟ گفتم: مردی از خاندان پیامبر. گفت: شَهرت کجاست؟ گفتم: مدینه. گفت: شاید تو جعفر بن محمد، فرزند علی بن الحسین، فرزند علی بن ابی طالب علیهم‌السلام هستی؟ گفتم: آری. گفت: با عدم علمت به‌آنچه به‌واسطة آن بلندی پیدا کردی، و دانش جدّ و پدرت را کنار گذاشتی، شرافت ریشه‌ات به‌تو سودی نمی‌رساند! زیرا آنچه بدان شرافت پیدا کردی با چیزی که باید انجام دهندة آن ستایش شود و مورد تعریف قرار گیرد، مخالفت نمی‌کند. گفتم: آن چیز که مایة بلندی مقام من است، چیست؟ گفت: کتاب خدا، قرآن. گفتم: من چه چیزی را نمی‌دانم؟ گفت: این فرمایش خداوند متعال را که می‌فرماید: هرکس کار نیکی با خود بیاورد به‌او ده برابر پاداش داده می‌شود، و اگر کار بدی با خود بیاورد فقط یک برابر مجازات می‌شود، و من چون دو نان دزدیدم دو گناه برایم نوشته شد، و چون دو انار سرقت کردم، دو معصیت برایم نوشته شد، که جمعاً می‌شود چهار گناه، بعد که آن چهار تا را صدقه دادم برایم چهل کار نیک ثبت شد، از چهل کار نیک که چهار گناه کم شود، سی و شش کار نیک باقی می‌ماند! گفتم: مادرت به‌عزایت بنشیند! نادان واقعی به‌کتاب خدا تو هستی! آیا این فرمایش خداوند متعال را نشنیدی که می‌فرماید: تنها خداوند عمل انسان‌های باتقوا را قبول می‌کند؟ تو وقتی دو عدد نان را دزدیدی، دو گناه برایت نوشته شد، و وقتی که دو عدد انار را سرقت کردی، دو معصیت دیگر برایت ثبت شد، و وقتی که آنها را بدون رضایت مالکش به‌دیگری دادی، چهار گناه دیگر به‌آن چهار گناه اوّلت افزودی، نه این‌که چهل ثواب را به‌چهار گناه اضافه کرده باشی!

او کماکان با من جر و بحث می‌کرد، من دیگر با او سخن نگفتم و از او جدا شدم.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنْ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَةَ الْعِجْلِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله‌: مَا بَیْنَ الْمُسْلِمِ وَ بَیْنَ الْکَافِرِ إِلَّا أَنْ یَتْرُکَ الصَّلَاةَ الْفَرِیضَةَ مُتَعَمِّداً أَوْ یَتَهَاوَنَ بِهَا فَلَا یُصَلِّیَهَا.‌ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، الشیخ الصدوق، ج1، ص230.

برید بن معاویة عجلی از امام باقر علیه‌السلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بین مسلمان و کافر فاصله‌ای نیست، مگر این‌که انسان نماز واجب را از روی قصد به‌جا نیاورد، یا آن را سبک بشمارد و نخواند.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عبدالله بن عباس، در ذیل این آیة شریفه: «وَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِنْ کَانَ بِکُمْ أَذًى مِنْ مَطَرٍ أَوْ کُنْتُمْ مَرْضَى أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ» سورة نساء (4) آیه 102، مى‌گوید: هنگامى که پیغمبر صلّى الله علیه وآله به‌جنگ بنی‌محارب و بنى اَنمار مى‌رفت در محلى فرود آمد، سپاه مسلمین نیز به‌دستور آن جناب، همان‌جا، توقف کردند.

از لشکر دشمن هیچ‌کس دیده نمى‌شد. حضرت رسول صلّى الله علیه وآله براى قضاى حاجت دور از لشکریان به‌گوشه‌اى رفت. در همان‌حال باران شروع به‌آمدن کرد. وقتى که آن جناب ارادة بازگشت نمود رود شدیدى جریان یافت و سیل جارى شد. این پیش‌آمد، راه برگشت را بر ایشان بست و بین آن جناب و لشکر فاصله افتاد، تا توقّف سیل، تنها و بدون وسیلة دفاعى در پاى درختى نشست. در این هنگام «حویرث بن الحارث محاربى» ایشان را دید، به‌یاران خود گفت: هذا محمد قد انقطع من أصحابه؛ این مرد محمد است که از پیروانش دور افتاده، خدا مرا بکشد اگر او را نکشم!

به‌طرف آن حضرت روى آورد، همین‌که نزدیک ایشان رسید، شمشیر کشید و حمله کرد و گفت: مَن یَمنَعُکَ مِنِّى؟ که مى‌تواند تو را از دست من نجات دهد؟ فرمود: خداوند، و زیر لب به‌این دعا زمزمه نمود: اللهم اکفنى شرَّ حویرث بن الحارث بما شئتَ؛ خدایا، به‌هر طریقى که مى‌خواهى، مرا از شرّ این دشمن برهان.

همین‌که «حویرث» خواست شمشیر فرود آورد، فرشته‌اى بال بر کتف او زد، به‌زمین افتاد و شمشیر از دستش رها شد. حضرت آن را برداشته، و فرمود: الآن مَن یَمنَعُکَ مِنِّى؟ اینک، چه کسی تو را از دست من رهایى مى‌بخشد؟ عرض کرد: هیچ‌کس! فرمود: ایمان بیاور تا شمشیرت را بدهم. گفت: ایمان نمى‌آورم، ولى پیمان مى‌بندم که با تو و پیروانت جنگ نکنم و کسى را علیه تو کمک ننمایم. شمشیر را به‌او داد. همین که حویرث سلاحش را گرفت، گفت: واللهِ لأنتَ خیرٌ مِنِّى؛ به‌خدا سوگند تو از من بهترى. فرمود: من باید از تو بهتر باشم. حویرث نزدِ یاران خود برگشت، پرسیدند چه شد که شمشیر کشیدى و پیروز نشدی و از چه رو، افتادى با این‌که کسى تو را نینداخت؟ گفت: همین که شمشیر کشیدم گویا کسى بر کتف من زد، بر زمین خوردم، شمشیر از دستم افتاد، محمد صلّى الله علیه وآله آن را برداشت، اگر مى‌خواست مرا بکشد مى‌توانست، ولى نکشت، به‌من گفت: اسلام بیاور، قبول نکردم، اما پیمان بستم با او نیز جنگ نکنم و کسى را علیه او نشورانم. کم‌کم رود ساکن شد، پیغمبر صلّى الله علیه وآله به‌لشکرگاه بازگشت و پیروان خود را از این جریان اطلاع داد. داستان‌ها و پندها، ج2، محمد محمدی اشتهاردی، مصطفی زمانی وجدانی، به‌نقل از تفسیر ابوالفتوح ذیل آیة 102 سورة نساء.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

قَالَ الصَّادِقُ عَلَیْهِ‌السَّلَامُ: قَالَ إِبْلِیسُ خَمْسَةُ أَشْیَاءَ لَیْسَ لِی فِیهِنَّ حِیلَةٌ وَ سَائِرُ النَّاسِ فِی قَبْضَتِی؛ مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ عَنْ نِیَّةٍ صَادِقَةٍ وَ اتَّکَلَ عَلَیْهِ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ وَ مَنْ کَثُرَ تَسْبِیحُهُ فِی لَیْلِهِ وَ نَهَارِهِ وَ مَنْ رَضِیَ لِأَخِیهِ الْمُؤْمِنِ مَا یَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ لَمْ یَجْزَعْ عَلَی الْمُصِیبَةِ حَتَّی تُصِیبَهُ وَ مَنْ رَضِیَ بِمَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ وَ لَمْ یَهْتَمَّ لِرِزْقِهِ. خصال صدوق، ج1، ص285.

امام صادق علیه‌السلام فرمود: ابلیس می‌گوید: مکر من برای فریب پنج‌دسته از مردم مؤثر نیست، ولی بقیة مردم در مشت من هستند؛

1-کسی که با نیت راست پناه به خدا ببرد و از او کمک بگیرد، و در تمام کارهای خود بر او تکیه کند،

2-و کسی که تسبیح گفتنش در شب و روزش زیاد باشد،

3-و کسی که برای برادر مؤمن خود آنچه را برای خود می‌پسندد، دوست داشته باشد،

4-وکسی که اگر مصیبتی به‌او می‌رسد ضجّه و ناله نکند،

5- و کسی که به‌آنچه خدا روزیش کرده خرسند باشد و غصة روزی خود را نخورد.

  • مرتضی آزاد