رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

۲۰۶ مطلب در شهریور ۱۴۰۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

یکی از شاگردان مرحوم آیت‌الله حاج آقا رضا همدانی؛ صاحبِ کتاب «مصباح الفقیه»، مرحوم حاج ملا محسن امینی؛ صاحبِ کتاب «اعیان الشیعه» است. ایشان می‌گوید: حاج آقا رضا همدانی أعلی الله تعالی مقامَه خیلی به‌نماز علاقه داشتند. قبل از اذان صبح می‌رفتند به‌مسجد و مشغول نماز و تهجّد می‌شدند. ما طلبه‌ها به‌خدمت ایشان می‌رفتیم و بعد از اقامة نماز صبح، برای ما کتاب «مصباح الفقیه» را تدریس می‌فرمودند. بعد از ظهرها نیز بعد از خواندنِ نماز و نافله، درس می‌دادند. به‌هرحال هر وقت می‌رفتیم، می‌دیدیم قبل از ما آمده‌اند و مشغول نمازند. روزی به‌ایشان گفتیم: چرا این قدر نسبت به‌نماز تقیّد دارید؟ فرمودند: هرچه دارم از برکت نماز است و هر مشکلی برایم پیش آید، به‌وسیلة نماز حلّ می‌شود. مرحوم حاج ملا محسن می‌گوید: ایشان از اوقات خود دائماً استفاده می‌کردند. هرگاه به‌خدمتشان می‌رسیدیم، می‌دیدیم مشغول نوشتن هستند. چنانچه سؤالی داشتیم، قلم را زمین می‌گذاشتند و گوش می‌کردند و پاسخ می‌دادند و مجدداً قلم را به‌دست می‌گرفتند و به‌نوشتنِ خود، ادامه می‌دادند. پندهای رسول اعظم صلّی الله علیه وآله به‌اباذر غفاری (انوار اخلاقی)، مرحوم آیت‌الله سیّد محمّد علوی گرگانی، ص57.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

مرحوم آیت‌الله آقای حاج سیّد عبدالکریم لاهیجی رضوان الله تعالی علیه، از شاگردان برجستة مرحوم آیت‌الله العظمی حاج شیخ مرتضی انصاری اعلی الله مقامَه است. او مرد ملایی بوده است و هر وقت شیخ انصاری به‌درس می آمد منتظر بود از این مرد سخنی و اشکالی بشنود. شیخ مرتضی انصاری متوجّه شد که آسید در درسش غائب است و مدتی نیامده، وقتی سراغ ایشان را گرفت معلوم شد آسید عبدالکریم از نهایتِ عسرت و سختی به‌ایران حرکت کرده و به‌تهران رفته است (و ظاهراً خجالت کشیده وضعیّت زندگی خود را با استاد خود در میان بگذارد). پس در تهران لباس روحانی خود را بیرون می‌آورد و در دکان شخصی به‌نام حاج ملا حاجی به‌کار مشغول می‌شود. شیخ مرتضی انصاری وقتی فهمید که ایشان به‌ایران رفته نامه‌ای به‌مرحوم آیت‌الله العظمی حاج ملا علی کنی نوشت که یکی از شاگردان برجستة من به‌نام سیّد عبدالکریم لاهیجی که امید من است به‌تهران آمده است، او را پیدا کن و در خدمت او باش. حاج ملا علی کنی، شخصیّتِ بزرگی بود که ناصرالدین‌شاه از هیبت و عظمت او حساب می‌بُرد. وقتی نامه را دریافت می‌کند به‌جستجوی وی می‌پردازد، لکن از او خبری به‌دست نمی‌آورد، تا این‌که روزی برای ملا حاجی، صاحب مغازه، مسأله‌ای پیش می‌آید و آن را نوشته و به‌شاگرد خود، آسیّد عبدالکریم می‌دهد و می‌گوید: برو از حاج ملاعلی کنی پاسخ آن را دریافت کن. آسیّد عبدالکریم با همان لباس کار، به‌نزد حاج ملا علی کنی می‌آید، می‌بیند ایشان مشغول تدریس هستند. به‌پای درس می‌نشیند و گوش می‌کند، ناگاه اشکال می‌کند و به‌آقا می‌گوید: مطلبِ شما مخدوش است، و با یکدیگر گفتگو می‌کنند. طلبه‌ها به‌او اعتراض می‌کنند و حاج ملاعلی وقتی می‌بیند او آدم ملایی است به‌طلبه‌ها می‌گوید: صبر کنید، آن‌گاه از ایشان (آسیّد عبدالکریم) می‌خواهد که فردای آن روز هم به‌درس بیاید تا به‌او جوابِ قانع‌کننده بدهد. در این هنگام سؤال کرد: آقای کارگر، اسم شما چیست؟ ایشان گفت: نامِ من سیّد عبدالکریم لاهیجی است. حاج ملا علی کنی، تا این را شنید، فرمود: سیّد عبدالکریم شمایید؟ شاگرد شیخ مرتضی انصاری شما هستید؟ او را بغل کرد و فرمود: چقدر ما دنبال شما گشتیم. جای خود را به‌آسیّد عبدالکریم داد و در کنار او نشست. حاج ملا حاجی، صاحب دکان، چون دید شاگردش دیر آمد به‌نزد حاج ملا علی کنی آمد تا علّت را بداند. متوجّه شد شاگردش جای حاج ملا علی کنی نشسته است، به‌او خطاب کرد: تو شاگرد هستی، چرا رفتی و آن‌جا نشستی؟ حاج ملاعلی کنی فرمود: او شاگرد نیست، بلکه آقای من است، و من کوچکِ او می‌باشم. آن‌گاه نامة شیخ مرتضی انصاری را جلو آسیّد عبدالکریم گذاشت. او را اکرام کردند و لباس پوشاندند و حاج ملاعلی کنی اعلام کرد: اگر درس می‌خواهید، درس آسیّد عبدالکریم! پندهای رسول اعظم صلّی الله علیه وآله به‌اباذر غفاری (انوار اخلاقی)، مرحوم آیت‌الله سیّد محمّد علوی گرگانی، ص53.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

روزی مولا علی علیه‌السلام از حمّام بیرون آمدند. در این هنگام ایشان به‌فرد دیگری که او نیز از حمّام بیرون آمده بود، فرمودند: پاکیزه شدی، پس مواظب باش تا نجس نشوی. آن مرد شنید، ولی جواب نداد. یک نفر مجوسی که جریان را دید به‌آن مرد گفت: مگر نشنیدی که آقا چه فرمود؟ او جواب داد: بله، شنیدم. مجوسی گفت: پس چرا جواب ندادی؟ گفت: نمی‌دانستم چگونه جواب دهم. مجوسی گفت: تو هم می‌گفتی: سعادتمند شدی، پس مواظب باش بدبخت نشوی. هنگامی که امیرالمؤمنین از این جریان آگاه شدند، فرمودند: الحکمة ضالة المؤمن خذوها و لو من أفواهِ المشرکین. حکمت، گمشدة مؤمن است، آن را بگیرید و لو از دهان مشرکین باشد. پندهای رسول اعظم صلّی الله علیه وآله به‌اباذر غفاری (انوار اخلاقی)، مرحوم آیت‌الله سیّد محمّد علوی گرگانی، ص46.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

یکی از بزرگانِ فقها نقل می‌کرد: شخصی را دیدم که بارِ سنگینی روی دوش گرفته است و می‌بَرَد. سرش پایین بود و حرکت می‌کرد و من تصوّر کردم که دارد نَفَس نَفَس می‌زند. جلو رفتم و دیدم مشغول ذکر گفتن است و «الحمدللهِ» و «أستغفر اللهَ» می‌گوید. گفتم: چرا این اذکار را می‌گویی؟ جواب داد: برای این‌که من از دو حال خارج نیستم؛ یا نعمتِ خدا بر من متوجّه است، پس باید «الحمدلله» بگویم، یا از طرفِ من گناهی بالا می‌رود که باید «أستغفر الله» گفت. با شنیدنِ این جملات به‌او گفتم: «أنت أفقه منّی»! پندهای رسول اعظم صلّی الله علیه وآله به‌اباذر غفاری (انوار اخلاقی)، مرحوم آیت‌الله سیّد محمّد علوی گرگانی، ص46.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

حضرت آیت‌الله‌ سیّد موسی شبیری زنجانی: شنیدم که یکی از اعیان مهمِّ تهران که از درباری‌ها بوده است، خدمت شیخ انصاری می‌رود و وضع زهد شیخ را که می‌بیند، ضمنِ تجلیل بسیار از شیخ، انتقادی از حاج ملّا علی کنی می‌کند و می‌گوید: او متموّل است و با شما خیلی فرق دارد. شیخ انصاری خیلی ناراحت می‌شود و می‌گوید: باید از این حرف، استغفار کنی. بین من و او خیلی فاصله هست. من سر و کارم با طلبه‌هاست. من اگر بخواهم وضع مرفّه داشته باشم، درس‌خواندن برای طلبه، مشکل می‌شود و او به‌درس‌خواندن تن نمی‌دهد. من باید سطحم را با آن‌ها منطبق کنم؛ ولی حاج ملّاعلی کنی، سر و کارش با شماست، سر و کارش با سلاطین و اعیان و اشراف و امثال این‌هاست. او باید آن‌گونه زندگی کند و من باید زندگی‌ام این‌گونه باشد. اگر او مانند من باشد، مورد اشکال قرار می‌گیرد. من هم اگر مثل او باشم، به‌من اشکال وارد است. شما باید از این سوءظن و جسارتی که به‌یک شخصیت عظیم‌الشأن کردی، استغفار کنی. خبرگزاری حوزه

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

در قرآن می‌خوانیم:

«وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ». سورة أعراف (7) آیة34.

و از برای هر جماعتی مدّتی است، پس زمانی که مدّت آن‌ها رسید، ساعتی تأخیر نمی‌افتد و از برای آن‌ها جلو هم نمی‌افتد.

از معصوم علیه‌السلام سؤال کردند: بعضی از اموات را می‌بینیم چشم آن‌ها باز است و بعضی بر هم است، کدام‌یک علامتِ سعادت و شقاوت است؟ حضرت فرمود: آن‌که چشمش باز است، موقعی که اجل آمد، چشمش باز بود، مهلت نداشت که چشم بر هم گذارد، و آن‌که چشمش بر هم است، موقعی که اجل آمد، چشمش بر هم بود، مهلت نداشت چشم باز کند. ولی عوام می‌گویند: آن که چشمش باز است، چشمش به‌دنیا و مال و منال است، و آن که چشمش بسته است، از دنیا صرفِ‌نظر کرده. اطیب البیان فی تفسیر القرآن، عبدالحسین طیب، ج10، ص67.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِیَادٍ، قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام، فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی، إِنَّنِی أَدْخُلُ کَنِیفاً لِی، وَ لِی جِیرَانٌ عِنْدَهُمْ جَوَارٍ یَتَغَنَّیْنَ وَ یَضْرِبْنَ بِالْعُودِ، فَرُبَّمَا أَطَلْتُ الْجُلُوسَ اسْتِمَاعاً مِنِّی لَهُنَّ، فَقَالَ: لَا تَفْعَلْ، فَقَالَ الرَّجُلُ: وَ اللَّهِ مَا آتِیهِنَّ، إِنَّمَا هُوَ سَمَاعٌ أَسْمَعُهُ بِاُذُنِی، فَقَالَ: لِلَّهِ أَنْتَ، أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا» سورة الإسراء (17) الآیة 38؟ فَقَالَ: بَلَى، وَ اللَّهِ لَکَأَنِّی لَمْ أَسْمَعْ بِهَذِهِ الْآیَةِ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ مِنْ أَعْجَمِیٍّ وَ لَا عَرَبِیٍّ، لَا جَرَمَ أَنَّنِی لَا أَعُودُ إِنْ شَاءَاللَّهُ، وَ أَنِّی أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ، فَقَالَ لَهُ: قُمْ فَاغْتَسِلْ وَ سَلْ مَا بَدَا لَکَ، فَإِنَّکَ کُنْتَ مُقِیماً عَلَى أَمْرٍ عَظِیمٍ! مَا کَانَ أَسْوَأَ حَالَکَ لَوْ مِتَّ عَلَى ذَلِکَ؟! احْمَدِ اللَّهَ وَ سَلْهُ التَّوْبَةَ مِنْ کُلِّ مَا یَکْرَه،ُ فَإِنَّهُ لَا یَکْرَهُ إِلَّا کُلَّ قَبِیحٍ، وَ الْقَبِیحَ دَعْهُ لِأَهْلِهِ فَإِنَّ لِکُلٍّ أَهْلًا. الفروع من الکافی، کتاب الأشربة، أبواب الأنبذة، 340-باب الغناء، ح10، ص1130.

مسعدة ‌بن ‌زیاد می‌گوید: نزد امام صادق علیه‌السلام بودم، مردی به‌ایشان عرض کرد: پدر و مادرم فدایتان باد! من به‌مستراح خودم می‌روم، و همسایه‌هایی دارم که کنیزکان مطرب و آوازه‌خوان دارند. چه‌بسا عَمداً مدّت بیشتری می‌نشینم تا صدای آواز آنان را بشنوم. امام علیه‌السلام فرمود: چنین نکن! آن مرد عرض کرد: به‌خدا، نزد آن‌ها نمی‌روم و با آن‌ها برخوردی نداشته‌ام، تنها با گوش خود صدایی را می‌شنوم. امام علیه‌السلام فرمود: از خدا بترس! آیا نشنیده‌ای خداوند می‌فرماید: «گوش، چشم و دل، همه مورد سؤال هستند»؟ مرد عرض کرد: چرا، به‌خدا قسم گویا من این آیه از قرآن را از هیچ عرب و عجمی نشنیده‌ام، ناگزیر اگر خدا بخواهد دیگر به‌این کار زشت برنمی‌گردم، و من از خدا طلب آمرزش می‌کنم، حضرت فرمود: برخیز و غسل کن و هرچه می‌خواهی از خداوند طلب کن؛ زیرا تو در حال ارتکاب کار بزرگی بودی! چقدر حالت بد بود اگر بر همین حال می مُردی! خدا را ستایش کن و به‌درگاهش از هر چیزی که دوست ندارد، توبه کن؛ زیرا خدا فقط از زشتی‌ها خوشش نمی‌آید، و کارِ زشت را برای اهل خودش، رها کن؛ زیرا برای هر کار زشتی اهلی وجود دارد.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

مرحوم آیت‌الله سیّد محمّد علوی گرگانی: آیت‌الله حاج آقا سجّاد، والد ما، می‌فرمودند: مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری رحمةالله علیه، مؤسّسِ حوزة علمیة قم، با این‌که مرجعِ تقلید و صاحب رساله بودند، اگر مسأله‌ای می‌پرسیدند که در ذهنِ مبارکِ ایشان نبود، می‌فرمودند بروید از آشیخ علی مسئله‌گو بپرسید. می‌گفتند: آقاجان، خودتان فتوا دادید، چطور از دیگران سؤال کنیم؟ می‌فرمودند: فعلاً یادم نیست. پندهای رسول اعظم صلّی الله علیه وآله به‌اباذر غفاری (انوار اخلاقی)، مرحوم آیت‌الله سیّد محمّد علوی گرگانی، ص38.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

روزی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در مسجد تشریف داشتند و اصحاب را صدا زدند که بیرون بیایید، آن‌ها بیرون آمدند و حضرت فرمودند: به‌آسمان نگاه کنید. اصحاب نگاه کردند، بعد رسول خدا فرمودند: در آسمان چه می‌بینید؟ عرض کردند: چیزی جز خورشید نمی‌بینیم. رسول اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: اگر از شما چیزی پرسیدند، چنانچه مثل این خورشید برای شما روشن بود بگویید، در غیر این صورت جواب ندهید. پندهای رسول اعظم صلّی الله علیه وآله به‌اباذر غفاری (انوار اخلاقی)، مرحوم آیت‌الله سیّد محمّد علوی گرگانی، ص38.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

آیت‌الله مجتهدی تهرانی: آیت‌الله العظمی سید احمد خوانساری رحمه الله در موقع ارتحال فرمودند: از دنیا می‌روم در حالی که دستم خالی است، ولی به‌یک چیز امید دارم و آن گریه بر امام حسین علیه‌السلام است، وقتی که ایشان گریه می‌کردند اشکشان بر صورتشان جاری می‌شد. صوت و تصویر موجود است.

  • مرتضی آزاد