رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

۲۰۶ مطلب در شهریور ۱۴۰۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

یکی از بزرگان (آیت‌الله سیّد احمد خوانساری قدّس سرّه) که مرد بسیار با تقوایی بود و نَفْسِ زکیه‌ای داشت و من هر وقت خدمتشان می‌رسیدم، دستش را می‌بوسیدم و از ایشان می‌خواستم که برای من دعا کند. از ایشان نقل شده که چند ساعت قبل از فوتشان فرمودند که حضرت عزرائیل علیه‌السلام جلو چشمانم مجسم شد. او را شناختم که عزرائیل است. سلامش کردم، جواب داد و فرمود: آیا آماده هستی شما را قبض روح کنم و ببرم؟ گفتم: آماده‌ام. بعد فرمودند: قدم‌های مرا بشمار که به‌تعداد آن از عمرتان بیشتر باقی نمانده است. قدم‌ها را شمردم و دیدم دَه قدم شد. فهمیدم دَه ساعت دیگر از عمرم بیشتر باقی نمانده است. بچّه‌ها را خبر کردم و گفتم: رفتنی هستم. پندهای رسول اعظم صلّی الله علیه وآله به‌اباذر غفاری (انوار اخلاقی)، مرحوم آیت‌الله سیّد محمّد علوی گرگانی، ص31.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

وَ رُوِیَ‌ أَنَّ أُسَامَةَ بْنَ زَیْدٍ اشْتَرَى وَلِیدَةً بِمِائَةِ دِینَارٍ إِلَى شَهْرٍ، فَسَمِعَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله فَقَالَ: أَ لَا تَعْجَبُونَ مِنْ أُسَامَةَ الْمُشْتَرِی إِلَى شَهْرٍ؟ إِنَّ أُسَامَةَ لَطَوِیلُ الْأَمَلِ! وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا طَرَفَتْ عَیْنَایَ إِلَّا ظَنَنْتُ أَنَّ شَفْرَتَیَّ لَا یَلْتَقِیَانِ حَتَّى یَقْبِضَ اللَّهُ رُوحِی، وَ لَا رَفَعْتُ طَرْفِی وَ ظَنَنْتُ أَنِّی خَافِضَةٌ حَتَّى أُقْبَضَ، وَ لَا تَلَقَّمْتُ لُقْمَةً إِلَّا ظَنَنْتُ أَنِّی لَا أُسِیغُهَا أَنْحَصِرُ بِهَا مِنَ الْمَوْتِ، ثُمَّ قَالَ: یَا بَنِی آدَمَ، إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ فَعُدُّوا أَنْفُسَکُمْ مِنَ الْمَوْتَى، وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ‌ «إِنَّ ما تُوعَدُونَ لَآتٍ وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ‌« سورة الأنعام (6) الآیة 134. روضة الواعظین و بصیرة المتعظین، ط- القدیمة، الفتّال النیشابوری، ابوعلی، ج2، ص437.    

اسامة بن زید کنیزی را به‌مبلغ صد دینار به‌مدّتِ یک ماهه خرید. پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله این موضوع را شنید و فرمود: آیا از خرید اسامه با وعدة بازپرداختِ یک ماهه تعجّب نمی‌کنید؟ همانا اسامه آرزویش طولانی است. سوگند به‌آن که جانم در دست او است چشمانم روی هم گذاشته نمی‌شود مگر آن‌که گمان می‌کنم که دو مژه‌ام به‌یکدیگر نخواهند رسید، تا آن‌که خداوند روحم را از بدنم بستاند، و چشمم را به‌سویی متوجّه نمی‌کنم مگر آن‌که می‌پندارم که نگاهم فرو نخواهد افتاد تا آن‌که روح از بدنم جدا گردد، و هیچ لقمه‌ای را برنمی‌دارم جز آن‌که گمان دارم که پیش از خوردن آن، گرفتار مرگ می‌شوم. سپس فرمود: ای فرزندان آدم، اگر واقعاً عاقل هستید، خود را در شما مردگان به‌حساب آورید، سوگند به‌آن که جانمم در دست او است، «هرچه به‌شما وعده دادند محقّقاً خواهد آمد و شما بر قدرت خدا غالب نخواهید شد».

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ الزَّاهِرِیِّ، قَالَ: حَجَجْنَا، فَلَمَّا أَتَیْنَا الْمَدِینَةَ وَ بِهَا سَیِّدُنَا جَعْفَرٌ الصَّادِقُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ دَخَلْنَا عَلَیْهِ، فَوَجَدْنَا بَیْنَ یَدَیْهِ صُحُفاً فِیهَا تَمْرٌ مِنْ تَمْرِ الْمَدِینَةِ وَ هُوَ یَأْکُلُ مِنْهُ وَ یُطْعِمُ مَنْ بِحَضْرَتِهِ، فَقَالَ لِی: هَاکَ یَا مُحَمَّدَ بْنَ سِنَانٍ، هَذَا التَّمْرَ الصَّیْحَانِیَّ کُلَّهُ وَ تَبَرَّکْ بِهِ، فَإِنَّهُ یَشْفِی شِیعَتَنَا مِنْ کُلِّ دَاءٍ إِذَا عَرَفُوهُ، قُلْتُ: مَوْلَایَ، عَرَفُوهُ بِمَا ذَا؟ قَالَ: إذا عَرَفُوهُ لِمَ یُدْعَى صَیْحَانِیّاً؟ فَقُلْتُ: لَا وَ اللَّهِ یَا مَوْلَایَ، لَا نَعْلَمُ هَذَا الأمرَ إِلَّا مِنْکَ، قَالَ: نَعَمْ، یَا ابْنَ سِنَانٍ، هُوَ مِنْ دَلَائِلِ جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ، قُلْتُ: مَوْلَایَ، أَنْعِمْ عَلَیْنَا بِمَعْرِفَتِهِ، أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْکَ. قَالَ: خَرَجَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَابِضاً عَلَى یَدِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ مُتَوَجِّهاً نَحْوَ حَدَائِقِ ظَهْرِ الْمَدِینَةِ، فَکُلُّ مَنْ لَقِیَهُ اسْتَأْذَنَهُ فِی صُحْبَتِهِ، وَ لَمْ یُؤْذِنْ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى أَوَّلِ نَخْلَةٍ، فَصَاحَتْ إِلَى الَّتِی تَلِیهَا: هَذَا آدَمُ وَ شَیْثٌ قَدْ أَقْبَلَا، وَ صَاحَتِ الْأُخْرَى إِلَى الَّتِی تَلِیهَا: یَا أُخْتِی، هَذَا نُوحٌ وَ سَامٌ قَدْ أَقْبَلَا، وَ صَاحَتِ الْأُخْرَى الَّتِی تَلِیهَا: یَا أُخْتِی، هَذَا یَعْقُوبُ وَ یُوسُفُ قَدْ أَقْبَلَا، وَ صَاحَتِ الْأُخْرَى إِلَى الَّتِی تَلِیهَا: یَا أُخْتِی، هَذَا مُوسَى وَ یُوشَعُ قَدْ أَقْبَلَا، وَ صَاحَتِ الْأُخْرَى إِلَى الَّتِی تَلِیهَا: یَا أُخْتِی هَذَا سُلَیْمَانُ وَ آصَفُ قَدْ أَقْبَلَا، وَ صَاحَتِ الْأُخْرَى إِلَى الَّتِی تَلِیهَا: یَا أُخْتِی، هَذَا عِیسَى وَ شَمْعُونُ الصَّفَا قَدْ أَقْبَلَا، وَ صَاحَتِ الْأُخْرَى إِلَى الَّتِی تَلِیهَا: یَا أُخْتِی، هَذَا مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَدْ أَقْبَلَا، وَ صَاحَ سَائِرُ النَّخْلِ فِی الْحَدَائِقِ بَعْضُهُ إِلَى بَعْضٍ بِهَذَا. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِأَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام: فَدَیْتُکَ بِأَبِی وَ أُمِّی، یَا أَبَا الْحَسَنِ، هَذَا ذِکْرَى لَنَا، فَاجْلِسْ بِنَا عِنْدَ أَوَّلِ نَخْلَةٍ نَنْتَهِی إِلَیْهَا، فَلَمَّا انْتَهَیَا جَلَسَا وَ مَا کَانَ أَوَانُ حَمْلِ النَّخْلِ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: یَا أَبَا الْحَسَنِ، مُرْ هَذِهِ النَّخْلَةَ تَنْثَنِی إِلَیْکَ، وَ کَانَتِ النَّخْلَةُ بَاسِقَةً، فَدَعَاهَا أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام وَ قَالَ: یَا أَیَّتُهَا النَّخْلَةُ، هَذَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ یَقُولُ لَکَ أَنْ تَنْثَنِیَ إِلَى الْأَرْضِ، فَانْثَنَتْ إِلَى الْأَرْضِ وَ هِیَ مَمْلُوءَةٌ حَمْلًا رُطَباً جَنِیّاً، فَقَالَ لَهُ: یَا أَبَا الْحَسَنِ، الْتَقِطْ وَ کُلْ وَ أَطْعِمْنِی، فَالْتَقَطَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام مِنْ رُطَبِهَا وَ أَکَلَ مِنْهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: یَا أَبَا الْحَسَنِ، إِنَّ هَذَا النَّخْلَ یَنْبَغِی أَنْ نُسَمِّیَهُ صَیْحَانِیّاً لِتَصَایُحِهِ وَ تَشْبِیهِهِ لِی وَ لَکَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ، وَ هَذَا أَخِی جِبْرِیلُ علیه‌السلام یَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَهُ شِفَاءً إِلَى شِیعَتِنَا خَاصَّةً، فَأَمَرَهُمْ یَا أَبَا الْحَسَنِ بِمَعْرِفَتِهِ و أَنْ یَسْتَضِیئُوا وَ یَتَبَرَّکُوا بِأَکْلِهِ، ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: یَا نَخْلَةُ، أَظْهِرِی لَنَا مِنْ أَجْنَاس ثَمَرِ الْأَرْضِ، فَقَالَتْ: لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، حُبّاً وَ کَرَامَةً، فَأَظْهَرَتِ النَّخْلَةُ مِنْ کُلِّ الْأَجْنَاسِ، فَأَقْبَلَ جِبْرِیلُ علیه‌السلام یَقُولُ: هَا یَا نَخْلَةُ، إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَمَرَکِ أَنْ تُخْرِجِی مِنْ کُلِّ جِنْسٍ لِرَسُولِ اللَّهِ وَ حَبِیبِهِ مُحَمَّدٍ وَ أَخِیهِ وَ وَصِیِّهِ مِنْ أَجْنَاسِ الثَّمَرِ، فَأَقْبَلَ جِبْرِیلُ علیه‌السلام یَلْقِطُهُ وَ یَضَعُهُ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام، فَأَکَلَا مِنْ کُلِّ جِنْسٍ، فَمَرَّةً یَأْکُلُ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ نِصْفَهَا وَ رَسُولُ اللَّهِ نِصْفَهَا وَ جِبْرِیلُ علیه‌السلام یَقُولُ: و یَا رَسُولَ اللَّهِ، لَوَدِدْتُ أَنِّی مِمَّنْ یَأْکُلُ الطَّعَامَ فَأَسْتَشْفِی اللَّهَ وَ أَتَبَرَّکُ بِفَضْلِ سُؤْرِکَ، وَ سُؤْرِ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ وَ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: یَا حَبِیبِی جِبْرِیلُ، فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ فَضَّلَکَ عَلَیْنَا، فَقَالَ جِبْرِیلُ علیه‌السلام: وَ اللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا فَضْلِی إِلَّا بِکُمَا، إِنَّکُمَا أَحَبُّ خَلْقِهِ إِلَیْهِ وَ أَقْرَبُهُمْ مِنْهُ وَ أَزْلَفُهُمْ لَدَیْهِ. قَالَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا: فَارْتَفَعَتِ النَّخْلَةُ وَ حَدَّثَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ شِیعَتَنَا بِخَبَرِهَا (و قصة تلک النخلة من دلائله و عجائبه علیه‌السلام و التحیة و الإکرام).‌ الهدایة الکبرى، الخصیبی، حسین بن حمدان، ج1، ص86. سایت کتابخانة مدرسة فقاهت. موضوع فرمایشات آیت‌الله جرجانی، 18/06/1403، منزل شیخ‌الاسلامی.

از محمّد بن سنان زاهری نقل شده است که گفت: به‌حجّ رفتیم، هنگامی که وارد مدینه شدیم، آقای ما، امام صادق علیه‌السلام در مدینه بود، به‌محضر ایشان رسیدیم، دیدیم جلوی آن حضرت چندین سینی خرما از خرماهای مدینه قرار دارد و خود آن حضرت از آن‌ها میل می‌فرماید و به‌همة میهمانان خود هم تعارف می‌کند. به‌من فرمود: ای محمّد بن سنان، بردار، همة این‌ها خرمای تازة صیحانی است، و به‌آن‌ها تبرّک جوی؛ زیرا این خرما، شیعیان ما را از هر بیماری شفا می‌دهد، اگر آن را بشناسند، عرض کردم: مولای من، آن را به‌چه چیزی بشناسند؟ فرمود: هرگاه آن را بشناسند که چرا به‌آن خرمای صیحانی می‌گویند؟ عرض کردم: نه به‌خدا، ای مولای من، ما دلیل این نامگذاری را نمی‌دانیم، مگر از طریق شما. فرمود: درست است، ای پسر سنان، این نامگذاری از دلائلِ [حقّانیّتِ] جدّم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه‌السلام است. عرض کردم: مولای من، با شناساندنِ آن به‌ما لطف فرما. فرمود: جدّم رسول خدا صلّی الله علیه و آله در حالی که دستِ امیرالمؤمنین علیه‌السلام را در دست خود گرفته بود، از مدینه، به‌طرفِ باغ‌های پشتِ آن شهر، بیرون آمد. هرکس ایشان را می‌دید، از آن حضرت اجازه می‌گرفت تا با او همراه گردد، ولی رسول خدا صلّی الله علیه و آله به‌او اجازه نمی‌داد. تا رسید به‌اوّلین نخلِ خرما، پس آن درخت، به‌نخلِ بعد از خود، فریاد زد: این دو، آدم و شیث هستند که دارند می‌آیند، نخلِ دیگر، به‌درخت بعد از خود فریاد زد: خواهرم، این‌ها نوح و سام هستند که دارند می‌آیند، و درخت دیگر به‌نخل بعد از خود فریاد زد: این دو، یعقوب و یوسف هستند که دارند می‌آیند، و نخل دیگر به‌درخت بعد از خود فریاد زد: خواهرم، ایشان موسی و یوشع هستند که دارند می‌آیند،‌‌ و درخت دیگر به‌نخل بعد از خود فریاد زد: خواهرم، اینان سلیمان و آصف هستند که دارند می‌آیند، و نخل دیگر به‌درخت پس از خود فریاد زد: خواهرم، ایشان عیسی و شمعونِ صفا هستند که دارند می‌آیند، و درخت دیگر به‌نخل بعد از خود فریاد زد: خواهرم، این دو محمّد رسول خدا و امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب هستند که دارند می‌آیند. و همة نخل‌ها هرکدام به‌دیگری همین پیام را فریاد می‌زدند. رسول خدا صلّی الله علیه و آله به‌‌امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: ای اباالحسن، پدر و مادرم فدایت باد، این یادآوری است برای ما، نزد اوّلین نخلی که به‌آن می‌رسیم بنشینیم، وقتی [به‌آن نخل] رسیدند، نشستند، و زمانِ خرما دادن آن درخت نبود، پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: ای اباالحسن، به‌این نخل، فرمان بده تا به‌سوی تو خم شود، و آن نخل دراز و کشیده بود، پس امیرالمؤمنین او را صدا زد و فرمود: ای نخل، این شخص، رسول خدا صلّی الله علیه و آله است که به‌تو می‌گوید به‌روی زمین خم شوی، نخل به‌طرف زمین خم شد، در حالی که پر از خرمای تازه و چیده شده بود. حضرت به‌امیرالمؤمنین فرمود: ای اباالحسن، بردار و بخور و به‌من نیز بده، پس امیرالمؤمنین علیه‌السلام از خرمای تازه‌اش برداشت و خورد [و به‌پیامبر نیز خوراند]، رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: ای اباالحسن، سزاوار است که این درخت خرما را صیحانی بنامیم، چون فریاد زد و من و تو را به‌پیامبران و رسولان تشبیه کرد، و این برادرم، جبرئیل است که می‌گوید: خداوند عزوجل این نخل را برای فقط شیعیانمان، شفا قرار داد، پس ای اباالحسن، به‌شیعیان فرمان داد تا آن نخل را بشناسند و از آن نور بگیرند و با خوردنش متبرّک شوند. سپس رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: ای نخل، برای ما از انواع میوه‌های روی زمین آشکار کن. نخل عرض کرد: ای رسول خدا، با کمال میل و احترام، اطاعت می‌شود! پس نخل از تمام انواع میو‌ه‌ها آشکار کرد. پس جبرئیل علیه‌السلام آمد، در حالی که می‌گفت: ای نخل، خداوند به‌تو فرمان داده است که برای رسول و حبیب خدا، محمّد و برادر و وصیش، از انواع میوه‌ها، بیرون آوری. پس جبرئیل علیه‌السلام میوه را برمی‌داشت و آن را جلوی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌گذاشت، و آن دو از هر نوعی میل می‌کردند؛ پس یک بار نصف میوه‌ای را امیرالمؤمنین می‌خورد و نصف دیگرش را رسول خدا میل می‌فرمود، و جبرئیل علیه‌السلام می‌گفت: ای رسول خدا، دوست دارم من از کسانی بودم که غذا می‌خورند و از خدا با خوردن غذا طلب شفا می‌کردم و به‌برکت نیم خوردة شما و امیرالمؤمنین متبرّک می‌شدم، و رسول خدا صلّی الله علیه و آله می‌فرمود: ای حبیب من، جبرئیل، خداوند تو را (از این جهت که امین وحی او هستی)، بر ما برتری داده است. و جبرئیل علیه‌السلام عرض می‌کرد: به‌خدا قسم ای رسول خدا، من برتری ندارم مگر به‌شما دو نفر، شما دو تن، محبوب‌ترین مخلوقات برای خدا و نزدیکترین افراد به‌او و جلوترین افراد در نزد او هستید. امام صادق علیه‌السلام فرمود: نخل خرما بالا رفت و رسول خدا و امیرالمؤمنین، خبرش را برای شیعیانمان بیان فرمودند.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

خدا رحمت کند مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عباس تهرانی را، ایشان معلّمِ اخلاق بود و در مدرسة حجتیّه درس اخلاق می‌گفت. یکی از محترمینِ تهران، به‌نام آقای حاج محمّد آقا میرتهرانی که مرد شایسته‌ای بود و همیشه به‌دیدن آقا می‌رفت، می‌گوید: وقتی شنیدم ایشان به‌رحمت خدا رفته، بسیار متأثر شدم و از تهران حرکت کردم که در تشییع جنازة آقا شرکت کنم و اشک می‌ریختم که چنین شخصیت بزرگی از دست ما رفته است و با خود زمزمه و برای آقا طلب مغفرت و عرض می‌کردم: خدایا، اگر می‌شود به‌این آقا در مقابلِ این همه خدمات، عوض و پاداش خوبی بده. آمدم منزل و شب در عالمِ خواب دیدم که در خیابان صفائیة قم، خانة بسیار زیبایی وجود دارد. سؤال کردم: مال کیست؟ گفتند: خانة آیت‌الله حاج شیخ عباس تهرانی است. یک دفعه به‌ذهنم خطور کرد که ایشان فوت کرده است و در تشییع جنازه‌اش شرکت کرده‌ام. رفتم دربِ خانه را زدم و گفتم: حاج محمد آقا میرتهرانی هستم. گفتند: بروید به‌آقا بگویید که حاج محمّد آقا آمده. خادم رفت و برگشت. نامه‌ای به‌من داد و گفت: نامه را آقا داده است. آن را باز کردم، نوشته بود:

امشب در بساطِ حورِ عین می‌باشم      هم خستة راه چون جنین می‌باشم

امشب زملاقات، تو معذورم دار      اندوه مخور، ز مؤمنین می‌باشم

پندهای رسول اعظم صلّی الله علیه وآله به‌اباذر غفاری (انوار اخلاقی)، مرحوم آیت‌الله سیّد محمّد علوی گرگانی، ص23.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

دربارة «مرحوم حاج سیّد علی اصغر جابلقی بروجردی، متوفای 1313 ق.» نوشته‌اند که پدر و برادرش از علما بودند. وقتی آمد درس طلبگی بخواند، به‌حسادتِ بعضی از فامیل‌ها و اقربا و رفیقان مبتلا شد، آن‌ها نمی‌گذاشتند که ایشان رشد و ترقّی کند و او را آزار و اذیّت می‌کردند. هنگامی که می‌خواست کتاب بنویسد، او را زجر می‌دادند. بعد از فوتِ پدر و برادرش، کینه‌ها را بر سرِ او خالی کردند، ولی او در میان این فشارها توانست کتاب [دوجلدی] «طرائف المقال» را بنویسد که جای تعجّب است. پندهای رسول اعظم صلّی الله علیه وآله به‌اباذر غفاری (انوار اخلاقی)، مرحوم آیت‌الله سیّد محمّد علوی گرگانی، ص20.    

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

یا أَبا ذَرٍّ، أَلا أُخبِرُکَ بِأَهلِ الجَنَّةِ؟ قُلتُ: بَلى یا رَسولَ اللّهِ. قالَ صلّى الله علیه و آله: کُلُّ أَشعَثَ أَغبَرَ ذی طِمرَینِ لا یُؤبَهُ لَهُ لَو أَقسَمَ عَلى اللّهِ لأَبَرَّهُ. همان، ص471.

اى ابوذر، آیا از اهل بهشت، خبر ندهم؟ گفتم: آرى، اى پیامبر خدا، فرمود: هر ژولیدة ‌خاکىِ صاحبِ دو لباسِ کهنه، که به‌او اعتنایى نمى‌شود، [کسى که] اگر به‌خدا سوگند بخورد، (خداوند متعال) آن را عملى مى‌کند.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

یا أَبا ذَرٍّ، یَکونُ فی آخِرِ الزَّمانِ قَومٌ یَلبَسونَ الصُّوفَ فی صَیفِهِم وَشِتائِهِم، یَرونَ أَنَّ لَهُمُ الفَضَلَ بِذَلِکَ عَلى غَیرِهِم، أُولَئِکَ تَلعَنهُم مَلائِکَةُ السَّمواتِ وَالأَرضِ. همان، ص471.

اى ابوذر، در آخِرْ زمان، گروهى هستند که در تابستان و زمستان، لباس پشمین مى‌پوشند و این را برتری (برای خود) نسبت به‌دیگران مى‌دانند، اینان را فرشتگان آسمان‌ها و زمین، نفرین مى‌کنند.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

یا أَبا ذَرٍّ، البَسِ الخَشِنَ مِن اللِّباسِ، والصَّفیقَ مِنَ الثِّیابِ، لِئَلَا یَجِدَ الفَخرُ فیکَ مَسلَکاً. همان، ص471.

اى ابوذر، لباسِ خشن، و پوشاکِ ضخیم بپوش تا تفاخر، خوى و منشَت نشود.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

یا أَبا ذَرٍّ، مَن تَرَکَ لُبسَ الجَمالِ وَ هُوَ یَقدِرُ عَلَیهِ تَواضِعاً للّهِ عَزَّوَجَلَّ فی غَیرِ مَنقَصَةٍ، وَأَذَلَّ نَفسَهُ فی غَیرِ مَسکَنَةٍ، وأَنفَقَ ما جَمَعَهُ فی غَیرِ مَعصیَةٍ، وَرَحِمَ أَهلَ الذُّلِّ والمَسکَنَةِ، وَخالَطَ أَهلَ الفِقهِ وَالحِکمَةِ، طوبَى لِمَن صَلَحَت سَریرَتُهُ، وَحَسُنَت عَلانیَتُهُ، وَعَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ، طوبى لِمَن عَمِلَ بِعِلمِهِ، وأَنفَقَ الفَضلَ مِن مالِهِ، وأَمسَکَ الفَضلَ مِن قَولِهِ. همان، ص471.

اى ابوذر، هرکس لباس زیبا را براى فروتنى در برابر خداى عز و جل و بدون کمبود، رها، و خودش را بدون بینوایى کوچک کند، و آنچه گِرد آورده، در غیر نافرمانى خدا انفاق نماید، و به‌زمینگیران و بینوایان، ترحّم کند و با اهل دانش و حکمت، حشر و نشر داشته باشد (از خوبان امّت است). خوشا به‌حال کسى که درونش درست است، و بیرونش خوب، و بدى‌اش به‌مردم نمى‌رسد! خوشا به‌حال کسى که به‌دانسته‌اش عمل کند، و زیادى دارایى‌اش را انفاق نماید، و از حرفِ زیادى، خوددارى ورزد!

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

یا أَبا ذَرٍّ، سَیَکونُ ناسٌ مِن أُمَّتی یُولَدونَ فی النَّعیمِ وَیُغَذَّونَ بِهِ، هِمَّتُهُم أَلوانُ الطَّعامِ وَالشَّرابِ، وَیُمدَحونَ بِالقَولِ، أُولَئِکَ شِرارُ أُمَّتی. همان، ص471.

اى ابوذر، مردمى از امّت من، در ناز و نعمت، متولّد خواهند شد و با آن، تغذیه مى‌شوند، همّتشان غذاها و نوشیدنى‌هاى رنگارنگ است و با حرف، ستوده می‌شوند. اینان، بَدان امّت من‌اند.

  • مرتضی آزاد