رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

۲۰۶ مطلب در شهریور ۱۴۰۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

عَنْ أَبِی سَعِیدٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ، یَوْمَ خَلَقَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ، مِائَةَ رَحْمَةٍ، فَجَعَلَ فِی الْأَرْضِ مِنْهَا رَحْمَةً، فَبِهَا تَعْطِفُ الْوَالِدَةُ عَلَى وَلَدِهَا، وَالْبَهَائِمُ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ، وَالطَّیْرُ، وَأَخَّرَ تِسْعَةً وَتِسْعِینَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ، فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ، أَکْمَلَهَا اللَّهُ بِهَذِهِ الرَّحْمَةِ. سنن ابن ماجه، ابن ماجه، ج2، ص1435، ح4294. کتابخانة مدرسة فقاهت

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: خداوندِ عزّوجلّ، روزی که آسمان‌ها و زمین را خلق کرد، صد رحمت آفرید، و در روی زمین از آن‌ها یک رحمت را قرار داد، که با همین یک رحمت، مادر بر فرزندش مِهر و عاطفه می‌ورزد، و درندگان و پرندگان به‌هم محبّت می‌کنند، و نود و نُه قسمتِ دیگرِ آن رحمت را برای روزِ قیامت نگه داشت، و در آن روز، رحمتِ خود را با این نود و نُه رحمت، کامل می‌کند.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

منقولٌ من کتاب لباب الألباب: جاء رجلٌ إلى النبیّ صلّى اللّه علیه و آله فقال له: أتأذن لی أن أتمنّى الموت؟ فقال صلّى اللّه علیه و آله: الموتُ شی‏ءٌ لا بدّ منه و سفر طویل، ینبغی لمن أراده أن یرفع عشرَ هدایا، فقال: و ما هی؟ قال صلّى اللّه علیه و آله: هدیّة عزرائیل، و هدیّة القبر، و هدیّة منکر و نکیر، و هدیّة المیزان، و هدیّة الصراط، و هدیّة مالک، و هدیّة رضوان، و هدیّة النبیّ صلّى اللّه علیه و آله، و هدیّة جبرئیل، و هدیّة اللّه تعالى. أمّا هدیّة عزرائیل، فأربعة أشیاء: رضاء الخصماء، و قضاء الفوائت، و الشوق إلى اللّه، و التمنّی للموت. و هدیّة القبر أربعة أشیاء: ترک النمیمة، و استبراؤه من البول، و قراءة القرآن، و صلاة اللیل. و هدیّة منکر و نکیر أربعة أشیاء: صدق اللسان، و ترک الغیبة، و قول الحقّ، و التواضع لکلّ أحدٍ. و هدیّة المیزان أربعة أشیاء: کظم الغیظ، و ورع صادق، و المشی إلى الجماعات، و التّداعی إلى المغفرات. و هدیّة الصّراط أربعة أشیاء: إخلاص العمل، و حسن الخلق، و کثرة ذکر اللّه، و احتمال الأذى. و هدیة مالک أربعة أشیاء: البکاء من خشیة اللّه، و صدقة السِّرّ، و ترک المعاصی، و برّ الوالدین. و هدیّة رضوان أربعة أشیاء: الصَّبر على المکاره، و الشُّکر على نعمه، و إنفاق المال فی طاعته، و حفظ الأمانة فی الوقف. و هدیّة النبیّ صلّى اللّه علیه و آله أربعة أشیاء: محبّته، و الإقتداء بسنّته، و محبّة أهل بیته، و حفظ اللِّسان عن الفحشاء. و هدیّة جبرئیل أربعة أشیاء: قلّة الأکل، و قلّة النَّوم، و مداومة الحمد، و قلّة الکلام. و هدیة اللّهِ تعالى أربعة أشیاء: الأمر بالمعروف، و النهی عن المنکر، و النصیحة للخلق، و الرحمة على کلّ أحدٍ. المواعظ العددیة، الباب العاشر، فی العشاریات، ص366. فرمایشات آیت‌الله جرجانی، 23/06/1403، دعای ندبة سادات، منزل شیخ‌الاسلامی.

 مردی به‌محضر مبارک پیامبر صلّی اللّهُ علیه و آله شرفیاب شد و عرض کرد: آیا به‌من اجازه می‌فرمایید که آرزوی مرگ کنم؟ فرمود: مرگ چیزی است که فرار ناپذیر است و سفری است طولانی، سزاوار است برای کسی که مرگ را خواسته، دَه هدیه با خود بردارد، مرد عرض کرد: آن دَه تُحفه چیست؟ حضرت فرمود: هدیة عزرائیل، و هدیة قبر، و هدیة نکیر و منکر، و هدیة میزان، و هدیة صراط، و هدیة دربان جهنّم، و هدیة دربانِ بهشت، و هدیة رضوان، و هدیة پیامبر صلّی الله علیه و آله، و هدیة جبرئیل، و هدیة خداوند متعال. اما هدیة عزرائیل، چهار چیز است: خشنود کردن طلبکارن، و به‌جا آوردنِ تکالیفی که فوت شده است، و اشتیاق به‌سوی خداوند، و آرزوی مرگ داشتن. و هدیة قبر، چهار چیز است: ترک کردن سخن‌چینی، و استبراء کردن از ادرار، و تلاوت قرآن، و نماز شب. و هدیه‌ای که باید برای نکیر و منکر با خود ببرد، چهار چیز است: راستگویی، و ترک غیبت، و حق‌گویی، و برای همه فروتنی کردن. و هدیة میزانِ اعمال، چهار چیز است: فرو خوردن خشم، و صادقانه از گناه دوری کردن، و به‌نمازهای جماعت رفتن، و گام برداشتن به‌سوی آمرزش‌های الهی با استغفار. و هدیة پُلِ صراط، چهار چیز است: خالصانه عمل کردن، و خوش‌اخلاقی، و زیاد به‌یاد خدا بودن، و اذیّت‌ها را تحمّل کردن. و هدیة دربانِ جهنّم (که ما را به‌جهنّم نبَرَد)، چهار چیز است: گریة از ترس خدا، و مخفیانه صدقه دادن، و ترک کردن همة گناهان، و نیکی کردن به‌پدر و مادر. و هدیة دربانِ بهشت (برای این‌که ما را واردِ بهشت کند)، چهار چیز است: بردباری در برابر ناخوشی‌ها، و شکر بر نعمت‌های پروردگار، و خرج کردنِ ثروت در مسیر طاعت خداوند، و امانت‌داری در وقف. و تُحفه‌ای که برای پیامبر صلّی الله علیه و آله باید بِبَرَد، چهار چیز است: دوستی ایشان، و پیروی از سنّت آن بزرگوار، و دوستی خاندانِ آن حضرت، و نگهداری زبان از کارهای زشت. و هدیة جناب جبرئیل، چهار چیز است: کم‌خوردن، کم‌خوابیدن، و همیشه سپاس‌گزار بودن، و کم‌گفتن. و تحفه‌ای که باید برای خداوند تعالی ببَرَد، چهار چیز است: امرِ به‌معروف، و نهیِ از منکر، و خیرخواهی برای مردم، و مهربانی با همة افراد.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

قال النَّبیُّ صلّی الله علیه و آله: أربعة جواهر تزیلها أربعة: أمّا الجواهر فالعقل، و الدین، و الحیاء، و العمل الصّالح؛ أمّا الغضب فیُزیلُ العقلَ، و أمّا الحسدُ فیُزیلُ الدّین، و أمّا الطَّمعُ فیُزیلُ الحیاءَ، و أمّا الغیبةُ فیُزیلُ العملَ الصّالح. المواعظ العددیة للمشکینی، ص211.

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: چهار جواهر است که چهار چیز آنها را از بین می‌بَرَد: اما آن چهار گوهر، عبارتند از عقل، دین، حیا و عمل صالح. امّا خشم، باعثِ زوالِ عقل می‌شود، و اما حسد باعث نابودی دین می‌گردد، و اما طمع نابودکنندة حیا است، و اما غیبت عمل صالح را از بین می‌بَرَد.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

حجت‌الاسلام والمسلمین مسعود عالی: از مرحوم آیت‌الله اراکی، سلمانِ زمان، ما، من یک چیزی شنیدم که خدمت شما عرض می‌کنم. مَن، قبلِ مرجعیتش خیلی خدمت ایشان می‌رسیدم. حقیر، سیزده سال، خانة ایشان رفت  آمد می‌کردم. واقعاً آیت‌الله اراکی برای بنده با عظمت بود. تمامِ مراجعِ تقلید نسبت به‌ایشان ارادت داشتند. در علم، تقوا و زهدِ ایشان هیچ‌کس حرفی نداشت. بیش از صد سال عمر کرد. حضرت امام، آیت‌الله گلپایگانی، آیت‌الله بهجت، آیت‌الله مرعشی نجفی، همه ارادت داشتند. ایشان خیلی خوش صحبت هم بود. وقتی آدم پیش ایشان می‌نشست یک تاریخ شفاهی بود و خیلی استفاده می‌کرد. از قضایایی که از ایشان می‌خواهم خدمتتان نقل کنم، و سعی می‌کنم حتّی الفاظ هم مال ایشان باشد، این قضیه‌ای است که خیلی شنیدنی است!

آیت‌الله اراکی می‌فرمود: در نجف، آن زمان که مرجع بزرگ شیعه، آیت‌الله آخوند خراسانی بود؛ یعنی الآن بخواهیم حساب کنیم، صد و دَه سال پیش، شاگردانِ بسیار با عظمتی داشت. مرحوم نائینی، مرحوم آیت‌الله بروجردی و خیلی از بزرگان دیگر، این‌ها از شاگردان آخوند بودند. از بهترین شاگردانِ آیت‌الله آخوند خراسانی شخصی بود به‌نام «شیخ عبدالله گلپایگانی». ایشان هر موقع سرِ درس می‌خواست اشکال کند و چیزی بپرسد، استاد آخوند خراسانی، می‌گفت: آقایان، ساکت باشید، جنابِ فاضل، می‌خواهد یک اشکالی بکند. خیلی دوستش داشت؛ چون پُرتلاش، زحمت علمی‌اش زیاد و با تقوا بود. اتفاقاً در سنین جوانی یا میان‌سالی، یعنی چهل و پنج سالگی از دنیا رفت. وقتی از دنیا رفت بعضی از خوبانِ نجف، عالَمِ برزخ و شبِ اوّلِ قبرِ ایشان را، در خواب دیدند. از ایشان سؤال کردند: بعد از این‌که مُردی و از این دنیا رفتی، چه شد؟ گفت: وقتی من از دنیا رفتم و مرا داخل قبر گذاشتند، دو تا مَلَک آمدند برای سؤال. (امیرالمؤمنین فرموده: سؤال قبر، وقتی است و زمانی شروع می‌شود که میّت را داخل قبر می‌گذارند و رویش خاک می‌ریزند، هنوز صدای پای تشییع‌کنندگان می‌آید که دارند رفت و آمد می‌کنند. یعنی این‌قدر نزدیک است. و لذا گفته‌اند و در دستورات دینی ما توصیه کرده‌اند که اگر عزیزی را دفن کردید، فوری برنگردید، یک چند نفر بمانند، الآن موقع سؤال قبر است، این بندة خدا گیج است، شما جسمش را داخل قبر گذاشتید، اما روحش وارد عالمی ناشناخته شده است، دارد موجوداتِ عجیب و غریب می‌بیند و وحشت می‌کند، و لذا اعتقادات را هم نمی‌داند، و لذا بعد از دفن بنشینید، یک تلقینِ بعد از دفن بکنید، تلقینِ اعتقادات و برای میّت قرآن بخوانید. حضرت زهرا سلام الله علیها به‌امیرالمؤمنین فرمود: علی جان، وقتی مرا دفن کردی، سرِ قبرم بنشین و برایم قرآن بخوان، فإنها ساعةٌ یَحتَاجُ المیّتُ إلی اُنسِ الأحیاءِ؛ آن، یک ساعتی است که میّت احتیاج دارد که یک صدای مأنوس و آشنا بشنود.) آقای اراکی فرمود: از «شیخ عبدالله گلپایگانی» سؤال کردند که چه شد؟ گفت: وقتی که من از دنیا رفتم و دفنم کردند، دو تا فرشته آمدند برای سؤال. به‌من گفتند که بندة خدا، با خودت چه چیزی، این طرف، آورده‌ای؟ گفتم: زحمات علمی، شاگردانی که تربیت کرده‌ام، کتاب‌هایی که نوشتم، درس و بحث و این کارها. آن‌ها اشکال کردند. گفتند: کتابی که نوشتی پُشتش اسمت بود، شهرتش را بردی! برای خدا چه چیزِ خالصی آورده‌ای؟ گفتم: نماز، روزه، حجّ و این عبادات. گفتند: این را که دیگران هم انجام داده‌اند، از تو که عالِم بودی، توقّع بیشتری بود! دیگر چه آوردی؟ گفتم: اشک، گریه، زیارت و سینه‌زنی. گفتند: این‌ها را که دیگران بیشتر از تو انجام داده‌اند. تو که عالِم بودی، از تو توقّعِ بیشتری بود. دیگر چه آوردی؟ گفتم: هیچ چیز! هرچه گفتم که شما اشکال کردید! دیگر من هیچ چیزی ندارم. گفتند: چرا! یک گوهرِ گران‌بهایی پیش ما داری! من گفتم: در زندگیِ خودم، گوهر گرانبهایی سراغ ندارم. گفتند: چرا! وقتی در دنیا زنده بودی، چند نفر از همشهری‌هایت از گلپایگان آمدند نجف، سرزده مهمان تو و وارد منزل تو شدند. تو چیزی نداشتی از آنان پذیرایی کنی، شب، رفتی بیرون که پولی قرض کنی و میوه‌ای، چیزی بخری و از آنان پذیرایی کنی. کوچه‌های نجف تاریک بود، پایت گیر کرد به‌یک سنگی و یا چیز دیگری و خوردی زمین، و خیلی پایت درد گرفت، اوّل پیشِ خدا، یک گله کردی، که خدایا، این چه وضعی است؟ چرا من که از بهترین شاگردان آخوندِ خراسانی هستم، باید این‌قدر وضع مالی‌ام خراب باشد که چهار تا مهمانِ سرزده که برایم می‌آیند نمی‌توانم از آن‌ها پذیرایی کنم، و باید شب راه بیفتم و بیایم در این کوچه‌ها و این فلاکت به‌سرم بیاید؟ بعد یک فکری آمد در ذهنت؛ خودت به خودت گفتی: این چه حرفی است؟ این‌ها مهمانان امیرالمؤمنین هستند و با خودشان برکت آورده‌اند! این فکر را کردی و یک «الحمدلله» گفتی. آن فکری که کردی، و آن الحمدللّهی که گفتی، گوهرِ گران‌بهایی است که پیش ما داری، خرجِ برزخ تا قیامتت در می‌آید. پیاده شده از روی کلیپ صوتی و تصویری.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

حضرت آیت‌اللّه شیخ حسین مظاهری فرمودند: استاد بزگوار ما، آیت‌اللّه العظمی بروجردی رحمةاللّه علیه، از استادشان، مرحوم آقا میرزا ابوالمعالی کلباسی نقل می‌کرد که ایشان می‌فرمود: اگر در اطاقی قلمی باشد که با آن قلم، فقه شیعه نوشته شده باشد، من در آن اطاق نمی‌خوابم و اگر بخواهم در آنجا بخوابم، اوّل قلم را بیرون می‌بَرَم و بعد می‌خوابم. حدیث خوبان (حکایت‌های اخلاقی و کرامات مشاهیر تخت فولاد اصفهان)، حمید خلیلیان، ص45- ر.ک: پندهای رسول اعظم صلّی الله علیه وآله به‌اباذر غفاری (انوار اخلاقی)، مرحوم آیت‌الله سیّد محمّد علوی گرگانی، ص70.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

آنچه در احادیث وارد شده، به‌صورت نقل به‌معنا بدین شرح است: در مدینة طیبه، یکی از شیعیان، مجلسِ ازدواجی فراهم و از حضرت امام زین‌العابدین علیه‌السلام تقاضا کرده بود که آن مجلس را به‌قدوم شریف خود زینت دهد، و آن حضرت قبول نمی‌کرد. در اثر اصرار زیاد، حضرت فرموده بود که اگر عهد می‌کنی که مرثیه‌خوانی را در مجلس خود دعوت کنی که در مصیبتِ پدرِ بزرگوارم مرثیه‌ای بخواند، دعوتت را می‌پذیرم. او قبول می‌کند و مرثیه‌خوانی را دعوت می‌کند. پس از آن‌که آن بزرگوار در آن مجلس تشریف می‌بَرَد، مرثیه‌ای خوانده می‌شود و آن حضرت و حاضرین گریة زیادی می‌کنند. چون مجلس به‌پایان می‌رسد و اهلِ مجلس می‌خواهند پراکنده شوند، صاحبِ مجلس متوجّه می‌شود که آن حضرت دمِ در ایستاده، کفش‌های حاضرین را در پیش پاهایشان جفت می‌فرماید! البکاء للحسین، سیّد محمّد حسن طباطبایی میرجهانی اصفهانی، ص430، با مختصر تصرّف.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

مرحومِ سیّدِ رضی رحمة الله علیه که نهج‌البلاغه را جمع‌آوری کرده است، دارای طبعِ عجیبی بود. در تمامِ شرایط، زندگیِ خودش را تأمین می‌کرد و از احدی هدیه قبول نمی‌کرد، حتّی از پدرِ بزرگوارِ خود. چرا؟! می‌فرمود: بنا گذاشته‌ام که فقط از خدا چیزی بخواهم. تا این‌که استادِ ایشان، مرحوم سیّد ابوالقاسم (عبدالله بن مرزبانی) خانه‌ای داشت و تصمیم گرفت که خانه‌اش را به‌سیّدِ رضی که از شاگردانِ موفّقش بود، هدیه کند. روزی به‌محضر سیّدِ رضی آمد و گفت: خانه را به‌شما هدیه می‌کنم. سیّد گفت: من از کسی هدیه قبول نمی‌کنم. از استاد اصرار و از ایشان امتناع. عاقبت سیّدِ رضی می‌گوید: آقاجان، من از پدرم هدیه نپذیرفتم، چگونه از شما بپذیرم؟ استاد گفت: شما نمی‌توانید هدیة مرا نپذیرید؛ زیرا من از پدرت پیش تو عزّت بیشتری دارم؛ من پدرِ روحانیِ تو هستم. سیّدِ رضی جواب داد: این فرمایش شما منطقی است و اطاعتِ شاگرد از استاد واجب است. وقتی سیّد هدیه را قبول کرد با خود گفت: حال که این‌طور شد، آن را در اختیارِ طلبه‌ها بگذارم تا استفاده کنند و این‌کار را انجام داد. پندهای رسول اعظم صلّی الله علیه وآله به‌اباذر غفاری (انوار اخلاقی)، مرحوم آیت‌الله سیّد محمّد علوی گرگانی، ص67.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

نُقل أنّهُ [الإمام الحسن المجتبی] علیه‌السلام اغتسل و خرج من داره فی حُلّة فاخرة، و بزّة طاهرة، و محاسن سافرة، و قسمات ظاهرة، و نفحات ناشرة، و وجهه یشرق حسنا، و شکله قد کمل صورة و معنى، و الإقبال یلوح من أعطافه، و نضرة النعیم تعرف فی أطرافه، و قاضی القدر قد حکم أنّ السعادة من أوصافه، ثمّ رکب بغلة فارهة غیر قطوف، و سار مکتنفا من حاشیته و غاشیته بصفوف، فلو شاهده عبدُ مناف لأرغم بمفاخرته به معاطس أنوف، و عدّه و آبائه و جدّه فی إحراز خصل الفخار یوم التفاخر بألوف، فعرض له فی طریقه من محاویج الیهود هِمّ فی هِدم قد أنهکته العلّة، و ارتکبته الذلّة، و أهلکته القلّة، و جلده یستر عظامه، و ضعفه یقیّد أقدامه، و ضرّه قد ملک زمامه، و سوء حاله قد حبّب إلیه حمامه، و شمس الظهیرة تشوی شواه، و أخمصه تصافح ثرى ممشاه، و عذاب عرّ عریه قد عراه، و طول طواه قد أضعف بطنه‌ و طواه، و هو حامل جرّ، مملوءا ماء على مطاه، و حاله یعطف علیه القلوب القاسیة عند مرآه، فاستوقف الحسن علیه‌السلام و قال: یابنَ رسولِ اللّه، أنصفنی، فقال علیه‌السلام: فی أیِّ شی‌ءٍ؟ فقال: جدّک یقول: الدنیا سجن المؤمن و جنّة الکافر، و أنت مؤمن و أنا کافر، فما أرى الدنیا إلّا جنّةً لک تتنعّم بها و تستلذّ فیها؟ و ما أراها إلّا سجناً لی قد أهلکنی ضرُّها و أتلفنی فقرُها؟ فلمّا سمع الحسنُ علیه‌السلام کلامَه أشرق علیه نور التأیید، و استخرج الجوابَ بفهمه من خزانة علمه، و أوضح للیهودی خطأَ ظنِّه، و خطل زعمه، و قال: یا شیخ! لو نظرتَ إلى ما أعدّ اللّهُ لی و للمؤمنین فی الدارِ الآخرةِ ممّا لا عینٌ رأت و لا أذنٌ سمعت، لعلمتَ أنّی قبل انتقالی إلیه فی هذه الدنیا فی سجنِ ضنکٍ، و لو نظرتَ إلى ما أعدّ اللّهُ لک و لکلِّ کافرٍ فی الدار الآخرة من سعیر نار الجحیم، و نکالِ عذاب المقیم، لرأیتَ أنّک قبلَ مصیرک إلیه الآن فی جنّةٍ واسعةٍ، و نعمةٍ جامعةٍ. کشف الغمة فی معرفة الأئمة، المحدث الإربلی، ج1، ص511.  

و آورده‌اند که روزى حسن بن على علیهماالسلام غُسل نموده بود از خانه بیرون آمده، جامه‌هاى گران‌قیمت پوشیده و به‌انواع عطریات خوشبو و معطّر ساخته و نور روى حَسَنش بر ضوء شمس غلبه کرده، و حُسن صورتش از کمالِ معنى خبر می‌داد، و باد صبا نفحات غالیه‌سایَش را به‌أطراف عالَم می‌فرستاد، عزّ و اِقبال، لامع بود از اعطاف الطافش؛ و مجد و اجلال طالع بود از اکناف و اطرافش، و قاضى قَدَر حُکم فرموده بود به‌سعادات اوصافش، باز بر قاطرِ رهوارِ خوش‌رفتار سوار، و غلامان و غاشیه‌کش بسیار در پیش و پس و از یمین و یسار. ناگاه یهودى پیش آمد که از غایت احتیاج گوئیا خاک مذلّت بر فرقش ریخته‌اند، و تخم فلاکت در نهادِ زمینِ ناتوانش ریخته، و از برهنگى دستى به‌پیش و دستى به‌پس گرفته، و عورت خود را از مردم نهفته، و از گرسنگى، نه پاى رفتارش بود و نه زبانِ گفتار. و امام حسن علیه‌السلام را نگه‌داشت و گفت: با ابن رسول اللَّه، از تو می‌خواهم که براى من انصاف دهى، فرمود: در چه چیز؟ گفت: در آن‌که جدّ تو فرموده که دنیا زندان مؤمنان است و بهشت کافران، و تو مؤمنى و من کافر، پس من نمى‌بینم دنیا را جز بهشتى براى تو که به‌آن تنعّم می‌کنى و به‌آن لذّت می‌یابى؛ و نمی‌دانم آن را جز آن‌که زندانى است براى من که ضرر آن مرا به‌سر حدّ هلاک رسانیده، و فقر و فاقة آن، مرا زهر فوات، چشانیده است. امام حسن علیه‌السلام که کلام او را شنید، نور تأیید الهى بر وجودش درخشید؛ و به‌فهمِ عالى خود، از خزانة علمی که حق تعالى به‌وى ارزانى فرموده بود، استخراج جواب نمود، و بر یهودى، خطاءِ گمان و بطلان خیال او را واضح و ظاهر گردانیده و فرمود: اى شیخ، اگر نظر کنى به‌آنچه حقّ سبحانه و تعالى آماده کرده است براى من و مؤمنین در سراى آخرت، از آن تنعّمات که هیچ چشم ندیده و هیچ گوش نشنیده، هر آینه بدانى که پیش از انتقال من به‌سوى آن، در این دنیا در تنگناى زندانم، و اگر ببینى آنچه حقّ جلّ و علا براى تو و کافران مهیا ساخته در آخرت از سعیرِ نارِ جحیم، و نکالِ عذابِ مقیم، هر آینه بدانى قبل از بازگشت تو به‌آن سراى، در بهشتِ نعیمى با اصناف نعمت و وسعت.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَطَا الْمَکِّیِّ قَالَ:‌ اشْتَقْتُ إِلَى أَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام وَ أَنَا بِمَکَّةَ، فَقَدِمْتُ‌ الْمَدِینَةَ، وَ مَا قَدِمْتُهَا إِلَّا شَوْقاً إِلَیْهِ، فَأَصَابَنِی تِلْکَ اللَّیْلَةَ مَطَرٌ وَ بَرْدٌ شَدِیدٌ، فَانْتَهَیْتُ إِلَى بَابِهِ نِصْفَ اللَّیْلِ، فَقُلْتُ: مَا أَطْرَقُهُ هَذِهِ السَّاعَةَ وَ أَنْتَظِرُ حَتَّى أُصْبِحَ وَ إِنِّی لَأُفَکِّرُ فِی ذَلِکَ، إِذْ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: یَا جَارِیَةُ، افْتَحِی الْبَابَ لِابْنِ عَطَا، فَقَدْ أَصَابَهُ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ بَرْدٌ وَ أَذًى، قَالَ: فَجَاءَتْ فَفَتَحَتِ الْبَابَ، فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ علیه‌السلام.‌ بصائرالدرجات، الصّفّار القمی، محمّد بن الحسن، الجزء الخامس، 12-بابٌ فی الأئمة یُخبرون شیعتهم بإضمارهم و حدیث أنفسهم و هم غیب عنه منهم، ح7، ص329.‌

عبد الله بن عطاى مکّى گفت: خیلى مایل به‌ملاقات با حضرت امام باقر علیه‌السلام شدم، و من آن روزها، در مکّه بودم. به‌طرف مدینه رهسپار شدم فقط براى شوقِ دیدار ایشان. آن شب، گرفتار باران و سرمای شدیدی شدم. نصفِ شب به‌درِ خانة امام رسیدم. با خود گفتم: در این وقت شب، در نمی‌زنم و همین‌جا هستم تا صبح شود. در همین فکر بودم که شنیدم فرمود: کنیز، در را براى ابن عطا باز کن، که امشب دچار سرما و ناراحتى شده است، و کنیز آمد و در را باز کرد و خدمت ایشان رسیدم.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

در نجف رسم بود، آقایانی که برای تحصیل به‌آن‌جا می‌رفتند، در ایّام زیارتی، توفیق داشتند که از نجف به‌کربلا بروند. حتی طلّابی که از نظرِ مالی ضعیف بودند، سعی می‌کردند که در این ایّام به‌کربلا بروند. من یادم هست که مرحوم امام خمینی رحمة الله علیه نیز از نجف به‌کربلا می‌رفتند. از جملة این بزرگواران، مرحوم شیخ مرتضی انصاری رحمة الله علیه بودند. مرحوم سیّد میر محمّد بهبهانی با دو واسطه از شاگردان شیخ انصاری نقل می‌کند که یکی از شاگردان ایشان گفت: شبی به‌کربلا آمدم و احتیاج به‌حمّام پیدا کردم. هوا بارندگی بود و کوچه‌ها پُر از آب و گِل، و تاریکی هم همه جا را فرا گرفته بود. فانوسی تهیّه کردم و به‌سوی حمّام رفتم. در راه، شَبَحی را دیدم و حدس زدم که شیخ مرتضی انصاری است. تندتر رفتم. دیدم، آری شیخ است. از وی قدری فاصله گرفتم تا ببینم شیخ در این موقعِ شب، کجا می‌رود؟ اوّل فکر کردم به‌حرم خواهد رفت، لکن دیدم شیخ از محدودة کربلا خارج شد، تا به‌خرابه‌ای رسید، و به‌قرائت «زیارت جامعة کبیره» مشغول شد، و صدای نالة شیخ بلند بود. وقتی دیدم مشغول است و به‌او حالی دست داده، از راهی که آمده بودم، بازگشتم و به‌حمّام رفتم، سپس به‌حرم حضرت ابی عیدالله الحسین علیه‌السلام مشرّف شدم و آن‌گاه به‌نجف برگشتم. روز شنبه، در درسِ شیخ حاضر شدم. بعد از اتمام درس، به‌ایشان عرض کردم: اگر اجازه دهید چند جمله صحبت خصوصی با شما دارم. اجازه دادند و من جریان آن شب را به‌شیخ گفتم و از ایشان خواستم مرا نیز آگاه کند. تا این را گفتم، رنگ از صورتِ شیخ پرید و با حالت انکار فرمودند: شاید چشمانتان خطا رفته است. وقتی به‌طور قاطع گفتم که خودِ شما بودید و شما را به‌صاحب این قبر، مولا علی علیه‌السلام، بگو قصه چیست؟ فرمودند: خواهشم این است که تا زنده هستم به‌کسی این جریان را نگویی، و من به‌ایشان قول دادم. آن‌گاه فرمود: گاه‌گاهی که در حلّ مسائل، دچارِ مشکل می‌شوم و احکام برای من پیچیده و سخت می‌شود، چاره‌ای ندارم جز این‌که از امام زمان عجّل الله تعالی فرجَه استمداد بطلبم، زمانی که به‌زیارت می‌آیم، می‌روم در آن خرابه که اگر شما بروید هرچه جستجو کنید، آن را پیدا نخواهید کرد، اوّل «زیارت جامعه» می‌خوانم، بعد اجازه می‌خواهم که آیا اجازه می‌دهید این مسائل را عنوان کنم؟ وقتی خواندم، اگر آقا اجازه دادند، داخلِ خرابه می‌روم و آقا جواب می‌دهند. پندهای رسول اعظم صلّی الله علیه وآله به‌اباذر غفاری (انوار اخلاقی)، مرحوم آیت‌الله سیّد محمّد علوی گرگانی، ص60.

  • مرتضی آزاد