یا أَبا ذَرٍّ، الحَقُّ ثَقیلٌ مُرٌّ، والباطِلُ خَفیفٌ حُلوٌ، وَرُبَّ شَهوَةِ ساعَةٍ تورِثُ حُزناً طَویلاً. همان، ص465.
اى ابوذر، حق، سنگین و تلخ، و باطل، سبُک و شیرین است. چه بسا یک لحظه شهوت، که اندوه طولانى در پى دارد.
اى ابوذر، حق، سنگین و تلخ، و باطل، سبُک و شیرین است. چه بسا یک لحظه شهوت، که اندوه طولانى در پى دارد.
اى ابوذر! دو رکعت نمازِ متوسّط (معمولى) همراه با اندیشه، بهتر از شب زنده دارى با بى توجّهى دل است.
اى ابوذر، دواى هر فاسد شدنى اى، نمک است؛ امّا اگر نمک فاسد شود، درمانى ندارد. (هرچه بگندد نمکش می زنند، وای به روزی که بگندد نمک!) بدان که شما دو خصلت (بد) دارید: خندة بى تعجّب، و تنبلى بدون فراموشى (عمدی).
اى ابوذر! هرگاه در تشییع جنازه اى شرکت کردى، عقلت را به اندیشه وا دار و خشوع داشته باش و بدان که تو هم به آن مى پیوندى.
اى ابوذر، در کنار جنازه ها، هنگام جنگ و هنگام تلاوت قرآن، آهسته صحبت کن.
اى ابوذر! اگر یکی از بانوانِ بهشتی، در آسمان دنیا در شبى تاریک آشکار شود، تمامِ زمین را درخشان تر از پرتوافکنى ماه در وقت کمال خود مى کند، و تمام زمینیان، بوى خوش را از او استشمام مى کنند، و اگر لباسى از اهل بهشت، امروز در دنیا توزیع شود، هرکس به آن نگاه کند، بى هوش مى شود و چشمانِ مردم، توان دیدن آن را ندارد.
اى ابوذر، اگر مردى به اندازة هفتاد پیامبر، عمل داشته باشد، از سختى آن روز، آن را کم مى داند، و اگر یک سطل از زردابه، خون و چرکى که از بدن دوزخیان مى رود، در طلوعگاه خورشید ریخته شود، جمجمه هاى افرادِ حاضر در غروبگاه آن، به جوش مى آید، و اگر جهنّم، دمى برآورَد، هیچ فرشته مقرّب و پیامبر فرستاده شده اى باقى نمى مانَد، مگر این که بر زانو مى افتند و مى گویند: پروردگارا! مرا دریاب، تا جایى که ابراهیم، اسحاق را از یاد مى برد و به خدا مى گوید: پروردگارا، من خلیل تو ابراهیم هستم، مرا از یاد نبر.
اى ابوذر، خداوند، فرشتگانى دارد که از ترس خدا ایستاده اند و سرشان را بالا نمى گیرند تا در آخرین صور، دمیده شود. همگى مى گویند: تو پاکى و ستایش، تو راست. ما تو را چنان که حقّ تو بود، نپرستیدیم.
اى ابوذر، جلال خدا در درونت بزرگ باشد. از خدا، همانند شخص نادانى که او را در پیش سگ و یا خوک به یاد مى آورد و مى گوید: خدایا! زبونش کن، یاد نکن.
اى ابوذر، در هرچیزى انگیزة درست داشته باش؛ حتّى در خواب و خوردن.