رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

  • ۰
  • ۰

علامة تهرانی رضوان الله علیه می‌نویسد: علّامة طباطبایی آقای حاج سیّد محمّد حسین تبریزی، استاد عالی‌قدری که قرن علمی فعلی، مرهون خدمات و افکار بلند و فضل و کمال ایشان است، عالِم جلیلی که به‌واسطة تکان علمی که به‌حوزة علمیه دادند، نهضتی علمی به‌وجود آوردند و با تدریس تفسیر و حکمت، طلّاب علوم دینیه را به‌حقایق معارف الهیه آشنا نموده و برای نابودی سنگر کفر و ردّ ملحدین، یگانه پایگاه متین و اساس رصین را پایه‌گذاری کردند، صاحب تفسیر «المیزان» و کتب نفیسه دیگر، و استاد حقیر در تفسیر و اخلاق و فلسفه و هیئت قدیم، برادری داشتند در تبریز بنام حاج سید محمّد حسن إلهی طباطبایی که او نیز عالمی جلیل و متّقی و زاهد و عابد و معلّمِ اخلاق و معارفِ الهیه و مربّیِ نفوس صالحه، به‌مقام امن و حرم امان الهی بوده و چند سال است رحلت نموده و به‌عالَم بقاء ارتحال یافته است، و در اثر شدّت علاقه‌ای که معظّم له به‌برادر خود داشتند در سوگ او مبتلی به‌کسالت قلبی شدند. علامة طباطبایی بیان فرمودند: برادر من در تبریز، شاگردی داشت که به‌او درس فلسفه می‌گفت، و آن شاگرد إحضار ارواح می‌نمود و برادر من توسّط آن شاگرد با بسیاری از ارواح تماس پیدا می‌کرد. آن شاگرد، قبل از آن‌که با برادر من ربطی داشته باشد، میل کرده بود فلسفه بخواند، و برای این منظور روح أرسطو را احضار نموده و از او تقاضای تدریس کرده بود. ارسطو در جواب گفته بود: کتاب «أسفار» ملّا صدرا را بگیر و برو نزد آقای حاج سید محمّد حسن إلهی بخوان. این شاگرد یک کتاب «أسفار» خریده و آمد نزد ایشان و پیغام ارسطو را (که در حدود سه هزار سال پیش از این زندگی می‌کرده است) داد. ایشان در جواب می‌فرماید: من حاضرم، اشکالی ندارد. روزها شاگرد به‌خدمت ایشان می‌آمد و درس می‌خواند، و آن مرحوم می‌فرمود: ما به‌وسیلة این شاگرد با بسیاری از ارواح ارتباط برقرار می‌کردیم و سؤالاتی می‌نمودیم و بعضی از سؤالات مشکلة حکمت را از خود مؤلّفین آنها می‌نمودیم؛ مثلًا مشکلاتی که در عبارات أفلاطون حکیم داشتیم از خود او می‌پرسیدیم، مشکلات «أسفار» را از ملّا صدرا سؤال می‌کردیم. یکبار که با أفلاطون تماس گرفته بودند، افلاطون گفته بود: شما قدر و قیمت خود را بدانید که در روی زمین لا إلَه إلّا الله می‌توانید بگویید؛ ما در زمانی بودیم که بت‌پرستی و وثنیّت آن قدر غلبه کرده بود که یک لا إلَه إلّا الله نمی‌توانستیم بر زبان جاری کنیم. روح بسیاری از علما را حاضر کرده بود و مسائل عجیب و مشکلی از آنها سؤال کرده بود، به‌طوری که اصلًا خود آن شاگرد از آن موضوعات خبری نداشت. خود آن شاگرد که فعلًا شاگرد مکتب فلسفه است، مسائل غامضه‌ای را که آقای إلهی از زبان شاگرد با معلّمینِ این فنّ از ارواح سؤال می‌کرد و جواب می‌گرفت نمی‌فهمید و قوّة ادراک نداشت، ولی آقای إلهی کاملًا می‌فهمید که آنها در زبان شاگرد چه می‌گویند. آقای الهی می‌فرمود: ما روح بسیاری از علما را حاضر کردیم و سؤالاتی نمودیم، مگر روح دو نفر را که نتوانستیم احضار کنیم؛ یکی روح مرحوم سید ابن طاووس و دیگری روح مرحوم سید مهدی بحرالعلوم رضوانُ اللهِ علیهما؛ این دو نفر گفته بودند: ما وقف خدمت حضرت أمیرالمؤمنین علیه‌السّلام هستیم، و ابداً مجالی برای پایین آمدن نداریم. حضرت علّامه طباطبائی مدّ ظلُّه فرمودند: از عجائب و غرائب این بود که وقتی، یک کاغذ از تبریز از ناحیة برادر ما به‌قم آمد، و در آن برادر ما نوشته بود که این شاگرد، روح پدر ما را احضار کرده و سؤالاتی نموده‌ایم و جواب‌هایی داده‌اند، و در ضمن گویا از شما گله داشته‌اند که در ثواب این تفسیری که نوشته‌اید، ایشان را شریک نکرده‌اید. ایشان می‌فرمودند: آن شاگرد أبداً مرا نمی‌شناخت و از تفسیر ما اطّلاعی نداشت، و برادر ما هم نامی از من در نزد او نبرده بود، و اینکه من در ثواب تفسیر، پدرم را شریک نکرده‌ام، غیر از من و خدا کسی نمی‌دانست، حتّی برادر ما هم بی‌اطّلاع بود؛ چون از امور راجعه به‌قلب و نیت من بود، و اینکه من در ثواب آن، پدرم را شریک نکرده بودم، نه از جهت آن بود که می‌خواستم إمساک کنم، بلکه آخر، کارهای ما چه ارزشی دارد که حالا پدرم را در آن سهیم کنم؛ من قابلیتی برای خدمت خودم نمی‌دیدم! (تفسیر «المیزان» تفسیری است که از صدر اسلام تا به‎‌حال مانند آن از نقطه نظر به‌هم پیوستن آیات و بیانات قرآنی نوشته نشده است، و یک روز من خدمت ایشان عرض کردم که در بعضی از جاهای این تفسیر، چنان عنانِ قلم، آیات را به‌هم پیوسته و ربط داده که جز آن‌که بگوییم در آن حال تأییدات الهیه و الهامات سبحانیه آن را بر فکر و زبان و قلم شما جاری کرده است، محملِ دیگری ندارد، و اگر این تفسیر در حوزه‌های علمیه تدریس شود و بدان افکار پرورش یابد، پس از دویست سال ارزش و قیمت این تفسیر معلوم می‌شود. ببینید: این مرد، چنین تفسیری نوشته و فعلًا که در زمان حیات ایشان است، در تمام دنیا جزء اصول معارف شیعه محسوب می‌شود، و علماء بزرگ خود را از آن بی‌نیاز نمی‌بینند؛ چقدر این مرد، بزرگوار و متواضع است که می‌گوید: آخر ما چه کاری کرده‌ایم؟ چه عمل قابلی انجام داده‌ایم؟) فرمودند: نامة برادر که به‌من رسید، بسیار منفعل و شرمنده شدم. گفتم: خدایا! اگر این تفسیر ما در نزد تو مورد قبول است و ثوابی دارد، من ثواب آن را به‌روح پدرم و مادرم هدیه نمودم. هنوز این مطلب را در پاسخِ نامة برادر به‌تبریز نفرستاده بودم که بعد از چند روز نامه‌ای از برادرم آمد که ما این بار با پدر صحبت کردیم خوشحال بود و گفت: خدا عمرش بدهد، تأییدش کند؛ سید محمّد حسین هدیة ما را فرستاد!

لا یخفَى آن‌که این داستانِ احضارِ ارواح را که نقل کردیم، فقط به‌منظور استشهاد به‌آن براى تجرّد نفس و بقاى روح بعد از خَلعِ مادّه و بدن عنصرى است، نه براى تأیید جواز این عمل؛ گرچه صحّت این عمل و امکان ارتباط و تکلّم با ارواح فى الجمله جاى تردید نیست، لیکن این معنى منافات با عدم تجویز شرعى به‌جهاتى که در نزد شارع مقدّس مشخّص بوده است ندارد؛ مانند علم موسیقى که از شعب علوم ریاضى محسوب و در صحّت آن و آثار واقعیّة مترتّبة بر آن مانند غمگین کردن و خوشحال نمودن و خندانیدن و به‌گریه در آوردن و به‌خفّت در آوردن، یا سنگین کردن نفس و أحیاناً خلع و لبس، جاى شبهه و تردید نیست، و لیکن شارع به‌جهت مفاسدى که بر این علمِ صحیح مترتّب بوده است آن را تحریم نموده است. و نظیر علم سحر و ارتباط با جنّ و تسخیرِ نفوسِ شمس و قمر و زهره و عطارد و سایر کواکب که با وجود واقعیّت و حقیقتى که فى الجمله در آثار آن مشهود است، شارع مقدّس آن را تحریم نموده و باب بهره‌بردارى از این طریق را به‌جهت مفاسد متضمّنه، مسدود نموده است. علمِ احضارِ ارواح که شعبه‌اى از کهانت است، در شرع أنور ممنوع بوده و حضرت استاد علّامه طباطبایى مدّ ظلّه خود نیز بر همین منوال مشى مى‌نمایند.

معاد شناسى، حسینى طهرانى، سید محمدحسین، انتشارات حکمت، ج1، ص181، با اندکی ویراستاری و تصرّف.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

وَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مِهْرَانَ، أَنَّهُ قَالَ: کَانَ بِالْکُوفَةِ رَجُلٌ تَاجِرٌ، یُکَنَّى بِأَبِی جَعْفَرٍ وَ کَانَ حَسَنَ الْمُعَامَلَةِ فِی اللَّهِ، وَ مَنْ أَتَاهُ مِنَ الْعَلَوِیِّینَ أَعْطَاهُ شَیْئاً وَ لَا یَمْنَعُهُ، یَقُولُ لِغُلَامِهِ: اکْتُبْ: «هَذَا مَا أَخَذَهُ عَلِیٌّ» علیه‌السلام وَ بَقِیَ عَلَى ذَلِکَ أَیَّاماً. ثُمَّ قَعَدَ بِهِ الْوَقْتُ وَ افْتَقَرَ. فَنَظَرَ یَوْماً فِی حِسَابِهِ، فَجَعَلَ کُلَّمَا مَرَّ عَلَیْهِ اسْمُ حَیٍّ مِنْ غُرَمَائِهِ بَعَثَ إِلَیْهِ فَطَالَبَهُ، وَ مَنْ مَاتَ ضَرَبَ عَلَى اسْمِهِ. فَبَیْنَمَا هُوَ جَالِسٌ عَلَى بَابِ دَارِهِ، إِذْ مَرَّ بِهِ رَجُلٌ، فَقَالَ: مَا فَعَلَ غَرِیمُکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ؟ فَاغْتَمَّ لِذَلِکَ غَمّاً شَدِیداً، وَ دَخَلَ دَارَهُ. فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ، رَأَى النَّبِیَّ صلّى اللّه علیه و آله و سلّم وَ کَانَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهماالسلام یَمْشِیَانِ أَمَامَهُ، فَقَالَ لَهُمَا النَّبِیُّ صلّى اللّه علیه و آله و سلّم: مَا فَعَلَ أَبُوکُمَا؟ فَأَجَابَهُ عَلِیٌّ علیه‌السلام مِنْ وَرَائِهِ: هَا أَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ. فَقَالَ لَهُ: لِمَ لَا تَدْفَعُ إِلَى هَذَا الرَّجُلِ حَقَّهُ؟ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه‌السلام: یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَدْ جِئْتُهُ بِهِ. فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلّى اللّه علیه و آله و سلّم: ادْفَعْهُ إِلَیْهِ، فَأَعْطَاهُ کِیساً مِنْ صُوفٍ أَبْیَضَ، وَ قَالَ لَهُ: هَذَا حَقُّکَ، فَخُذْ وَ لَا تَمْنَعْ مَنْ جَاءَکَ مِنْ وُلْدِی شَیْئاً، فَإِنَّهُ لَا فَقْرَ عَلَیْکَ بَعْدَ هَذَا. فَقَالَ الرَّجُلُ: فَانْتَبَهْتُ وَ الْکِیسُ فِی یَدِی، فَنَادَیْتُ زَوْجَتِی فَقُلْتُ لَهَا: هَاکِ، فَنَاوَلْتُهَا الْکِیسَ، وَ إِذَا فِیهِ أَلْفُ دِینَارٍ. فَقَالَتْ: یَا هَذَا الرَّجُلُ، اتَّقِ اللَّهَ وَ لَا یَحْمِلْکَ الْفَقْرُ عَلَى أَخْذِ مَا لَا تَسْتَحِقُّهُ، فَإِنْ کُنْتَ خَدَعْتَ بَعْضَ التُّجَّارِ فِی مَالِهِ، فَارْدُدْهُ إِلَیْهِ! فَحَدَّثْتُهَا الْحَدِیثَ. فَقَالَتْ: إِنْ کُنْتَ صَادِقاً فَأَرِنِی حِسَابَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه‌السلام. فَحَضَرَ الدُّسْتُورَ، فَلَمْ یَرَ فِیهِ شَیْئاً بِقُدْرَةِ اللَّهِ تَعَالَى. ‌الروضة فی فضائل أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه‌السلام، القمی‌، شاذان بن جبرئیل، ج1، ص27، حدیثُ معجزةٍ لعلیٍّ علیه‌السلام، ش11.

از علی بن مهران نقل شده است که او گفت: در کوفه تاجری با کنیة ابوجعفر بود، و در راه خدا خوش معامله بود؛ و هر سیّد نیازمندی نزد او می‌آمد و از او قرض می‌خواست، چیزی به‌او می‌داد و از وی دریغ نمی‌کردف و ضمن اینکه اسم سیّدِ قرض‌گیرنده را می‌نوشت، در عین حال، به‌غلامش می‌گفت: بنویس: این چیزی است که علی علیه‌السلام گرفته است، و مدّتی بدین منوال سپری کرد. سپس بر اثر فقر، از پرداخت عاجز شد. روزی نگاهی به‌مطالباتش انداخت، و هرگاه به‌یکی از بدهکاران زندة خود می‌رسید، شخصی را نزد وی می‌فرستاد و از او طلب خود را درخواست می‌کرد، و چنانچه متوجّه می‌شد وی از دنیا رفته است، اسمش را خط می‌زد. یک روز که جلوی درِ خانه‌اش نشسته بود، مردی از آنجا عبور کرد و به‌طعنه گفت: بدهکارت علی بن ابی طالب با تو چه کرد؟ [آیا بدهی خود را داد؟]. از این سرزنش بسیار غمگین شد، و داخل منزل خود شد. شب در عالم رؤیا پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را در حالی که حسنین علیهماالسلام جلوی آن حضرت راه می‌رفتند، دید. حضرت به‌آن دو فرمود: پدرنتان چه کرد؟! علی علیه‌السلام از پشت سرِ پیامبر صلی الله علیه و آله جواب داد: ای رسول خدا، من این‌جا هستم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چرا حق این مرد را به‌او نمی‌دهی؟ علی علیه‌السلام عرض کرد: ای رسول خدا، حقّش را آورده‌ام. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: آن را به‌او بده! امیرالمؤمنین علیه‌السلام کیسه‌ای سفیدِ پشمین به‌او داد و فرمود: این حق توست، بگیر، و هرگاه یکی از فرزندان من نزد تو آمد و از تو قرض خواست، از او دریغ نکن؛ زیرا بعد از این، هیچ فقری سراغ تو نخواهد آمد. آن مرد می‌گوید: از خواب بیدار شدم، دیدم کیسة مزبور در دست من است، بلافاصله همسرم را را صدا زده و به‌او گفتم: بگیر، و کیسه را به‌او دادم، که در آن هزار دینار بود. همسرم گفت: ای مرد! خدا را در نظر بگیر، فقر باعث نشود که چیزی را که استحقاق نداری بگیری، اگر سرِ یگی از تاجران را کلاه گذاشتی و این پول را از او گرفتی، فوراً آن را به‌او برگردان! خوابی را که دیده بودم برایش نقل کردم. گفت: اگر راستی می‌گویی، حساب علی بن ابی طالب علیه‌السلام را به‌من نشان بده، او هم دفترش را آورد، به‌قدرت خداوند متعال، در حساب آن حضرت هیچ چیزی وجود نداشت!

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

حضرت آیت‌الله العظمی سید موسی شبیری زنجانی دام ظِلُّه می‌نویسد: دربارة حضور حاجی [ملا محمّد اشرفی] در درس سعیدالعلماء [ملا محمد سعید بارفروشی (بابلی) مازندرانی]، مرحوم حاج شیخ مهدی مازندرانی از حاجی [ملا محمّد] اشرفی نقل کرد که می‌گفت: من به‌درس سعیدالعلماء رفتم، درسش را نپسندیدم. به‌سعیدالعلماء گفتند: این شخصی که آمده، شخص فاضلی است، ولی درس شما را نپسندید. گویا سعیدالعلماء اشاره می‌کند که فردا هم بیاید. حاجی اشرفی می‌گوید: من فردا رفتم، دیدیم او دریایی است و من مانند یک پَرِکاهم که موج دریا هرطرف که می‌خواهد آن را پرتاب می‌کند. پس از تمام شدنِ درس، خدمت ایشان رفتم، فرمود: درسِ امروز را برای تو گفتم، اما درسِ روزهای قبل را برای دیگران! آیینة [آینة] فقاهت و معرفت، عبدالکریم کوهستانی، ص18. 

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

روایت79-کلید فهم قرآن

الإمام الکاظم علیه‌السلام: نَحنُ مِفتاحُ الکِتابِ، فَبِنا نَطَقَ العُلَماءُ، ولَولا ذلِکَ لَخَرِسوا. اهل بیت علیهم‌السلام در قرآن و حدیث مترجم، محمّدی ری شهری، ج1، ص244، ح338. موضوع مورد بحث استاد جرجانی در تاریخ 6/2/1402 به‌مناسبت هشتم شوال، سالروز تخریب حرم‌های اهل بیت علیهم‌السلام در بقیع.

امام کاظم علیه‌السلام فرمود: ما کلید (دسترسی و فهم) قرآن هستیم، به‌برکت ما دانشمندان می‌توانند سخن بگویند، و اگر ما نبودیم آنان گنگ و لال می‌شدند.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عنه علیه‌السلام: نَحنُ أصلُ کُلِّ خَیرٍ، ومِن فُروعِنا کُلُّ بِرٍّ، فَمِنَ البِرِّ: التَّوحیدُ، والصَّلاةُ، والصِّیامُ، وکَظمُ الغَیظِ، والعَفوُ عَنِ المُسیءِ، ورَحمَةُ الفَقیرِ، وتَعَهُّدُ الجارِ، والإِقرارُ بِالفَضلِ لِأَهلِهِ، وعَدُوُّنا أصلُ کُلِّ شَرٍّ، ومِن فُروعِهِم کُلُّ قَبیحٍ وفاحِشَةٍ، فَمِنهُمُ: الکَذِبُ، والبُخلُ، والنَّمیمَةُ، والقَطیعَةُ، وأکلُ الرِّبا، وأکلُ مالِ الیَتیمِ بِغَیرِ حَقِّهِ، وتَعَدِّی الحُدودِ الَّتی أمَرَ اللّه ُ، ورُکوبُ الفَواحِشِ ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ، والزِّنا، والسَّرِقَةُ، وکُلُّ ما وافَقَ ذلِکَ مِنَ القَبیحِ. فَکَذَبَ مَن زَعَمَ أنَّهُ مَعَنا وهُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُروعِ غَیرِنا. اهل بیت علیهم‌السلام در قرآن و حدیث مترجم، محمّدی ری شهری، ج1، ص244، ح337.

امام صادق علیه السلام فرمود: ما ریشة هرگونه خیرى هستیم و هر نیکى از شاخ و بر ماست، از این نیکی‌هاست: یکتاپرستى، نماز، روزه، فرو خوردن خشم، گذشت از بدى‌کننده، مهربانی بر محتاج، پرداختن به‌کار همسایه، اقرار به‌فضیلت برای صاحبان فضیلت، و دشمن ما ریشة هرگونه بدى است و هر زشتى و پلیدکارى از شاخ و بر ایشان است که از جمله آن‌هاست: دروغ، تنگ‌چشمى، سخن‌چینى، گسستن پیوند، رباخوارى، خوردن نارواى مال یتیم، عبور کردن از حدودى که خداوند به‌آنها دستور داده است، ارتکاب پنهان و پیداى پلیدکارى، زنا، دزدى و هرکار زشتى که با این‌ها همسو باشد؛ پس دروغ گفته هرکه گمان برده با ماست و به‌شاخه‌هاى دیگران چنگ زده است.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عنه علیه‌السلام: إنّا لَنَعرِفُ الرَّجُلَ إذا رَأَیناهُ بِحَقیقَةِ الإیمانِ وحَقیقَةِ النِّفاقِ. اهل بیت علیهم‌السلام در قرآن و حدیث مترجم، محمّدی ری شهری، ج1، ص242، ح330.

امام باقر علیه‌السلام فرمود: ما هرگاه فردى را ببینیم، حقیقت ایمان وحقیقت نفاق را در او تشخیص می‌دهیم.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عنه علیه‌السلام: نَحنُ مَن بِنا یُفتَحُ، وبِنا یُختَمُ، ونَحنُ أئِمَّةُ الهُدى، ونَحنُ مَصابیحُ الدُّجى، ونَحنُ مَنارُ الهُدى، ونَحنُ السّابِقونَ، ونَحنُ الآخِرونَ. اهل بیت علیهم‌السلام در قرآن و حدیث مترجم، محمّدی ری شهری، ج1، ص242، ح329.

امام باقر علیه‌السلام فرمود: ما کسانى هستیم که (دین) با ما آغاز و با ما پایان مى‌پذیرد، ما امامان هدایت و چراغ‌هاى تاریکى و گلدستة رهنمایى هستیم، ماییم نخستینیان و پایانیان.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عن خیثمة عن أبى‌جعفر علیه‌السلام قال: نحن شجرةُ النبوةِ وبیتُ الرحمة ومفاتیحُ الحکمه ومعدنُ العلم وموضعُ الرسالة ومختلفُ الملائکة وموضعُ سرِّ اللهِ ونحن ودیعةُ الله فی عباده ونحن حرمُ الله الأکبر ونحن عهد الله فمن وفا بذمتنا فقد وفا بذمةِ الله، ومن وفا بعهدنا فقد وفا بعهدِ الله و من خفرنا فقد خفر ذمةَ الله وعهدَه. بصائرالدرجات، ط مؤسسة الاعلمی، الصفار القمی، محمد بن الحسن، ج1، ص77.

خثیمه می‌گوید: امام باقر علیه‌السلام فرمود: ما درخت نبوت، و خانة رحمت، و کلیدهای حکمت و سرچشمة دانش، و جایگاه رسالت، و محل آمد و شد فرشتگان، و محل نهادن رازهای خداوند، و امانت خداوند در میان بندگانش، و حرم بزرگتر خداوند و پیمان خداوند، هستیم، پس هرکس به‌پناه دادن به‌ما، وفا کند، پس به‌تحقیق به‌پناه دادن به‌خداوند، وفا کرده، و هرکس به‌پیمانی که با ما بسته وفا کند پس به‌پیمانی که با خدا بسته وفا کرده است، و هرکس پیمانی را که با ما بسته بشکند و به‌ما مکر کند، در حقیقت پیمانی را که با خدا بسته، شکسته و با خداوند مکر و نیرنگ کرده است.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

روایت74-اسم اعظم

رُوِیَ أنَّ علیَّ بنَ الحسینِ علیهما‌السلامُ قال: کنتُ أدعُو اللهَ سبحانه سنةً عقیبَ کلِّ صلاةٍ أن یُعَلِّمَنِی الإسمَ الأعظمَ، فبینا أنا ذاتَ یومٍ قد صلَّیتُ الفجرَ إذ غلبتنی عینایَ وأنا قاعدٌ وإذاً أنا برجلٍ قائمٍ بین یدیَّ یقولُ لی: سألتَ اللهَ تعالى أن یُعَلِّمَکَ الإسمَ الأعظمَ، قلتُ: نعم، قال: قُل: اللهُمَّ إنِّی أسألُکَ باسمِ اللهِ اللهِ اللهِ اللهِ اللهِ الَّذِی لا إلَهَ إلَّا هُوَ رَبُّ العرشِ العظیمِ، قال: فواللهِ ما دعوتُ لها لشیءٍ إلَّا رأیتُ نُجحَهُ. مکارم‌الأخلاق، الطبرسی، رضی الدین، فی اسم اللهِ الأعظم، ج1، ص352.

روایت شده است که امام سجاد علیه‌السلام فرمود: یک سال در تعقیب هر نماز، دعا می‌کردم و از خداوند سبحانه می‌خواستم که به‌من اسم اعظم را بیاموزد، تا آن‌که روزی نماز صبح را خواندم و در حالی که ایستاده بودم، چشمانم را خواب گرفت، در آن هنگام مردی را دیدم که جلوی من ایستاده است و به‌من می‌گوید: از خداوند متعال خواستی که به‌تو اسم اعظم را بیاموزد؟ گفتم: آری، فرمود: بگو: «اللهُمَّ إنِّی أسألُکَ باسمِ اللهِ اللهِ اللهِ اللهِ اللهِ الَّذِی لا إلَهَ إلَّا هُوَ رَبُّ العَرشِ العَظِیمِ». امام سجّاد می‌فرماید: پس به‌خدا قسم، این دعا را برای هیچ حاجتی نخواندم مگر آن‌که خواسته‌ام اجابت گردید.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنْ أَبِی الْجَارُودِ قَالَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام‌ مَا یَنْقِمُ النَّاسُ مِنَّا فَنَحْنُ وَ اللَّهِ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ بَیْتُ الرَّحْمَةِ وَ مَعْدِنُ الْعِلْمِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِکَةِ. الکافی، ط الاسلامیة، الشیخ الکلینی، ج1، ص221.

ابوجارود می‌گوید: امام سجاد علیه‌السلام فرمود: چرا مردم با ما دشمنی می‌کنند؟! پس ما به‌خدا قسم، درخت نبوّت (نبوّت همة پیامبران به‌ما برمی‌گردد؛ زیرا انتصاب هر پیامبری به‌این مقام، از طرف پروردگار، مشروط به‌اقرار و پذیرش نبوّت پیامبر آخرالزّمان و امامت جانشینان او بوده است) و خانة رحمت، و معدن دانش، و محلّ آمد و شد فرشتگان هستیم.

  • مرتضی آزاد