سوید بن غفله میگوید: زمانی که مردم بهخلافت با امیرمؤمنان علی علیهالسلام بیعت کرده بودند، روزی خدمت ایشان شرفیاب شدم. دیدم روی حصیر کوچکی نشسته است. در آن خانه جز آن حصیر چیز دیگری نبود. عرض کردم: یا علی! بیت المال در اختیار شما است، در این خانه جز این حصیر چیزی دیگر از لوازم یافت نمیشود! فرمود: سوید بن غفله! عاقل در مسافرخانه و خانهای که باید از آنجا نقل مکان کند، تهیه وسایل نمینماید. ما خانهای با آرامش خاطر داریم که بهترین اسباب خود را بهآنجا منتقل کردهایم، و ما بهزودی بهسوی آن خانه (آخرت) رهسپار خواهیم شد.
استاد فاضل، موحدی، در برنامة سیمای فرزانگان صبح جمعة رادیو، 24 مرداد 65، در بارة آیتالله العظمی مرحوم [سید حسین] بروجردی چند داستان کوتاه نقل فرمودند که ذکرش در اینجا بی فایده نیست از جمله نقل کردند: بهعلت درد پایی که آیتالله بروجردی داشتند همراه ایشان سفری بهآب گرم محلات کردیم و چند روزی آنجا توقف کردیم. چون مردمِ فقیر و مستضعف آن ناحیه از تشریف فرمایی آقا آگاه شدند، برای زیارت ایشان و استفاده از وجود ایشان بهآن محل زیاد آمده بودند. یک روز آقا دستور دادند چند رأس گوسفند خریداری شده وکشتند و گوشت همه را بین فقراء قسمت کردند و مقدار کمی نگهداشتند. موقع نهار سه سیخ کباب پخته و در میان سفره نهادند که آقا میل بفرمایند، ولی آقا فقط نان با ماست و چند عدد خیاری که در سفره بود میل میفرمودند و هیچ توجهی بهکبابها نداشتند. عرض کردند: آقا، گوشتِ تمامِ گوسفندها را بین فقرا قسمت کردیم و اگر سهم سرانه هم حساب کنیم این مقدار سهم شما است، چرا میل نمیفرمایید؟ فرمود: غیر ممکن است از کبابی که بوی آن بهمشام فقراء رسیده من میل نمایم. پس ما هم بهواسطة احترام ایشان نخوردیم، تا آنکه آن کبابها را بردند بهفقرای مجاور دادند. مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینی، ج1، ص212.
دوست ملا محمد تقی، بدون کوچکترین اعتراضی قبول کرد و بهسراغ آنان رفت. رئیس آنان (عیاران) ضمن قبول دعوت با خوشحالی گفت: چه شده است که بهطایفه ما ملحق شدهای؟
میزبان بدون اظهار نظر بهخانه بازگشت و اسباب شام را فراهم ساخت. چون شب فرارسید، ملا محمد تقی زودتر از مهمانان بهخانه دوستش آمد و در آنجا نشست. چون مهمانان وارد خانه شدند و چشمشان بهملا محمد تقی افتاد، متعجب شدند.
رئیس آنان که حضور یک فرد روحانی را، مانع عیش و نوش دانست، در صدد برآمد که با حیلهای او را از میدان بهدر کند. لذا رو بهملا محمدتقی کرد و گفت: شیوهای که شما در دست دارید بهتر است یا کاری که ما آن را در پیش گرفتهایم. ملا محمد تقی مجلسی، با لحنی ملایم و آرام گفت: خوب هرکدام شیوة کار خود را بیان و بعد قضاوت میکنیم که کدام بهتر است. رئیس گروه که از برخورد مؤدبانة این روحانی در شگفت مانده بود گفت: این سخن نیکویی است، درنگی کرد و سپس ادامه داد: یکی از اوصاف ما این است که وقتی نمک کسی را خوردیم دیگر بهاو خیانت نمیکنیم. ملا محمد تقی فرصت را غنیمت شمرد و گفت: من این مطلب را که شما گفتید قبول ندارم. اما سردستة آنان درحالیکه قیافة حق بهجانبی را بهخود گرفته بود گفت: این از اصول طایفة ماست. ملا محمد تقی مجلسی با چشمانی که نور هدایت در آن برق میزد، نگاهی بهآنان کرد. لحظهای مکث نمود و سپس با نَفَسِ مسیحایی خود فرمود: آیا شما تا حال نمک خدا را خوردهاید! این سخن ملا محمد تقی مجلسی همانند آب سردی بر آتش طغیان و غرور آنان فرو ریخت. سکوت سراسر مجلس را فراگرفت، رنگ خجالت بر سیمایشان نشست، زیر چشم نگاهی بههم کردند و بدون اینکه سخنی بگویند، خانه را ترک کردند.
صاحبخانه که شاهد این صحنه بود دلهره سراسر وجودش را فراگرفت. نزد ملا محمد تقی آمد و گفت: اینکه بدتر شد. ملا محمد تقی مجلسی گفت: صبر کن تا ببینم بعدها چه میشود و چند لحظه بعد از خارج شدن آنها ملا محمد تقی مجلسی هم بهخانهاش بازگشت. صبح زود درب خانة ملا محمد تقی بهصدا درآمد. وقتی در خانه را گشود، رئیس آن گروه را دید که پشت در خانه ایستاده است. رئیس زودتر از ملا محمد تقی سلام کرد و گفت: دیشب سخن شما مرا بهفکر واداشت. اینک غسل کرده و توبه نمودهام و آمدهام تا شما مسائل دینی را بهمن بیاموزید. لبخند رضایت بر لبان ملا محمد تقی نشست و با روی گشاده او را بهخانه دعوت و از او پذیرایی کرد. پایگاه اطلاعرسانی حوزه بهنقل از علامه مجلسى، مردى از فردا ص 24 و 25.
امام صادق علیهالسلام فرمود: خدای عزوجل بهموسی علیهالسلام وحی فرمود که ای موسی، آیا میدانی چرا از میان همة مخلوقاتم تو را برای همسخنی با خود برگزیدم؟ عرض کرد: برای چه ای پروردگارم! خداوند تبارک وتعالی بهاو فرمود: من بندگانم را زیر و رو کردم (همه را بررسی کردم)، در میان آنها کسی را از تو متواضعتر در برابر خود نیافتم؛ ای موسی، تو هنگامی که نماز میخوانی، چهرهات را بر روی خاک (و با تردید راوی)، یا روی زمین، میگذاری.
ربیع، همراه منصور دوانیقی، میگوید: روزی مگسی بر صورت منصور نشست، آن را از خود دور کرد، ولی دوباره برگشت و بر چهرهاش فرود آمد، و با سه بار تکرار این عمل، او بهتنگ آمد. در همین موقع امام صادق علیهالسلام بر او وارد شد. منصور از امام صادق علیهالسلام پرسید: خدای متعال بهچه منظور مگس را آفرید؟ امام فرمود: برای اینکه ستمگران را خوار کند و خودخواهی آنان را نابود کند.
عمرو بن نعمان جعفی میگوید: امام صادق علیهالسلام رفیقی داشت که هر وقت امام علیهالسلام جایی میرفت با ایشان بود. یک روز که بههمراه امام علیهالسلام در بازار کفّاشها قدم میزد و غلامش که از اهالی سند هندوستان بود بهدنبال وی و امام علیهالسلام حرکت میکرد، ناگهان رفیق امام، بهجستجوی غلامش پرداخت ولی او را نیافت، و این کار سه مرتبه ادامه یافت، هنگامی که برای بار چهارم نگاه کرد و او را (در کنار خود) دید، گفت: ای مادر بهحرام! کجا بودی؟ راوی میگوید: امام صادق علیهالسلام دستش را بالا برد و زد روی پیشانی خود، سپس فرمود: منزه است خداوند، بهمادرش نسبت ناروا میدهی؟ من فکر میکردم تو از خدا میترسی، ولی حالا میبینم در تو هیچ ترسی از خدا نیست! رفیق امام گفت: فدایت گردم، مادرش اهل سند هندوستان و مشرک است. فرمود: مگر نمیدانی که هر جماعت و گروهی ازدواجی دارند؟! از من دور شو! راوی میگوید: دیگر امام علیهالسلام را ندیدم که با او همراه شود تا زمانی که مرگ میان آن دو جدایی انداخت.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: 1- همانا هر چیزی زینتی دارد، زینت اسلام، نمازهای پنجگانه است، 2- هر چیزی اساسی دارد و اساس مؤمن، نمازهای پنجگانه است، 3- هر چیزی چراغی دارد و چراغ دل مؤمن، نمازهای پنجگانه است، 4- هر چیزی بهایی دارد و بهای بهشت، نمازهای پنجگانه است، 5- و برای هر چیزی بیزاری وجود دارد و بیزاری (و سند آزادی) مؤمن از آتش جهنم نمازهای پنجگانه است، 6- و برای هر چیزی در امان بودن است، و حفظ شدن و آسیب ندیدن مؤمن از هجران و جدا شدن از معنویات و انوار الهی، نمازهای پنجگانه است، 7- و خیر دنیا و آخرت در نماز است، 8- و بهوسیلة نماز مؤمن از کافر 9- و مخلِص از منافق تمیز داده میشود، 10- و نماز ستون دین، 11- و پناهگاه بدن، 12- و زینت اسلام، 13- و مناجات دوست با دوست، 14- و برآورده شدن حاجت، 15- و توبة توبهکننده، 16- و یادآورندة حاجتها، 17- و برکت در ثروت، 18- و وسعت در روزی، 19- و نورانیّت در چهره، 20- و سربلندی برای مؤمن، 21- و آورندة رحمت، 22- و مستجاب شدن دعا، 23- و طلب آمرزش فرشتگان، 24- و بهخاک مالیده شدن بینی مشرکین، 25- و قهر کردن شیاطین، 26- و شادی مؤمن، 27- و کفارة گناهان، 28- و حفظ اموال، 29- و پذیرفته شدن شهادت، 30- و آبادنی مساجد، 31- و زینت شهر و محلّ سکونت، 32- و فروتنی برای خداوند، 33- و قبول نکردن تکبّر، 34- و زیاد شدن قصرهای بهشتی، 35- و مَهرهای حورالعین، 36- و کاشتن درختها (در بهشت)، 37- و شکوه و عظمتی در برابر فاسقان، 38- و پاشیدن رحمت از طرف خداوند، است.