وصاح أبلیسُ لعنه اللهُ فی أبالسته، فاجتَمَعوُا إلیه، فقالوا: ما الَّذی أفزعک یا سیدَنا؟ فقال لهم: ویلکم، لقد أنکرت السماء والأرض منذ اللیلة، لقد حدثَ فی الأرض حدثٌ عظیمٍ ما حدثَ مثلُه منذُ رُفِع عیسى بنُ مریم، فأخرِجوا وانظُروا ما هذا الحدثُ الَّذی قد حدثَ، فافترقوا ثم اجتمعوا إلیه، فقالوا: ما وَجدنا شیئاً. فقال إبلیس: أنا لهذا الامرِ. ثم انغمسَ فی الدنیا، فجالَها حتى انتهى إلى الحرم، فوجد الحرمَ محفوفاً بالملائکةِ، فذهبَ لِیَدخُلَ، فَصَاحُوا بِهِ فرجع، ثم صار مثل الصر-وهو العصفور - فَدَخَلَ مِن قِبَلِ حراء، فقال له جبرئیلُ: وراءک لعنک الله. فقال له: حرف أسألک عنه یا جبرئیل، ما هذا الحدثُ الَّذی حدث منذ اللیلة فی الأرض؟ فقال له: وُلِدَ محمد صلى الله علیه وآله. فقال له: هل لی فیه نصیبٌ؟ قال: لا. قال: ففی أمَّتِهِ؟ قال: نعم. قال: رضیتُ. الأمالی، الشیخ الصدوق، ج1، ص361.
یکى از حوادث عجیب شب ولادت پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله این بود که ابلیس با شیون و فریاد، شیطانها را بهحضور خود طلبید، همۀ شیطانها بهگرد او اجتماع کردند و بهاو گفتند: اى سرور ما! چه چیز تو را اینگونه بىتاب و وحشتزده کرده است؟ ابلیس بهآنها گفت: واى بر شما! امشب وضع آسمان و زمین دگرگون شده، و این نشانۀ آن است که در زمین حادثۀ بسیار عظیمى رخ داده، که از زمان عروج حضرت عیسى علیهالسّلام تاکنون، چنین اتّفاقى رخ نداده است، پراکنده شوید و بهجستجو بپردازید و ببینید این حادثۀ عجیب چیست که رخ داده است؟! شیطانها در سراسر سرزمین پراکنده شدند، و سپس نزد ابلیس آمده و گفتند: چیز تازهاى در زمین نیافتیم. ابلیس گفت: من خود براى این کار مهم (جستجو و پیدا کردن حادثه) سزاوارتر از شما هستم، آنگاه ابلیس بهصورت گنجشکى در آمد و از جانب کوه حراء که در یک فرسخى مکّه قرار دارد، وارد مکّه شد. در این هنگام جبرئیل علیهالسّلام بهاو نهیب زد: بازگرد! خدا تو را لعنت کند. ابلیس گفت: اى جبرئیل! یک سؤال از تو دارم، این حادثه که از امشب، در زمین رخ داده چیست؟ جبرئیل در جواب گفت: محمّد صلّى اللّه علیه و آله چشم بهجهان گشوده است. ابلیس گفت: آیا من در او بهرهاى دارم؟ [مىتوانم او را فریب دهم؟] جبرئیل فرمود: نه. ابلیس گفت: آیا در امّتش راه نفوذ و بهرهگیرى دارم؟ جبرئیل فرمود: آرى. ابلیس گفت: بههمین مقدار راضى شدم.