رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

۳۹۵ مطلب با موضوع «روایات اخلاقی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

وَ قَالَ علیه‌السلام: لاَ مَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْلِ وَ لاَ وَحْدَةَ أَوْحَشُ مِنَ الْعُجْبِ وَ لاَ عَقْلَ کَالتَّدْبِیرِ وَ لاَ کَرَمَ کَالتَّقْوَى وَ لاَ قَرِینَ کَحُسْنِ الْخُلْقِ وَ لاَ مِیرَاثَ کَالْأَدَبِ وَ لاَ قَائِدَ کَالتَّوْفِیقِ وَ لا تِجَارَةَ کَالْعَمَلِ الصَّالِحِ وَ لاَ رِبْحَ کَالثَّوَابِ وَ لاَ وَرَعَ کَالْوُقُوفِ عِنْدَ الشُّبْهَةِ وَ لاَ زُهْدَ کَالزُّهْدِ فِی الْحَرَامِ وَ لاَ عِلْمَ کَالتَّفَکُّرِ وَ لاَ عِبَادَةَ کَأَدَاءِ الْفَرَائِضِ وَ لاَ إِیمَانَ کَالْحَیَاءِ وَ الصَّبْرِ وَ لاَ حَسَبَ کَالتَّوَاضُعِ وَ لاَ شَرَفَ کَالْعِلْمِ وَ لاَ عِزَّ کَالْحِلْمِ وَ لاَ مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَةِ. ترجمه و شرح نهج البلاغة، فیض الإسلام، حکمت109، ص1139- با استفاده از بخشی از فرمایشات استاد در تاریخ 18/7/1402 جلسة موسی بن جعفر علیه‌السلام.

امیرمؤمنان علی علیه‌السلام فرمود: 1-هیچ ثروتی پرسودتر از خردمندی نیست، 2-و هیچ تنهایی وحشتناک‌تر از خودبینی نیست، 3-و هیچ خردی مانند اندیشه و آینده‌نگری نیست، 4-و هیچ جود و سخاوتی مانند پرهیزکاری نیست، 5-و هیچ همنشینی مانند خوش‌اخلاقی نیست، 6-و هیچ میراثی مانند ادب نیست، 7-و هیچ پیشوا و رهبری مانند توفیق نیست، 8-و هیچ داد و ستدی مانند عمل صالح نیست، 9-و هیچ سودی مانند پاداش الهی نیست، 10-و هیچ تقوای والایی مانند توقّف در برابر شبهه نیست، 11-و هیچ بی‌رغبتی مانند بی‌میلی به‌حرام نیست، 12-و هیچ دانشی مانند اندیشیدن نیست، 13-و هیچ عبادتی مانند انجام واجبات نیست، 14-و هیچ ایمانی مانند خجالت کشیدن (از خدا) و بُردباری نیست، 15-و هیچ نجابتی مانند فروتنی نیست، 16-و هیچ سربلندی و بزرگی مانند دانش نیست، 17-و هیچ شکست‌ناپذیری مانند سعة صدر و تحمّل نیست، 18-و هیچ پشتیبانی مطمئن‌تر از مشورت کردن نیست.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عن جابرٍ، عن أبی‌جعفرٍ علیه‌السلامُ، قال: کان فیما وعظ به لقمانُ علیه‌السلام ابنَهُ أن قال: یابُنَیَّ، إن تک فی شکٍّ من الموتِ فارفع عن نفسک النومَ ولن تستطیعَ ذلک، و إن کنتَ فی شکٍّ من البعث فادفع عن نفسِک الإنتباهَ ولن تستطیعَ ذلک، فإنک إذا فکرت علمت أن نفسک بید غیرک وإنما النوم بمنزلة الموت وإنما الیقظة بعدالنوم بمنزلة البعث بعدالموت. القصص للرّاوندی، ص190، 1-فصل فی حدیث لقمان علیه‌السلام، ح239.

جابر از امام باقر علیه‌السلام نقل می‌کند که حضرت فرمود: در ضمن نصایح لقمان علیه‌السلام به‌پسرش این بود که گفت: پسرکم، اگر در مرگ شکّی داری، از خودت مرگ را بردار، و هرگز قادر بر این کار نخواهی بود، و اگر از برانگیخته شدن و بیرون آمدن از قبر، دچار شک شدی، از خودت بیدار شدن را دور کن، و هرگز قادر بر این کار نخواهی شد؛ زیرا اگر فکر کنی درمی‌یابی که جانت در دست دیگری است، و همانا خواب مانند مرگ است و بیداری بعد از خواب همانند برانگیخته شدن بعد از مرگ.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

وقال صلّى الله علیه وآله عن جبرئیل علیه‌السلام عَنِ اللهِ تعالى [قال: قال اللهُ عزَّوجلَّ]: یا عبادی کلکم ضالٌّ إلا مَنْ هَدَیْتُهُ، فاسألونی الهُدَى أهْدِکُمْ، وکُلُّکُمْ فقیرٌ إلا مَنْ أغْنَیْتُهُ، فَاسْألُونِیَ الْغِنَی أرْزُقْکُمْ، وکُلُّکُمْ مُذْنِبٌ إلا مَنْ غَفَرْتُ [عافیتُه] فاسألونی المغفرةَ أغْفِر لکم، ومَن علم أنی ذو قدرة على المغفرة فاستغفَرنی بقدرتی، غَفَرْتُ له، ولا أبالی، ولو أنَّ أوَّلَکم وآخرَکم، وحیَّکم ومیِّتَکم، ورطبَکم ویابسَکم اجتمعوا على إنقاءِ قلبِ عبدٍ من عبادی، لم یَزیدوا فی مُلکی جناحَ بعوضةٍ، ولو أنَّ أوَّلَکم وآخرَکم، وحیَّکم ومیِّتَکم، ورطبَکم ویابسَکم اجتمعوا على إشقاءِ قلبِ عبدٍ من عبادی لم ینقصوا من مُلکی جناحَ بعوضةٍ، ولو أنَّ أوَّلَکُم وآخرَکم، وحیَّکم ومیِّتَکم، ورطبَکم ویابسَکم، اجتمعوا فتمنَّی کلُّ واحد منهم، ما بلغتْ من أمنیَّتِه، فأعطیتُه لم یتبین ذلک فی مُلکی، کما لو أنَّ أحدَکم مَرَّ على شفیر البحر، فغمس فیه إبرةً ثم انتزَعَها، وذلک بأنِّی جوادٌ ماجدٌ، واجد، عطائی کلامٌ، وعذابی کلامٌ، فإذا أردتُ شیئاً فإنَّما أقولُ له: کُن فیکونُ، یا عبادی اعملوا أفضلَ الطاعاتِ وأعظَمها لأسامحَکم وإنْ قصرتم فیما سواها واترکوا أعظمَ المعاصی وأقبحَها لئلا أناقشَکم فی رکوبِ ما عداها، إنَّ أعظمَ الطاعاتِ توحیدی، وتصدیقُ نبیِّی، والتسلیمُ لِمَنْ نَصبه بعده وهو علیُّ بن أبی طالب علیه‌السلام والأئمةُ الطاهرین من نسله صلوات الله علیهم، وإنَّ أعظمَ المعاصی [وأقبحَها] عندی الکفرُ بی وبنبیِّی، ومنابذة ولیِّ محمَّدٍ بعده علیِّ بْنِ أبی طالبٍ، وأولیائِه بعده، فإن أردتم أن تکونوا عندی فی المنظر الأعلى، والشرف الأشرف، فلا یکونَنَّ أحدٌ مِن عبادی آثرَ عندکم مِنْ مُحَمَّدٍ صلّى الله علیه وآله، وبعدَه مِن أخیه علیٍّ علیه‌السلام، وبعدهما مِن أبنائهما القائِمِینَ بأمورِ عبادی بعدهما فإنَّ مَن کانت تلک عقیدتُه جعلتُه مِن أشرافِ ملوک جنانی، واعلموا أنَّ أبغضَ الخَلق إلىَّ من تمثَّل بی وادّعَى ربوبیَّتی، وأبغضَهُم إلیَّ بعده مَنْ تَمثَّل بمحمَّدٍ، ونازعه نبوَّتَهُ وادَّعاها، وأبغَضَهُم إلیَّ بعده مَنْ تَمَثَّلَ بِوَصِیِّ مُحَمَّدٍ، ونازعه محلَّه وشرفَه، وادَّعاهُما، وأبغَضهم إلیَّ بعد هؤلاء المدَّعین - لما هم به لسخطی متعرّضون - مَنْ کان لهم على ذلک من المعاونین، وأبغضَ الخلق إلیَّ بعد هؤلاء مَنْ کان بفعلِهم مِنَ الرَّاضین، وإنْ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مِنَ الْمُعَاوِنِینَ، وکذلک أحبُّ الخَلْقِ إلیَّ القَوَّامونَ بِحَقِّی، وأفضلُهم لدیَّ، وأکرمُهم علیَّ محمدٌ سیِّدُ الْوَرَى، وأکرمهم وأفضلهم بعده أخو المصطفى علیٌّ المرتضى، ثُمَّ مَنْ بعده من القوَّامین بالقسط مِنْ أئمةِ الحَقِّ، وأفضل الناس بعدهم مَنْ أعانهم على حقِّهِم، وأحبُّ الخلق إلیَّ بعدهم مَنْ أحبَّهُم، وأبغضَ أعداءَهُمْ، وإن لم یُمکِنْهُ معونتُهُم. تفسیر الإمام العسکری، المنسوب إلى الإمام العسکری علیه‌السلام، ص22، ح19. بخشی از فرمایشات استاد آیت‌الله جرجانی در تاریخ 7/7/1402، مسجد جوادالأئمة علیهم‌السلام.

پیامبر صلّی الله علیه و آله از جبرئیل و جبرئیل از خداوند متعال نقل کرده است، که خداوند متعال فرمود: ای بندگانم، همة شما گمراهید مگر کسی که او را هدایت کنم، پس از من هدایت را بخواهید تا شما را راهنمایی‌ کنم، و همة شما فقیرید مگر کسی که بی‌نیازش کنم، پس از من بی‌نیازی را بخواهید تا آن را روزی شما کنم، و شما همگی گنهکارید مگر کسی که او را بیامرزم (از بلا حفظش کنم)، پس از من آمرزش بخواهید تا شما را بیامرزم، و هرکس بداند که من توان آمررزش دارم، پس از من طلب آمرزش کند که با قدرتم او را بیامرزم، او را می‌آمرزم، و از چیزی باکی ندارم، و اگر انسان‌های قدیم و جدید شما، زنده‌ها و مرده‌هایتان، و تَر (جوان) و خُشکتان (پیر)، همه با هم جمع شوند برای پاک کردن بنده‌ای از بندگانم، بر پادشاهی من به‌اندازة بال مگس (یا پشه‌ای) اضافه نمی‌کنند (با کمک آنها قدرتم ذرّه‌ای بیشتر نمی‌شود)، و اگر قدیم و جدیدتان، زنده و مرده‌تان، و جوان و پیرتان دست به‌دست هم دهند تا دل بنده‌ای از بندگانم را پر از بدبختی کنند (و صفات رذیلة او را زیاد کنند)، به‌اندازة بال مگس (یا پشه‌ای) از پادشاهی من کم نمی‌کنند (و نمی‌توانند بدون خواست من کاری انجام دهند)، و اگر قدیم و جدیدتان، زنده و مرده‌تان، و جوان و پیرتان، همه با هم از من چیزی بخواهند و من خواستة او را برآورده کنم، در پادشاهی من چیزی به‌حساب نمی‌آید، مثل این‌که یکی از شما از کنار دریا بگذرد و یک سوزن داخل آن فرو برد و بعد بیرون بیاورد، و این به‌خاطر  آن است که من سخی(بخشنده و جوانمرد)، بسیار کریم، و توانگرم (بی نیازم)، بخشش و عذاب من با یک سخن است، پس هرگاه چیزی را اراده کنم فقط به‌آن می‌گویم باش پس ایجاد می‌شود. ای بندگان من، برترین و بزرگترین طاعات را انجام دهید، تا شما را بیامرزم، هرچند در غیر آن طاعت کوتاهی کرده‌اید، و بزرگترین و زشت‌ترین گناهان را ترک کنید تا در ارتکاب غیر آن گناه برایتان دقّت نکنم، همانا بزرگترین طاعت‌ها، یگانه‌پرستی من است و موافقت با پیامبر من و تسلیم در برابر کسی که او را برای بعد از خودش نصب کرده است، که آن اشخاص علیّ بن ابی طالب علیه‌السلام و امامان پاک از نسل او صلوات الله علیهم هستند، و همانا بزرگترین [و زشت‌ترین] گناهان در نزد من کافر شدن به‌من و پیامبرم و دور افکندن جانشینِ محمّد بعد از او، علیّ بن ابی طالب و جانشینان او بعد از او است، پس اگر می‌خواهید نزد من در جایگاه اعلا و بلندای مرتفع‌تر قیامت قرار گیرید، نباید هیچ بنده‌ای از بندگانم برایتان برتر از محمّد صلّی الله علیه و آله و بعد از وی برادرش، علی علیه‌السلام و سپس پسرانشان که بعد از اینان عهده‌دار امور بندگانم هستند، باشد؛ زیرا هرکس بر این اعتقاد باشد من او را از برترین پادشاهان بهشتم قرار خواهم داد، و بدانید که منفورترین بندگانم در نزد من کسی است که بخواهد همانند من شود و ربوبیّت مرا ادعا کند، و بعد از او منفورترین بندگانم در نزد من کسی است که بخواهد همانند محمّد صلّی الله علیه و آله شود و با او در نبوّتش به‌نزاع برخیزد و مدّعی نبوّت او شود و آن را ادّعا کند، و بعد از او منفورترین بندگانم در نزد من کسی است که همانند جانشین محمّد صلّی الله علیه و آله شود و با او در جایگاه و شرافتش به‌نزاع برخیزد و مدّعی آن دو (جایگاه و شرافتِ جانشین پیامبر صلّی الله علیه و آله) شود و منفورترین بندگانم بعد از این مدّعیان [دروغین] که مرا شدیداً به‌خشم در آورده‌اند، کسی است که معاون آنان در این امور خلاف، شود، و منفورترین آنان در نزد من بعد از این افراد، آنهایی هستند که راضی به‌کارهای آنان باشند، هرچند در شمارِ یاری کنندگانِ آنان نباشند و همچنین محبوب‌ترین مردم در نزد من کسانی هستند که عهده‌دار [اجرای] حقّ من شوند، و برترین و گرامی‌ترین آنان در نزد من، محمّد صلّی الله علیه و آله، آقای همگان، است و گرامی‌ترین و برترین مردم بعد از محمّد صلّی الله علیه و آله برادر مصطفی، علی مرتضی است، سپس کسانی که بعد از علی علیه‌السلام هستند، که برپادارندگان عدالت؛ یعنی امامان حقّ، و برترین مردم بعد از آنان کسی است که در پیاده کردن حقّشان آنان را یاری کند، و محبوبترین مردم بعد از آنان در نزد من کسی است که آنان را دوست بدارد و از دشمنانشان متنفّر باشد، هرچند نتواند آنان را یاری نماید.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام قَالَ: إِذَا جَمَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ قَامَ مُنَادٍ فَنَادَى یُسْمِعُ النَّاسَ فَیَقُولُ: أَیْنَ الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّهِ؟ قَالَ: فَیَقُومُ عُنُقٌ مِنَ النَّاسِ، فَیُقَالُ لَهُمُ: اذْهَبُوا إِلَى الْجَنَّةِ بِغَیْرِ حِسَابٍ، قَالَ: فَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ فَیَقُولُونَ: إِلَى أَیْنَ؟ فَیَقُولُونَ: إِلَى الْجَنَّةِ بِغَیْرِ حِسَابٍ، قَالَ: فَیَقُولُونَ: فَأَیُّ ضَرْبٍ ‌[حِزْبٍ] أَنْتُمْ مِنَ النَّاسِ؟ فَیَقُولُونَ: نَحْنُ الْمُتَحَابُّونَ فِی اللَّهِ، قَالَ: فَیَقُولُونَ: وَ أَیَّ شَیْ‌ءٍ کَانَتْ أَعْمَالُکُمْ؟ قَالُوا: کُنَّا نُحِبُّ فِی اللَّهِ وَ نُبْغِضُ فِی اللَّهِ، قَالَ: فَیَقُولُونَ‌: «نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ» سوره عنکبوت (29) آیه 58. اصول کافی، ترجمة سید جواد مصطفوی، ج3، باب الحب فی الله و البغض فی الله، ص191، ح8.

از ابوحمزة ثمالی نقل شده و او از امام سجاد علیه‌السلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود: هنگامی که خداوندِ متعال اوّلین و آخرین انسان‌ها را در عرصة قیامت جمع می‌فرماید، فریاد زننده‌ای (از فرشتگان الهی) فریاد می‌زند به‌گونه‌ای‌که صدایش را به‌گوش همه می‌رساند و می‌گوید: آن‌هایی که برای خدا دوست داشتند کجایند؟ گروهی از مردم از جا برمی‌خیزند، به‌آنان گفته می‌شود: بدون حساب‌رسی بروید به‌سوی بهشت! فرشتگان آنان را می‌بینند و می‌گویند: کجا دارید می‌روید؟ جواب می‌دهند: بدون حساب داریم به‌بهشت می‌رویم! می‌پرسند: کارتان چه بوده است؟ می‌گویند: دوستی و دشمنی‌ِ ما برای خدا بوده است. فرشتگان می‌گویند: «نیکو است پاداش عمل کنندگان!».

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه‌السلام قَالَ: مَنْ لَمْ یَعْرِفْ سُوءَ مَا أُتِیَ إِلَیْنَا مِنْ ظُلْمِنَا وَ ذَهَابِ حَقِّنَا وَ مَا نُکِبْنَا بِهِ فَهُوَ شَرِیکُ مَنْ أَتَى إِلَیْنَا فِیمَا وَلِیَنا بِهِ. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص524، ح6 (801).

جابر روایت کرده است که امام باقر علیه‌السلام فرمود: کسی که از آن ستم‌هایی که بر ما رفته و حقوق مسلّمی که از ما تاراج شده، و مصائب و آلامی که بر ما وارد آمده است آگاه نباشد، (و به‌درستی ارزیابی نکند و با بی‌تفاوتی از کنار این‌گونه ناملایمات درگذرد) با کسی که این جنایات را در حقِّ ما روا داشته است، شریک خواهد بود.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

قَالَ رَسُولُ اللّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ: اَوْصَانِی رَبِّی بِتِسْعٍ: اَوْصَانِی بِالْاِخْلَاصِ فِی السِّرِّ وَ الْعَلانِیَةِ، وَ الْعَدْلِ فِی الرِّضَا وَ الْغَضَبِ، وَ الْقَصْدِ فِی الْفَقْرِ وَ الْغِنی، وَ اَنْ أعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَنی، وَ اُعطِیَ مَنْ حَرَمَنی، وَ اَصِلَ مَنْ قَطَعَنی، وَ اَنْ یَکُونَ صَمْتی فِکْراً، وَ مَنْطِقِی ذِکْراً، وَ نَظَرِی عِبْراً. تحف‌العقول، ص36.

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: پروردگار متعال، مرا به‌نُه چیز سفارش نمود:

1-کار برای خدا، در آشکار و پنهان،

2-رعایت دادگری در خشنودی و خشم،

3-رعایت میانه‌روی در نیازمندی و احتیاج و توانمندی و ثروت،

4-واین‌که کسی را که در حقّ من ستم روا داشته است ببخشم،

5-واین‌که انعام دهم و ببخشم به‌کسی که مرا محروم گردانده است،

6-و به دیدار خویشاوندانی بروم که با من قطع رابطه نموده‌اند،

7-و این‌که سکوت و خاموشیم اندیشه،

8- و سخن‌گفتنم، یادآوری خداوند،

9-و نگاهم درس‌گرفتن و پند باشد.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عن أبانٍ، قال سُلَیمٌ: کتبَ أبوالمختار بن أبی الصعق [یزید بن قیس بن یزید] إلى عمر بن الخطاب هذه الأبیات:

أبلغ أمیرالمؤمنین رسالة    فأنت أمین الله فی المال والأمر

وأنت أمین الله فینا ومن یکن    أمیناً لرب الناس یسلم له صدری

فلا تدعن أهل الرساتیق والقرى    یخونون مال الله فی الادم و الحمر

وأرسل إلى النعمان وابن معقل    وأرسل إلى حزم وأرسل إلى بشر

وأرسل إلى الحجاج واعلم حسابه    وذاک الذی فی السوق مولى بنی بشر

ولا تنسین التابعین کلیهما    و صهر بنی غذوان فی القوم ذا وفر

وما عاصم فیها بصفر عیابة    ولا ابن غلاب من رماة بنی نصر

واستلّ ذاک المال دون ابن محرز    وقد کان منه فی الرساتیق ذا وقر

فأرسل إلیهم یخبروک و یصدقوا    أحادیث هذا المال مَن کان ذا فکر

وقاسمهم أهلی فداؤک إنهم    سیرضون إن قاسمتهم منک بالشطر

ولا تدعونی للشهادة إننی    أغیب ولکنی أرى عجب الدهر

أرى الخیل کالجدران والبیض کالدمى وخطیة فی عدة النمل والقطر

ومن ربطة مطویة فی قرابها    ومن طى أبراد مضاعفة صفر

إذ التاجر الداری جاء بفأرة    من المسک راحت فی مفارقهم تجری

ننوب إذا نابوا ونغزو إذا غزوا     فإن لهم مالا و لیس لنا وفر.

فقال ابن غلاب المصری [ابن غلاب هو خالد بن الحرث من بنی دهمان کان على بیت المال بإصبهان]:

ألا أبلغ أبا المختار إنی أتیتُه    ولم أک ذا قربى لدیه ولا صهر

وما کان عندی من تراث ورثته    ولا صدقات من سبى ولا غدر

ولکن دراک الرکض فی کل غارة    وصبری إذا ما الموت کان وری السمری

بسابغة یغشى اللبان فضولها     أکفکفها عنی بأبیض ذی وقر.

قال سُلَیمٌ: فأغرم عمر بن الخطاب تلک السنة جمیعَ عُمّالِه أنصافَ أموالِهم لشعر  أبی المختار ولم یغرم قنفذ العدوی شیئاً، وقد کان من عُمّاله ورد علیه ما أخِذَ منه وهو عشرون ألف درهم ولم یأخذ منه عُشره ولا نصفَ عشره وکان من عُمّاله الذین أغرموا أبوهریرة، وکان على البحرین، فأحصى مالَه فبلغ أربعة وعشرون ألفاً، فأغرمه اثنی عشر ألفا. قال أبان: قال سُلَیمٌ: فلقیتُ علیّاً علیه‌السلام فسألتُه عمّا صَنَعَ عُمَرُ، فقالَ: هل تدری لِمَ کَفَّ عن قنفذ ولم یُغرِمهُ شیئاً؟ قلتُ: لا. قال: لأنه هو الذی ضربَ فاطمة علیهاالسلام بالسوط حین جائت لتحول بینی وبینهم، فماتت صلوات الله علیها وإنَّ أثر السوط لفی عَضُدِهَا مِثلَ الدُّملُجِ. کتاب سُلَیم بن قیس، الأنصاری، محمد باقر، ج1، ص221- بحارالأنوار، ج30، ص120، ح152-اَسرار آل محمد علیهم‌السلام.

سُلَیم (متوفّای 76 ه. ق.) می‌گوید: عُمَربن خطّاب در آن سال از همة عُمّالش (رؤسا، فرمانداران و حُکّام) نصف اموالشان را به‌خاطر شعر ابوالمختار (بن أبی الصعق یزید بن قیس بن یزید) اجباراً گرفت، ولی از قُنفذِ عدوی هیچ نگرفت در حالی که او هم از عُمّالش بود، و آنچه از او گرفته شده بود (بیست هزار درهم) به‌او بازگرداند و حتّی یک دَهُم و نصف یک دَهُم هم نگرفت. از جملة عُمّالش که مورد غرامت قرار گرفتند ابوهریره (والی بحرین) بود، اموالش را شمرد که به‌بیست و چهار هزار رسید و دوازده هزار آن را به‌عنوان غرامت از او گرفت. أبان ابن أبی عیّاش می‌گوید: سُلَیم بن قیس هلالی گفت: علی علیه‌السلام را ملاقات کردم و دربارة این کارِ (علّتِ استثنای قُنفذ از پرداخت غرامت توسّطِ) عمر، از آن حضرت سؤال کردم. فرمود: هیچ می‌دانی چرا نسبت به‌قُنفذ خودداری کرده و از او هیچ غرامت نگرفت؟ عرض کردم: نه، فرمود: زیرا او بود که فاطمه را با تازیانه زد؛ آن هنگام که آمده بود بین من و آنها فاصله شود، فاطمه سلام الله علیها از دنیا رفت در حالی که اثر تازیانه در بازویش مانند بازوبند باقی مانده بود. ترجمة کتاب سُلیم بن قیس هلالی، اسماعیل انصاری زنجانی خوئینی، ص329.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

1-هنگام راه رفتن قدم‌ها را مانندِ متکبّران بر زمین نمی‌کشید، بلکه با تأنّی و وقار راه می‌رفت،

2-هنگامی که به‌کنارِ خود ملتفت می‌شد تا با کسی سخن گوید مانندِ دولت‌مردان با گوشة چشم نگاه نمی‌کرد، بلکه با تمام بدن می‌گشت و سخن می‌گفت،

3-در بیشتر حالات چشمش به‌زیر و نظرش به‌سوی زمین زیاد بود،

4-در سلام کردن بر دیگران سبقت می‌گرفت،

5-پیوسته اندوهگین بود و تفکّرش دائم و هرگز از فکری و شغلی خالی نبود،

6-بدون احتیاج سخن نمی‌گفت،

7-کلمات جامعه می‌گفت که لفظش اندک و معنیش بسیار بود و از افادة مقصود قاصر نبود و ظاهر کنندة حق بود

8-نرم‌خُو بود و درشتی و غلظت در خُلق کریمش نبود،

9-کسی را کوچک نمی‌شمرد،

10-نعمت کم را بزرگ می‌دانست و هیچ نعمتی را مذمّت نمی‌فرمود، امّا خوردنی و آشامیدنی را مدح هم نمی‌فرمود،

11-از برای از دست رفتن امور دنیوی عصبانی نمی‌شد ولی برای خدا چنان به‌خشم درمی‌آمد که کسی او را نمی‌شناخت،

12-چون اشاره می‌فرمود به‌دست اشاره می‌نمود نه به‌چشم و ابرو،

13-چون شاد می‌شد دیده بر هم می‌گذاشت و بسیار اظهار فرح نمی‌کرد و اکثر خندیدن آن حضرت تبسّم بود و گاهی صدای خندة آن حضرت ظاهر می‌شد و گاهی هنگام خندیدن دندان‌های نورانیش مانند دانه‌های تگرگ ظاهر می‌شد،

14-هرکس را به‌قدر علم و فضیلت در دین امتیاز می‌داد،

15-در خور احتیاج متوجّه مردم می‌شد و آنچه به‌کار ایشان می‌آمد و موجب صلاح امّت بود برایشان بیان می‌فرمود ومکرّر می‌فرمود که حاضران آنچه از من می‌شنوند به‌غایبان برسانند،

16-می‌فرمود که به‌من برسانید حاجت کسی را که نمی‌تواند حاجت خود را به‌من برساند،

17-کسی را بر لغزش و خطای سخن مؤاخذه نمی‌فرمود،

18-اصحاب طلب کنندة علم به‌مجلس آن حضرت وارد می‌شدند، و متفرّق نمی‌شدند مگر آنکه از حلاوت علم و حکمت چشیده بودند،

19-از شرّ مردم در حذر بود امّا از ایشان کناره نمی‌گرفت و خوشرویی و خوشخویی را از ایشان دریغ نمی‌داشت،

20-جستجوی اصحاب خود می‌نمود و احوال ایشان می‌گرفت و هرگز غافل از احوال مردم نمی‌شد مبادا که غافل شوند و به‌سوی باطل میل کنند،

21-نیکان خلق را نزدیک خود جای می داد و افضل خلق نزد او کسی بود که خیرخواهی او برای مسلمانان بیشتر باشد و بزرگترین مردم نزد او کسی بود که بیشتر نسبت به‌مردم مواسات، معاونت، احسان و یاری کند،

22-در مجلسی نمی‌نشست و برنمی‌خاست مگر با یاد خدا،

23-در مجلس جای مخصوص برای خود قرار نمی‌داد و نهی می‌فرمود از این کار،

24-چون داخل مجلس می‌شد، در آخر مجلس که خالی بود می‌نشست و مردم را به این کار، امر می‌فرمود،

25-به‌هر یک از اهل مجلس خود بهره‌ای از اکرام و التفات می‌رسانید،

26-چنان معاشرت می‌فرمود که هرکس را گمان آن بود که گرامی‌ترین خلق است نزد او،

27-با هرکه می‌نشست تا او ارادة برخاستن نمی‌کرد برنمی‌خاست،

28-هرکه از او حاجتی می‌طلبید اگر مقدور بود روا می‌کرد والاّ به‌سخن نیکی و وعدة جمیلی او را راضی می‌کرد،

29-خُلق عمیمش همة خلق را فرا گرفته بود و همه کس نزد او در حقّ مساوی بود،

30-مجلس شریفش، مجلس بردباری و حیا و راستی و امانت بود و صداها در آن بلند نمی‌شد و بدِ کسی در آن گفته نمی‌‎شد و بدی از آن مجلس مذکور نمی‌شد،

31-اگر از کسی خطایی صادر می‌شد نقل نمی‌کردند،

32-همه با یکدیگر در مقام عدالت و انصاف و احسان بودند،

33-یکدیگر را به‌تقوی و پرهیزکاری وصیّت می‌کردند و بایکدیگر در مقام تواضع و شکستگی بودند،

34-پیران را توقیر می‌کردند،

35-بر خردسالان رحم می‌کردند،

36-غریبان را رعایت می‌کردند،

37-روش آن حضرت با اهل مجلس چنان بود که پیوسته گشاده‌رو و نرم‌خو بود و کسی از همنشینی او متضرّر نمی‌شد،

38-صدا بلند نمی‌کرد،

39-فحش نمی‌داد،

40-عیب مردم را نمی‌گرفت

41-بسیار مردم را ستایش نمی‌کرد،

42-اگر چیزی واقع می‌شد که مرضیّ طبع مستقیمش نبود تغافل می‌فرمود،

43-کسی از او ناامید نبود،

44-مجادله نمی‌کرد،

45-بسیار سخن نمی‌گفت،

46-سخن هیچ کس را قطع نمی‌فرمود، مگر آن‌که باطل گوید،

47-به‌چیزی که فایده نداشت نمی‌پرداخت،

48-کسی را سرزنش نمی‌کرد،  

49-از عیب‌ها و لغزش‌های مردم جستجو نمی‌کرد و

50-بر بی‌ادبی غریبان و اعرابیان صبر می‌فرمود حتّی اصحاب آن افراد را به‌مجلس می‌آوردند تا آنان سؤ ال کنند و خود بهره‌مند شوند، جوانی نزد پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمد و گفت: می‌شود به‌من اجازه دهید تا زنا کنم؟ اصحاب بر وی فریاد زدند، پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: نزدیک من بیا، آن جوان جلو آمد، فرمود: دوست داری که کسی با مادر، دختر، خواهر، عمّه، خاله و فامیلت زنا کند و اجازة این کار را برای آن‌ها می‌دهی؟ عرض کرد: راضی نمی‌شوم. فرمود: همة بندگان خدا اینگونه (مانند ناموس تو) هستند. آن‌گاه دستِ مبارک را بر سینة او نهاد و گفت‌: اللّهُمّ اغْفِرْ ذنْبهُ و طهِّرْ قلْبهُ وحصِّنْ فرْجَهُ: بارالها، گناهش را بیامرز و دلش را پاک فرما و دامنش را حفظ کن. دیگر از آن پس به‌جانبِ هیچ زنِ بیگانه دیده نشد. و از سیرة ابن هشام نقل شده که گفت: در زمان حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم لشکر اسلام به‌کوه طیّ آمدند و فتح کردند و از آن‌جا اسیرانی به‌مدینه آوردند که در میان آن‌ها دختر حاتم طایی بود. چون پیغمبر خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آن‌ها را دید دختر حاتم خدمتش عرض کرد: یا رسولَ اللّه، هلک الْوالد و غاب الْوافِد؛ یعنی پدرم حاتم مرده و برادرم عدیّ بن حاتم به‌شام فرار کرده، بر ما منّت گزار و ببخش ما را، خدا بر تو منّت گذارد. رُوز اوّل و دوّم حضرت به‌او جوابی نفرمود، روز سوّم که ایشان را ملاقات فرمود امیرالمؤمنین علیه‌السّلام به‌آن زن اشاره فرمود که دوباره عرض حال کن، آن زن، سخنِ گذشته را تکرار کرد، رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: منتظر هستم کاروانِ با امانتی پیدا شود تو را به‌سرزمینت بفرستم و او را عفو فرمود.

51-چون لشکری را مأمور می‌نمود فرماندهان سپاه را با لشکریان، فرا می‌خواند و این‌گونه آنان را سفارش و نصیحت می‌فرمود: بروید بهنام خدای تعالی و به‌خدا استقامت جویید و برای خدا و بر شریعت و آیین رسول خدا جهاد کنید. هان ای مردم! مکر نکنید و از غنایم، سرقت روا مدارید و کفّار را بعد از قتل، چشم و گوش و دیگر اعضا قطع نفرمایید و پیران و اطفال و زنان را نکشید و رهبانان را که در غارها و بیغوله‌ها جای دارند به‌قتل نرسانید و درختان را از بیخ نزنید مگر آن‌که مضطرّ باشید و نخلستان را مسوزانید و به‌آب غرق مکنید و درختان میوه‌دار را بر نیاورید و حَرث و زَرع را مسوزانید، شاید بدان محتاج شوید و جانورانِ حلال گوشت را نابود نکنید مگر اینکه برای خوراک لازم شود و هرگز آبِ مشرکان را با زهر، آلوده مسازید و مکر نکنید، و هرگز آن حضرت با دشمن جز این رفتار نکرد و بر دشمن شبیخون نزد،

52-از هر جهادی، جهاد با نَفس را بزرگ‌تر می‌دانست؛ چنان‌که روایت شده که وقتی لشکر آن حضرت از جهادِ با کفّار آمده بودند، حضرت فرمود: آفرین بر جماعتی که جهاد کوچک‌تر را به‌جا آوردند و بر ایشان است جهاد بزرگ‌تر. عرض کردند: جهاد بزرگ‌تر کدام است؟ فرمود: جهادِ با نَفسِ امّاره، و در روایت معتبره منقول است که از آن حضرت پرسیدند که چرا موی محاسن شما زود سفید شده است؟ فرمود که مرا پیر کرد سورة هود، واقعه، مُرسلات و عمّ یتسآئلون که در آن‌ها احوال قیامت و عذاب امّت‌های گذشته مذکور است. روایت شده که چون حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از دنیا رفت نه درهم و دیناری از خود باقی گذاشت و نه غلام و کنیزی و نه گوسفند و شتری، غیر از همان شترِ سواری خود، و چون به‌رحمت الهی واصل شد زرهش نزد یکی از یهودیان مدینه به‌گرو بود، برای بیست صاع جو که برای نفقة عیال خود از او قرض گرفته بود، حضرت امام رضا علیه‌السّلام فرمود: فرشته‌ای نزد رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمد و گفت: پروردگارت تو را سلام می‌رساند و می‌فرماید: اگر می‌خواهی همة صحرای مکّه را برایت طلا می‌کنم. حضرت سر به‌سوی آسمان بلند کرد و گفت: پروردگارا! می‌خواهم یک روز سیر باشم و تو را حمد کنم و یک روز گرسنه باشم و از تو درخواست کنم و فرمود: آن حضرت سه روز از نان گندم سیر نشد تا به‌رحمت الهی واصل شد. از حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السّلام منقول است که فرمود: با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در کنار خندق بودیم، ناگاه حضرت فاطمه علیهاالسّلام آمد و پاره نانی برای آن حضرت آورد و حضرت فرمود: این چیست؟ فاطمه علیهاالسّلام عرض کرد: قرص نانی برای حسن و حسین علیهماالسلام پخته بودم و این پاره را برای شما آوردم. حضرت فرمود: سه روز است که غذا داخلِ شکمِ پدرِ تو نشده است و این اوّلین غذایی است که می‌خورم.

53-ابن عبّاس گفته است: حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بر روی خاک می‌نشست،

54-بر روی خاک غذا میل می‌کرد،

55-گوسفند را به‌دست خود می‌بست،

56-اگر غلامی آن حضرت را برای نان جوی به خانة خود دعوت می‌کرد، قبول می‌فرمود،

57-از حضرت صادق علیه‌السّلام روایت شده که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم هر روز سیصد و شصت مرتبه به‌عدد رگ‌های بدن می‌گفت: الْحمْدُ للّهِ ربِّ الْعالمین کثیراً علی کُلِّ حالٍ.

58-تا بیست و پنج مرتبه استغفار نمی‌کرد، از مجلسی برنمی‌خاست هر چند کم می‌نشست،

59-روزی هفتاد مرتبه «أسْتغْفِرُ اللّهَ» و هفتاد مرتبه «اتُوبُ اِلی اللّهِ» می‌گفت، و روایت شده که شب جمعه حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در مسجد قُبا ارادة افطار نمود و فرمود: آیا آشامیدنی هست که به‌آن افطار نمایم؟ اوس بن خولی انصاری کاسة شیری آورد که عسل در آن ریخته بود، چون حضرت بر دهان گذاشت و طعم آن را یافت از دهان برداشت و فرمود: این دو آشامیدنی است که از یکی به‌دیگری می‌توان اکتفا نمود، من هر دو را نمی‌خورم و بر مردم خودن آن را حرام نمی‌کنم، ولیکن برای خدا فروتنی می‌کنم، و هرکه برای حق تعالی فروتنی کند، خدا او را بلند می‌گرداند و هرکه تکبّر کند خدا او را پَست می‌کند و هرکه در معیشت خود میانه‌رو باشد، خدا او را روزی می‌دهد و هرکه اسراف کند، خدا او را محروم می‌فرماید، و هرکه مرگ را بسیار یاد کند خدا او را دوست می‌دارد. و به‌سند صحیح از حضرت صادق علیه‌السّلام منقول است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در اوّل بعثت مدّتی آن قدر پشتِ سرِ هم روزه گرفت که گفتند دیگر ترک نخواهد کرد، پس مدّتی ترک روزه کرد که گفتند نخواهد گرفت، مدّتی به‌روشِ حضرت داود علیه‌السّلام یک در میان روزه می‌گرفت، پس آن را ترک کرد و در هر ماه ایام البیض آن را روزه می‌گرفت، پس آن را ترک فرمود و سنّتش بر آن قرار گرفت که در هر ماه پنجشنبة اوّل ماه و پنجشنبة آخر ماه و چهارشنبة اوّل از دهة دوّمِ ماه را روزه می‌گرفت و بر این روش بود تا به‌جوار رحمت ایزدی پیوست، و تمام ماه شعبان را روزه می‌گرفت.

60-ابن شهر آشوب رحمه اللّه گفته است: بعضی از آداب شریفه و اخلاق کریمة حضرت رسالت پناه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که از اخبار متفرّقه ظاهر می‌شود آن است که آن حضرت از همه کس حکیم‌تر،

61-از همه داناتر،

62-از همه بردبارتر،

63-از همه شجاع‌تر،

64-از همه عادل‌تر،

65-از همه مهربان‌تر بود،

66-هرگز دستش به‌دست زنی نرسید که بر او حلال نباشد،

67-بخشنده‌ترین مردم بود،

68-هرگز دینار و درهمی نزد او نماند،

69-اگر از عطایش چیزی زیاد می‌آمد و شب می‌رسید قرار نمی‌گرفت تا آن را به‌مصرفش می‌رسانید و زیاده از خوراک سال خود هرگز نگاه نمی‌داشت و باقی را در راه خدا می‌داد،

70-پَست‌ترین غذاها را نگاه می‌داشت مانند جو و خرما،

71-هرچه می‌طلبیدند عطا می‌فرمود،

72-بر زمین می‌نشست،

73-بر زمین غذا می‌خورد،

74-بر زمین می‌خوابید،

75-نعلیْن و جامة خود را پینه می‌کرد،

76-درِ خانه را خود می‌گشود،

77-گوسفند را خود می‌دوشید،

78-پایِ شتر را خود می‌بست،

79-چون خادم از گردانیدن آسیا ناتوان می‌شد کمکش می‌کرد،

80-در شب آب وضو را به‌دست خود حاضر می‌کرد،

81-پیوسته سرش به‌زیر بود،

82-در حضور مردم تکیه نمی‌کرد، به خانوادة خود خدمت می‌کرد،

83-بعد از غذا انگشتان خود را می‌لیسید،

84-هرگز بادگلو نزد،

85-آزاد و بنده که آن حضرت را به‌میهمانی دعوت می‌کردند می‌پذییرفت، اگرچه برای پاچة گوسفندی بود،

86-هدیه را قبول می‌کرد اگرچه یک جرعه شیر بود،

87-تصدّق را نمی‌خورد، بر روی مردم بسیار نظر نمی‌کرد،

88-هرگز برای دنیا به‌خشم نمی‌آمد و برای خدا غضب می‌کرد،

89-گاهی از گرسنگی بر شکم سنگ می‌بست،

90-هرچه حاضر می‌کردند میل می‌کرد، و هیچ چیز را ردّ نمی فرمود،

91-بُرد یمنی و جُبّة پشم می‌پوشید و جامه‌های سطبر از پنبه و کتان می‌پوشید،

92-اکثر لباس‌های آن حضرت سفید بود،

93-بر سر عمامه می‌بست،

94-ابتدای پوشیدن لباس را از جانب راست می‌فرمود،

95-لباس فاخری داشت که مخصوص روز جمعه بود،

96-چون لباس نو می‌پوشید لباس کهنه را به‌مسکینی می‌بخشید،

97-عبایی داشت که هر جایی می‌رفت آن را دولّا می‌کرد و به‌زیر خود می‌افکند،

98-انگشتر نقره در انگشت کوچک دست راست می‌کرد،

99-خربزه را دوست می‌داشت،

100-از بوهای بد کراهت داشت،

101-وقت وضو گرفتن مسواک می‌کرد،

102-گاه بندة خود را و گاه دیگری را در عقب [مرکب] خود سوار می‌کرد،

103-بر هر چه میسّر می‌شد سوار می‌شد، گاه اسب و گاه استر و گاه الاغ،

104-با فقرا و مساکین می‌نشست،

105-با ایشان غذا می‌خورد،

106-صاحبان علم و صلاح و اخلاق حسنه را گرامی می‌داشت،

107-شریف هر قوم را تألیف قلب می‌فرمود،

108-خویشان خود را احسان می‌کرد بی‌آن‌که ایشان را بر دیگران اختیار کند، مگر به‌چیزی چند که خدا به‌آن امر کرده است،

109-ادب هر کس را رعایت می‌کرد،

110-هر که عذر می‌طلبید عذر او را می‌پذیرفت، بسیار تبسّم می‌کرد، در غیر وقت نزول قرآن و موعظه

111-هرگز صدای خنده‌اش بلند نمی‌شد،

112-در خورش و پوشش بر بندگان خود زیادتی نمی‌کرد،

113-هرگز کسی را دشنام نداد،

114-هرگز زنان و خدمتکاران خود را نفرین نکرد و دشنام نداد،

115-هر آزاد و غلام و کنیز که برای حاجتی می‌آمد برمی‌خاست و با او می‌رفت،

116-درشتخو نبود،

117-در خصومت صدا بلند نمی‌کرد،

118-بد را به‌نیکی جزا می‌داد،

119-به‌هر که می‌رسید ابتدا به‌سلام می‌کرد،

120-به‌هرکه می‌رسید [بعد از سلام] ابتدا به‌مصافحه می‌نمود،

121-در هر مجلسی که می‌نشست یاد خدا می‌کرد،

122-اکثر نشستن آن حضرت رو به‌قبله بود،

123-هرکه نزد او می‌آمد او را گرامی می‌داشت و گاهی عبای مبارک خود را برای او پهن می‌کرد و ‌بالش خود را برای او می‌گذاشت،

124-رضا و غضب، او را از گفتن حقّ مانع نمی‌شد،

125-خیار را گاه با رُطب و گاه با نمک تناول می‌فرمود،

126-از میوه‌های تر، خربزه و انگور را بیشتر دوست می‌داشت،

127-اکثر خوراک آن حضرت آب و خرما یا شیر و خرما بود،

128-گوشت و ثرید (نان و آبگوشت یا نان و خورش) و کدو را بسیار دوست می‌داشت،

129-شکار نمی‌کرد، امّا گوشت شکار را می‌خورد،

130-پنیر و روغن می‌خورد،

131-از گوسفند دست و کتف را و از شوربا (آش ساده، نخود اب، آبگوشت) کدو را و از نانخورش سرکه را و از خرما عجْوه (خرمای مدینه) را و از سبزی‌ها کاسنی، باذروج (ریحان کوهی) و سبزی نرم را دوست می‌داشت،

132-شیخ طبرسی گفته است: تواضع و فروتنی آن حضرت به‌مرتبه‌ای بود که در جنگ خیبر و بنی قُریظه و بنی النّضیر بر الاغی سوار شده بود که افسارش و پوششش از لیف خرما بود،

133-بر اطفال و زنان سلام می‌کرد. روزی شخصی با آن حضرت سخن می‌گفت و می‌لرزید، فرمود: چرا از من می‌ترسی؟ من پادشاه نیستم. از انس بن مالک روایت است که گفت: من ده سال رسول خدا صلّی الله علیه و آله را خدمت کردم، پس هرگز به‌‎من اُفّ نگفت و کاری را که انجام داده بودم نفرمود چرا کردی، و کاری را که انجام نداده بودم نفرمود چرا نکردی؟ همچنین گفت: برای آن حضرت شرتبی بود که با آن افطار می‌کرد، و شربتی بود برای سحرش و بسا بود که برای افطار و سحرِ آن حضرت یک شربت بیش نبود و بسا بود آن شربت، شیری بود و بسا بود که شربت آن حضرت، نانی بود که در آب آمیخته شده بود، پس شبی شربت آن جناب را مهیّا کردم، آن بزرگوار دیر کرد، گمان کردم که بعضی از یاران، آن حضرت را دعوت کرده‌ است، پس من شربت آن حضرت را خوردم، پس یک ساعت بعد از عشا آن حضرت تشریف آورد، از بعض همراهانِ آن جناب پرسیدم که آیا پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم در جایی افطار کرده یا کسی آن جناب را دعوت کرده؟ گفت: نه! پس آن شب را از کثرت غم به‌مرتبه‌ای به‌روز آوردم که غیر از خدا نداند، از جهت آن‌که آن حضرت آن شربت را طلب کند و نیابد و گرسنه به‌روز آورد، و همان‌طور شد؛ آن جناب داخل صبح شد در حالتی که روزه گرفته بود و تا به‌حال از من در مورد آن شربت سؤال نکرد و یادی از آن ننمود. مطرزی در (مُغرب) گفته: انس بن مالک را برادری داشت از مادر که او را ابوعُمیْر می‌گفتند، روزی حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم او را به‌حالت حزن و غم مشاهده کرد، پرسید: او را چه شده که محزون است؟ گفتند: «مات نُغَیرُهُ»؛ جوجه گنجشکی داشته است که مرده. حضرت به‌عنوان مزاح به‌‎او فرمود: یا أباعُمیر، ما فُعِلَ النُّغَیرُ؟ ای اباعُمیر، جوجه گنجشگ چه شد؟! روایت شده که خدمتکارانِ مدینه بعد از نماز صبح ظرف‌های آب آآخود را می‌آوردند خدمت حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم که آن حضرت برای متبرّک شدن، دست مبارک خود را در آن داخل کند، و بسا بود که صبح‌های سرد بود و حضرت دست در آن‌ها داخل کرده و کراهتی اظهار نمی‌فرمود و نیز کودک صغیر را می‌آوردند خدمت آن جناب تا به‌عنوان برکت، برایش دعا کند، یا برایش نامی بگذارد، پس آن جناب برای دلخوشی خانواده‌اش کودک را در دامن می‌گرفت و بسا بود که آن کودک بر لباس آن حضرت بول می‌کرد، پس بعضی کسانی که حاضر بودند بر طفل داد می‌زدند، حضرت می‌فرمود: قطع مکنید بولش را، پس به‌او اجازه می‌داد تا بول کند! پس حضرت فارغ می‌شد از دعای برای او یا نام گذاشتن او، پس خانوادة طفل مسرور می‌شدند و فکر می‌کردند که آن حضرت متاذّی نشده است، پس چون می‌رفتند حضرت لباسِ خود را می‌شست. در خبر است که وقتی امیرالمؤمنین علیه‌السّلام با یکی از اهل ذمّه همسفر شد، آن مرد ذمّی از آن حضرت پرسید: ارادة کجا داری ای بندة خدا؟ فرمود: ارادة کوفه دارم. پس چون راه ذمّی از راه کوفه جدا شد حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السّلام راه کوفه را رها کرد و در جادّة او پا گذاشت، آن مرد ذمّی عرض کرد: آیا نگفتی که من قصد کوفه دارم؟ فرمود: چرا، عرض کرد: پس این راه کوفه نیست که با من می‌آیی، راه کوفه همان است که آن را ترک کردی، فرمود: آن را دانستم؛ گفت: پس چرا با من آمدی و حال آن‌که دانستی این راه تو نیست؟ حضرت فرمود: این به‌آن جهت است که از تمامی خوش رفتاری با رفیق آن است که در وقت جدا شدن از او، او را مقداری بدرقه کنند، پیغمبر ما، ما را این‎چنین امر فرموده است، آن مرد ذمّی گفت: پیغمبرتان شما را به‌این امر کرده است؟ فرمود: بلی، آن مردِ ذمّی گفت: پس هرکه متابعت او کرده به‌جهت این افعال کریمه و خصال حمیده است که متابعت کرده او را، و من تو را شاهد می‌گیرم بر دینِ تو، پس برگشت آن شخص ذمّی با امیرالمؤمنین علیه‌السّلام پس چون شناخت آن حضرت را اسلام آورد. از انس منقول است که گفت: من نُه سال خدمت آن حضرت کردم، یک بار به‌من نگفت که چرا چنین کردی و هرگز کاری را بر من عیب نکرد و هرگز بوی خوشی خوش‌تر از بوی آن حضرت استشمام نکردم، و با کسی که می‌نشست زانویش بر زانوی او پیشی نمی‌گرفت. روزی اعرابی آمد و عبای مبارکش را به‌عنف کشید، به‌حدّی که در گردنِ مبارکش جای کنارِ عبا ماند، اعرابی گفت: از مال خدا به‌من بده، آن حضرت از رویِ لطف به‌سوی او توجّه فرمود و خندید و فرمود که به‌او عطایی دادند، پس حق تعالی این آیه را فرستاد: «إنّک لعلی خُلُقٍ عظیم» سوره قلم (68) آیه4. از ابن عباس منقول است که حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: من تأدیب کردة خدایم و علی تأدیب کردة من است؛ حق تعالی مرا امر فرمود به‌سخاوت و نیکی و مرا نهی کرد از بخل و جفا و هیچ صفت نزد حق تعالی بدتر از بخل و بدی خُلق نیست.

134-شجاعت آن حضرت به‌مرتبه‌ای بود که حضرت اسداللّه الغالب علیه‌السّلام می‌گفت: هرگاه جنگ گرم می‌شد ما به‌آن حضرت پناه می بردیم و هیچ کس به‌دشمن نزدیک‌تر از آن حضرت نبود،

135-ابن عباس نقل کرده: چون سؤالی از آن حضرت می‌کردند (جوابش را) مکرّر می‌فرمود تا بر سائل مشتبه نشود،

136-روایت شده که آن حضرت سیر، پیاز، تره و بقل بدبو تناول نمی‌نمود،

137- هرگز طعامی را مذمّت نمی‌فرمود و اگر خوشش می‌آمد می‌خورد والاّ ترک می‌کرد،

138-در مجلس قبل از همة مردمان دست به‌غذا می‌برد و از همه دیرتر دست می‌کشید،

139-از جلوی خود میل می‌فرمود مگر خرما که دست به‌تمامت آن می‌گردانید،

140-کاسه را می‌لیسید،

141-انگشتان خود را یک یک می‌لیسید،

142-بعد از غذا دست می‌شُست و دست بر صورت می‌کشید،

143-تا ممکن بود تنها چیزی نمی‌خورد،

144-در آب آشامیدن اوّل «بسم اللّه» می‌گفت و اندکی می‌آشامید و از لب بر می‌داشت و «الحمدللّه» می‌گفت تا سه مرتبه و گاهی به‌یک نَفَس می‌آشامید و گاهی در ظرفِ چوب و گاه در ظرفِ پوست و گاه در سفال تناول می‌نمود و چون اینها نبود دست‌ها را پر از آب می‌کرد و می‌آشامید و گاه از دهان مَشک می‌آشامید،

145-سر و ریش خود را به‌سِدْر می‌شست،

146-روغن مالیدن را دوست می‌داشت،

147-ژولیده مو بودن را کراهت می‌داشت،

148-چون به‌خانه داخل می‌شد سه بار اجازه می‌گرفت،

149-نمی‌گذاشت کسی در برابر او بایستد،

150-هرگز با دو انگشت طعام نمی‌خورد و بلکه با سه انگشت و بالاتر میل می‌فرمود،

151-هیچ عطری با عَرَقِ آن حضرت برابر نبود،

152-هرگز بوی بد بر مشام آن حضرت نمی‌رسید،

153-آب دهان مبارک به‌هر چه می‌افکند برکت می‌یافت و به‌هر مریضی می‌مالید شفا می‌یافت،

154-به‌هر لغت سخن می‌گفت،

155-قادر بر نوشتن و خواندن بود با اینکه هرگز ننوشت،

156-هر مرکَبی که آن حضرت سوار می‌شد پیر نمی‌گشت،

157-بر هر سنگ و درخت که می‌گذشت او را سلام می‌دادند،

158-مگس و پشه وامثال آن بر آن حضرت نمی‌نشست،

159-مرغ از فراز سر آن حضرت پرواز نمی‌کرد،

160-هنگام عبور جای قدم مبارکش بر زمینِ نرم، نقش نمی‌شد، و گاه بر سنگ سخت می‌رفت و نشان پایش رسم می‌گشت،

161-با آن همه تواضع، مهابتی از آن حضرت در دل‌ها بود که نمی‌توانستند بر روی مبارکش نظر کنند،

162-می‌فرمود: از چند صفت دست برندارم: نشستن بر خاک، غذا خوردن با غلامان، سوار شدن بر الاغ، دوشیدن بز به‌دست خود، پوشیدن پشم و سلام کردن بر اطفال،

163-وارد شده که آن حضرت مزاح می‌کرد، امّا حرف باطل نمی‌گفت، نقل کرده‌اند: روزی آن حضرت دست کسی را گرفت و فرمود: چه کسی این بنده را می‌خرد؟ یعنی بندة خدا را. پیرهزنی از انصار به‌آن حضرت عرض کرد: از خدا برای من بهشت را درخواست کن، فرمود: زنانِ پیر داخل بهشت نمی‌شوند! آن زن گریست، حضرت خندید و فرمود: جوان و باکره می‌شوند و داخل بهشت می‌شوند. منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج1، ص36، فصل چهارم

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

کَانَ النَّبِیُّ صلّی الله علیه و آله قَبْلَ الْمَبْعَثِ مَوْصُوفاً بِعِشْرِینَ خَصْلَةً مِنْ خِصَالِ الْأَنْبِیَاءِ لَوِ انْفَرَدَ وَاحِدٌ بِأَحَدِهَا لَدَلَّ عَلَى جَلَالِهِ فَکَیْفَ مَنِ اجْتَمَعَتْ فِیهِ کَانَ نَبِیّاً [و فی بعض النسخ: نبیُّنا بدل نبیاً.] أَمِیناً صَادِقاً حَاذِقاً أَصِیلًا نَبِیلًا مَکِیناً فَصِیحاً عَاقِلًا فَاضِلًا عَابِداً زَاهِداً سَخِیّاً کَمِیّاً [شجاعاً] قَانِعاً مُتَوَاضِعاً حَلِیماً رَحِیماً غَیُوراً صَبُوراً مُوَافِقاً مُرَافِقاً لَمْ یُخَالِطْ مُنَجِّماً وَ لَا کَاهِناً وَ لَا عَیَّافاً. مناقب ابن شهرآشوب، ج1، ص123.

در پیامبر صلّی الله علیه و آله قبل از بعثت بیست ویژگی از اوصاف پیامبران بود که اگر در کسی یکی از آن‌ها وجود داشته باشد، دلالت بر بزرگی وی می‌کند، تا چه رسد به‌این‌که در یک نفر تمام این ویژگی‌ها وجود داشته باشد! پیامبر (کسی که فرشتة وحی بر او نازل می‌شود، یا  صدایِ فرشتة وحی را می‌شنود، یا خودِ فرشته را می‌بیند و یا خداوند به‌وسیلة درخت یا سنگی با او صحبت می‌کند)، امانتدار، راستگو، ماهر، دارای اصالت خانوادگی، همة کارهایش براساس عقل، تدبر، فهم و ادراک، وزین و متین و باوقار، بود، نه سبکسر و کم عقل، در سخنانش ناهنجاری نبود، صاحب اندیشه و دانش، اهل عبادت، بی‌رغبت به‌دنیا، بخشنده، جنگاور و شجاع، بود و حریص نبود، فروتن، دارای تحمّل و سعة صدر، مهربان، باغیرت، بردبار، در صراط مستقیم رفیق همراه، مدارا کننده، بود و با پیشگو، شهبده‌باز و فالگیر قاطی نمی‌شد.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

قال النَّبِیُّ صلّى الله علیه وآله: إنّ للهِ تعالى مَلَکاً یَنزِلُ فِی کُلِّ لَیلَةٍ وَیُنادی: یا أبناء العشرین جدّوا واجتهدوا، ویا أبناء الثلاثین لا تغرنّکم الحیاة الدنیا، ویا أبناء الأربعین ماذا أعددتم للقاء ربّکم، ویا أبناء الخمسین أتاکم النذیر، ویا أبناء الستین زرع آن حصادُه، ویا أبناء السبعین نودی بکم فأجیبوا، ویا أبناء الثمانین أتتکم الساعةُ وأنتم غافلون، ثم یقول: لولا عُبَّادٌ رُکَّعٌ، وَرِجَالٌ خُشَّعٌ، وَصِبیَانٌ رُضَّعٌ، وأنعامٌ رُتَّعٌ لَصُبَّ علیکم العذابُ صَبّاً. إرشادالقلوب، للدیلمی، الباب الخامس فی التخویف و الترهیب، ص32.

پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: همانا برای خداوندِ متعال فرشته‌ای است که هر شب (از آسمان) فرود می‌آید و فریاد می‌زند: آی بیست ساله‌ها، جدّیّت و تلاش مضاعف کنید، و آی سی ساله‌ها، زندگی دنیا شما را فریب ندهد، و آی چهل ساله‌ها، برای ملاقات با پروردگارتان چه چیزی مهیّا کرده‌اید؟ و آی پنجاه ساله‌ها، ترساننده آمد، و آی شصت ساله‌ها، (عمر شما مانند) زراعتی است که زمان چیدن آن فرا رسیده است، و آی هفتاد ساله‌ها، فراخوانده شده‌اید، پس جواب دهید، و ای هشتاد ساله‌ها، قیامت سراغتان آمد و شما غافلید! سپس می‌گوید: اگر عابدان رکوع کننده، و مردان خاشع، و اطفال شیرخوار، و چهارپایان چرارونده نبودند، هر آینه عذاب دردناکی بر شما نازل می‌شد.

  • مرتضی آزاد