رسول الله ص: إنی تارکٌ فیکم الثقلینِ کتابَ اللهِ و عترتی...

طبق روایت مشهور و معتبر نزد شیعه و سنی، دو چیز گران‌بها که از پیامبر صلی الله علیه و آله به‌یادگار مانده است ؛ قرآن و اهل بیت علیهم السلام هستند که در این وبلاگ فاخر در قالب روایات و حکایات مستند و معتبر درصدد عمل به‌این فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم. انشاءالله

  • ۰
  • ۰

حکایت173- امیرشهوت

یکی از ویژگی‌های شیخ جعفر کاشف‌الغطاء رحمه الله (1156-1228 ه. ق. جمعاً 72 سال) این بوده است که هر شب نیاز به‌زن داشته است، مع‌الوصف این‌طور نبوده که دست نشانده و تحت فرمانِ غریزة خود باشد، بلکه غریزه تحت اختیار و فرمان او بوده است و این امر برای کسی میسَّر نخواهد شد مگر آن‌که ایمان و تقوایش به‌حدِّ کمال رسیده و دارای نفس مطمئنه باشد تا در مقام تکاپو و چیره شدن دو نیروی متخاصم (عقل و جهل، ایمان و کفر، تقوی و لاابالی گری، ورع و بی‌بند و باری، نفس اماره و لوامه و نفس قدسیّه) بتواند بر دشمن خویش چیره گردد.

آن اُسوة تقوی و فضیلت در یکی از سفرهایی که به‌زنجان رفته بود، از بزرگ آن شهر، متعه طلب نمود. آن شخص در صدد بر آمد، لکن زنان، بدون عذر، از صیغه شدن عذرخواهی ورزیدند. وقتی کسی را نیافت و از طرفی مصمَّم بود که خواستة شیخ را برآورده سازد، دخترِ جوان خود را که بسیار زیبا و دل‌ربا بود، به‌انواع زینت‌ها وتجمّلات آراست و به‌خانة شیخ فرستاد. همین‌که شیخ وارد منزل شد و آن دختر را با آن حُسن و جمال دید تعجّب کرده، در گوشه ای نشسته و از او پرسید:

دختر کیستی؟

- دختر فلانی. (همان شخصی که آقا از او صیغه طلب نموده بود!)

- اکنون به‌رضا و میلِ خود به‌عقد موقَّتِ شیخ در می‌آیی؟

- آری.

- چه شده که تو با این زیبایی و قشنگی هنوز به‌خانة شوهر نرفته‌ای؟

- من کسی را طالب بودم که پدرم از آن ازدواج، امتناع داشت و کسانی را که پدرم میل داشت من راضی به‌ازدواج با آنان نشدم، لذا مجرد مانده‌ام.

- آن کسی را که دوست داشتی کجاست؟

- در فلان مکان است.

- اکنون می‌خواهی به‌عقد او در آیی و با او ازدواج کنی؟

- فعلاً بنا است به‌عقد شیخ در آیم و همین مایة افتخار من است.

شیخ متوجّه شد هنوز به‌آن شخص میل دارد، لذا فوراً پدرِ دختر را حاضر کرد. و نیز شخصِ موردِ نظر را که دختر به‌او عشق می‌ورزیده و ابراز علاقه می‌کرده، احضار نمود و آن دختر را همان شب به‌عقد آن شخص در آورد و دستور داد که حِجله‌ای را برای زفاف ایشان تعیین کنند و آن دختر را تسلیم آن مرد نموده و عملاً نشان داد که امیرِ شهوت است نه اسیرِ آن و نیز این حقیقت را آشکارنمود که صلاح و مصلحت دین و جامعه را  بر تمایلات خود مقدّم می‌دارد.

و به‌قول ملّای رومی:

هیـن بیـا بلقیس ورنه بد شود     لشکرت خصمت شـود مرتد شود

هین بیا که من رسولم دعوتی     چون اجل شهوت کُشم، نی شهوتی

گـر بـود شهـوت امـیر شهـوتم     نـی اسیــر شهـوت روی بُتـم

قصص‌العلماء، محمدبن سلیمان تنکابنی، ص245.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

در تاریخ یکشنبه 3/02/1403 هلیکوپتر رئیس جمهور خستگی ناپذیر و خدمتگزار، آیت‌الله سید ابراهیم رئیسی و هیأت همراه به‌علت نامعلومی سقوط کرد و همگی هشت سرنشین آن به‌شهادت رسیدند. حجت‌الاسلام والمسلمین احمد مروی، تولیت آستان قدس رضوی و از دوستان قدیمی شهید آیت‌الله رئیسی در بیان خاطره به‌این موضوع اشاره می‌کند: «معمولاً هر چیزی که برایش (شهید آیت‌الله رئیسی) اتفاق می‌افتاد به‌من می‌گفت. خیلی با هم ندار بودیم، خیلی ندار بودیم. گفت: یک سفر مشرَّف شدم حرم امیرالمؤمنین سلام الله علیه. به‌آقا عرض کردم: آقا، ما هرچه مشرَّف می‌شویم شما که جواب و پاسخی نمی‌دهید. دلم شکست. گفتم: «خوب، من هم چیزی نمی‌خواهم. می‌روم گوشه‌ای می‌نشینم، زیارت می‌کنم، نماز می‌خوانم و بعد می‌روم.

همان لحظه، رفتم مشغول نماز شدم. دیدم یک کسی به‌پشت من زد. گفت: آقا می‌فرمایند (به‌این مضمون) کار برای خدا بکنید، ما هم پشتیبانی می‌کنیم. نگاه کردم دیدم کسی پشت سرم نیست. کسی را ندیدم». اگر این (لیاقت) نبود حضرت جواب نمی‌دادند. این که حضرت جواب دادند به‌آن فوریت. پاسخش را دادند. پیغام فرستادند حضرت برایش. این لیاقت و شایستگی را حضرت در او می‌دیدند که این پیغام را برایش فرستادند. اگر نمی‌دیدند، نمی‌دادند این پیغام را.

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عن أبی‌عبدالله الصادقِ علیه‌السلام، قال: إنَّ رسولَ اللهِ صلّى الله علیه وآله أتَى شباباً مِنَ الأنصارِ، فقال: إنّی اُریدُ أن أقرَأ علیکم، فَمَن بَکى فله الجنةُ، فقرأ آخرَ الزُّمَرِ: «وسیق الذین کفروا إلى جهنَّمَ زُمَراً»ُ. سورة زمر (39) آیة71. إلى آخر السورة، فَبَکَى القَومُ جمیعاً إلا شابٌّ، فقال: یا رسولَ اللهِ، قَد تَبَاکَیتُ فَمَا قَطَرت عَینی. قال: إنِّی مُعِیدٌ عَلَیکُم، فَمَن تَبَاکَى فَلَهُ الجَنَّةُ. قَالَ: فأعادَ عَلَیهِم فَبَکَى القَومُ وَتَبَاکَى الفَتَى، فَدَخَلُوا الجَنَّةَ جَمِیعاً. أمالی شیخ صدوق، ترجمة آیت‌الله کمره‌ای، المجلس الحادی و الثمانون، ح10، ص545.

امام صادق علیه‌السلام فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه و آله نزد جوانانی از انصار رفت و فرمود: من می‌خواهم برایتان قرآن بخوانم؛ هرکس بعد از آن گریه کرد، بهشت از آن او است. آن‌گاه آیة 71 سورة زمر را که می‌فرماید: و کسانی که کافر شدند، گروه گروه به‌سوی جهنّم رانده شوند، تا آخر این سوره خواندند. همة جوانانِ حاضر، گریه کردند جز یکی از آنان. آن جوان عرض کرد: ای رسول خدا، من خود را به‌گریه واداشتم، اما اشکم جاری نشد. رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند: من آیات را دوباه برایتان می‌خوانم، هرکس خود را به‌گریه وادار کند، بهشت از آن او است. امام صادق علیه‌السلام فرمود: پیامبر صلّی الله علیه و آله دوباره آن آیات را برای آن جوانان قرائت فرمود، و همگی گریستند، و آن جوان هم خود را وادار به‌گریستن نمود، و همگی بهشتی شدند!

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عن حریز بن عبدالله، أو غیره، قال: نزل على أبی عبدالله الصادق علیه‌السلام قوم من جهینة فأضافهم، فلما أرادوا الرحلة زوّدهم ووصلهم وأعطاهم، ثم قال لغلمانه: تنحوا لا تعینوهم. فلمّا فرغوا جاءوا لیودّعوه، فقالوا له: یابن رسول الله، لقد أضفتَ فأحسنتَ الضیافةَ، وأعطیتَ فأجزلتَ العطیةَ، ثمَّ أمرتَ غلمانک أن لا یعینونا على الرحلة؟ فقال علیه‌السلام: إنّا أهلُ بیتٍ لا نُعینُ أضیافَنَا على الرحلةِ مِن عندِنَا.أمالی شیخ صدوق، ترجمة آیت‌الله کمره‌ای، المجلس الحادی و الثمانون، ح9، ص544.

جمعی از جُهَینه (نام شهر و شهرستانی در استان سوهاج مصر بوده) مهمان امام صادق علیه‌السلام شدند و حضرت از آنان پذیرایی فرمود. چون خواستند بروند به‌آنان توشة راه، صله و عطا داد، سپس به‌غلامانش فرمود: کنار روید و کمکی در (بستن) بار و بنة آنان نکنید. وقتی که از بستن بارهایشان فارغ شدند، برای خداحافظی خدمت آن حضرت رسیده و عرض کردند: ای پسر رسول خدا، از ما پذیرایی کردی و خوب هم میهمان‌داری فرمودی، و عطای زیاد مرحمت کردی، سپس به‌غلامانت دستور دادی که به‌ما در برگشت کمک نکنند؟! فرمود: ما خاندانی هستیم که به‌میهمانان خود در برگشت از نزد خود کمک نمی‌کنیم!        

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنِ الرَّیَّانِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ‌: سَمِعْتُ الرِّضَا عَلِیَّ بْنَ مُوسَى علیهماالسلام یَدْعُو بِکَلِمَاتٍ فَحَفِظْتُهَا عَنْهُ فَمَا دَعَوْتُ بِهَا فِی شِدَّةٍ إِلَّا فَرَّجَ اللَّهُ عَنِّی وَ هِیَ: اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِی فِی کُلِّ کَرْبٍ‌ وَ أَنْتَ رَجَائِی فِی کُلِّ شَدِیدَةٍ وَ أَنْتَ لِی فِی کُلِّ أَمْرٍ نَزَلَ بِی ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ کَمْ مِنْ کَرْبٍ یَضْعُفُ فِیهِ الْفُؤَادُ وَ تَقِلُّ فِیهِ الْحِیلَةُ وَ تَعْیَا فِیهِ الْأُمُورُ وَ یَخْذُلُ فِیهِ الْقَرِیبُ وَ الْبَعِیدُ وَ الصِّدِّیقُ‌ وَ یَشْمَتُ فِیهِ الْعَدُوُّ أَنْزَلْتُهُ بِکَ وَ شَکَوْتُهُ إِلَیْکَ رَاغِباً إِلَیْکَ فِیهِ عَمَّنْ سِوَاکَ فَفَرَّجْتَهُ وَ کَشَفْتَهُ وَ کَفَیْتَنِیهِ فَأَنْتَ وَلِیُّ کُلِّ نِعْمَةٍ وَ صَاحِبُ کُلِّ حَاجَةٍ وَ مُنْتَهَى کُلِّ رَغْبَةٍ فَلَکَ الْحَمْدُ کَثِیراً وَ لَکَ الْمَنُّ فَاضِلًا بِنِعْمَتِکَ تَتِمُّ الصَّالِحَاتُ یَا مَعْرُوفاً بِالْمَعْرُوفِ‌ مَعْرُوفٌ وَ یَا مَنْ هُوَ بِالْمَعْرُوفِ مَوْصُوفٌ أَنِلْنِی مِنْ مَعْرُوفِکَ مَعْرُوفاً تُغْنِینِی بِهِ عَنْ مَعْرُوفِ مَنْ سِوَاکَ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ. الأمالی للمفید، المجلس الثانی و الثلاثون، ح4، ص273.

ریّان بن صلت می‌گوید: از امام رضا علی بن موسی علیهماالسلام شنیدم که با این کلمات دعا می‌فرمود، من آن‌ها را به‌خاطر سپردم، و در هیچ سختی‌ای آن‌کلمات را نخواندم مگر آن‌که خداوند آن بلاها را از من برطرف فرمود، و آن کلمات این‌ها است: خدایا، تنها تو در هر غمی تکیه‌گاه من، و در هر سختی‌ای امید من، و در هر چیزی که بر من نازل شود پشت و پناه منی، چه بسا غُصّه‌ای که در آن قلب سست و چاره اندک می‌شود و از دست هیچ‌کس هیچ‌کاری بر نمی‌آید، و نزدیک، دور و دوست به‌انسان پشت، و دشمن در آن شادی می‌کند؛ من آن غم خود را به‌نزد تو آوردم و از آن به‌تو شکایت کردم، در حالی از غیر تو به‌تو روی آوردم، و تو هم آن غم مرا برطرف ساختی و کنارش زدی و مرا از غیر خودت بی نیاز کردی، پس تو صاحب هر نعمت و مالک هر نیاز و پایان هر میل و خواسته‌ای هستی، پس سپاسِ فراوان مخصوصِ تو، و نعمتِ زیاد فقط برای تو است، تنها با نعمت تو است که اعمال صالح به‌سرانجام می‌رسد، ای کسی که به‌کارهای خوب مشهوری، و ای کسی که به‌کارهای خوب توصیف شده‌ای، از آن کارهای خوبت به‌من آن کار خوبی را لطف کن که با آن کار خوبت از کارهای خوب دیگران مرا بی‌نیاز فرمایی، قسم به‌مهربانی‌ات ای از همة مهربانان مهربان‌تر!

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ إِبْرَاهِیمَ قَالَ: کُنْتُ نَصْرَانِیّاً فَأَسْلَمْتُ وَ حَجَجْتُ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام فَقُلْتُ: إِنِّی کُنْتُ عَلَى النَّصْرَانِیَّةِ وَ إِنِّی أَسْلَمْتُ، فَقَالَ: وَ أَیَّ شَیْ‌ءٍ رَأَیْتَ فِی الْإِسْلَامِ؟‌ قُلْتُ: قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ: «ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ‌ وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ. سورة شوری (42) آیة 52. فَقَالَ: لَقَدْ هَدَاکَ اللَّهُ، ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ اهْدِهِ ثَلَاثاً، سَلْ عَمَّا شِئْتَ یَا بُنَیَّ، فَقُلْتُ: إِنَّ أَبِی وَ أُمِّی عَلَى النَّصْرَانِیَّةِ وَ أَهْلَ بَیْتِی وَ أُمِّی مَکْفُوفَةُ الْبَصَرِ فَأَکُونُ مَعَهُمْ وَ آکُلُ فِی آنِیَتِهِمْ؟ فَقَالَ: یَأْکُلُونَ لَحْمَ الْخِنْزِیرِ؟ فَقُلْتُ: لَا وَ لَا یَمَسُّونَهُ. فَقَالَ: لَا بَأْسَ،‌ فَانْظُرْ أُمَّکَ فَبَرَّهَا فَإِذَا مَاتَتْ فَلَا تَکِلْهَا إِلَى غَیْرِکَ، کُنْ أَنْتَ الَّذِی تَقُومُ بِشَأْنِهَا وَ لَا تُخْبِرَنَّ أَحَداً أَنَّکَ أَتَیْتَنِی حَتَّى تَأْتِیَنِی بِمِنًى إِنْ شَاءَ اللَّهُ. قَالَ: فَأَتَیْتُهُ بِمِنًى وَ النَّاسُ حَوْلَهُ کَأَنَّهُ مُعَلِّمُ صِبْیَانٍ‌، هَذَا یَسْأَلُهُ وَ هَذَا یَسْأَلُهُ، فَلَمَّا قَدِمْتُ الْکُوفَةَ أَلْطَفْتُ لِأُمِّی وَ کُنْتُ أُطْعِمُهَا وَ أَفْلِی‌ ثَوْبَهَا وَ رَأْسَهَا وَ أَخْدُمُهَا. فَقَالَتْ لِی: یَا بُنَیَّ، مَا کُنْتَ تَصْنَعُ بِی هَذَا وَ أَنْتَ عَلَى دِینِی، فَمَا الَّذِی أَرَى مِنْکَ مُنْذُ هَاجَرْتَ فَدَخَلْتَ فِی الْحَنِیفِیَّةِ؟ فَقُلْتُ: رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ نَبِیِّنَا أَمَرَنِی بِهَذَا. فَقَالَتْ: هَذَا الرَّجُلُ هُوَ نَبِیٌّ؟ فَقُلْتُ: لَا وَ لَکِنَّهُ ابْنُ نَبِیٍّ. فَقَالَتْ: یَا بُنَیَّ، إِنَّ هَذَا نَبِیٌّ، إِنَّ هَذِهِ وَصَایَا الْأَنْبِیَاءِ. فَقُلْتُ یَا أُمَّهْ‌، إِنَّهُ لَیْسَ یَکُونُ بَعْدَ نَبِیِّنَا نَبِیٌّ وَ لَکِنَّهُ ابْنُهُ. فَقَالَتْ: یَا بُنَیَّ، دِینُکَ خَیْرُ دِینٍ، اعْرِضْهُ عَلَیَّ، فَعَرَضْتُهُ عَلَیْهَا، فَدَخَلَتْ فِی الْإِسْلَامِ وَ عَلَّمْتُهَا، فَصَلَّتِ الظُّهْرَ وَ الْعَصْرَ وَ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ ثُمَّ عَرَضَ لَهَا عَارِضٌ فِی اللَّیْلِ، فَقَالَتْ: یَا بُنَیَّ، أَعِدْ عَلَیَّ مَا عَلَّمْتَنِی، فَأَعَدْتُهُ عَلَیْهَا، فَأَقَرَّتْ بِهِ وَ مَاتَتْ، فَلَمَّا أَصْبَحَتْ کَانَ الْمُسْلِمُونَ الَّذِینَ غَسَّلُوهَا وَ کُنْتُ أَنَا الَّذِی صَلَّیْتُ عَلَیْهَا وَ نَزَلْتُ فِی قَبْرِهَا. اصول کافی، ترجمة سید جواد مصطفوی، ج3، کناب الإیمان و الکفر، باب البر بالوالدین، ح11 (ح2008)، ص233.

زکریا فرزند ابراهیم می‌گوید: من بر آیین مسیحیت بودم و اسلام آوردم و به‌حج رفتم و وارد بر امام صادق علیه‌السلام شده و عرض کردم: من بر آیین مسیحیت بودم و مسلمان شدم، حضرت فرمود: در اسلام چه دیدی (سبب مسلمان شدن تو چه بود)؟ عرض کردم: این فرمایش خداوند متعال در قرآن که می‌فرماید: «تو کتاب و ایمان نمی‌دانستی چیست، ولی ما آن را نوری قرار دادیم که هرکه را خواهیم بدان هدایت کنیم». فرمود: تو را خدا هدایت فرموده است. سپس سه بار فرمود: بارالها، او را هدایت فرما. پسرم، هر سؤالی داری بپرس. عرض کردم: پدر، مادر و خانواده‌ا‌م بر آیین مسیحیت‌اند، و مادرم نابینا است، آیا من با آنان زندگی کنم و در ظروف آنان عذا بخورم؟ فرمود: آیا آنان گوشت خوک می‌خورند؟ عرض کردم: نه، و حتی با ‌آن تماس هم نمی‌گیرند. فرمود: اشکالی ندارد، به‌مادرت توجّه و نیکی (خوش‌رفتاری) کن، و هنگامی که از دنیا رفت، او را به‌غیر خودت واگذار نکن، خودت شخصاً کارهایش را انجام بده، و به‌هیچ‌کس نگو که نزد من آمدی تا این‌که انشاءالله در منی نزد من آیی. زکریا می‌گوید: در منی خدمت آن حضرت رسیدم در حالی که مردم اطرافش را گرفته بودند، و گویا او آموزگار کودکان است، گاهی این شخص از او سؤال می‌کند و گاهی دیگری از او می‌پرسد. وقتی وارد کوفه شدم به‌مادرم محبّت کردم و به‌او غذا داده و لباس و سرش را تمیز و به او خدمت می‌کردم. به‌من گفت: پسرم، وقتی تو بر دین من بودی با من این‌گونه رفتار نمی‌کردی، پس این چه رفتاری است که از تو می‌بینم از وقتی که مهاجرت کردی و وارد دین اسلام شدی؟ گفتم: مردی از فرزندان پیامبرمان مرا به‌این اعمال فرمان داد. گفت: آیا این مرد پیامبر است؟ گفتم: نه، ولی پسر یکی از پیامبران است. گفت: پسرم، این شخص پیامبر است؛ زیرا این دستورات، سفارشات پیامبران است. گفتم: مادرجان، بعد از پیامبر ما دیگر هیچ پیامبری نیامده است، ولی ایشان پسر آخرین پیامبر است. گفت: پسرم، دین تو بهترین دین است، آن را بر من عرضه کن، من هم مذهب تشیّع را بر او عرضه کردم و او شیعه شد، و مذهب تشیّع و برنامة آن را به‌او آموختم، پس نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء را به‌جا آورد، بعد در شب برایش اتّفاقی افتاد (و بیمار شد)، در آن لحظه گفت: پسرم، یک بار دیگر برایم آنچه را به‌من آموختی تکرار کن، و من آن‌ها را برایش تکرار کردم، و به‌آن‌ها اقرار کرد و به‌رحمت خدا رفت! صبح که شد، مسلمانان او را غسل دادند، و من بر او نماز خوانده و داخل قبرش گذاردم!  

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

عن إبراهیم بن محمد الهمدانی قال: سمعتُ الرضا علیه‌السلام یقول: مَن أحبَّ عاصیاً فهو عاصٍ وَمَن أحَبَّ مُطِیعاً فَهُوَ مُطِیعٌ وَمَن أعان ظالماً فهو ظالمٌ ومن خَذَلَ عادلاً فهو ظالمٌ إنه لیسَ بین الله وبین أحدٍ قرابةٌ ولا یَنالُ أحدٌ ولایةَ اللهِ إلا بالطَّاعةِ ولقد قالَ رسولُ الله صلّی الله علیه و آله لبنی عبد المطلب: ائتونی بأعمالِکم لا بأحسابِکم وأنسابِکم قال اللهُ تعالى: «فإذا نُفِخَ فی الصُّورِ فلا أنسابَ بینَهم یومئذٍ ولا یتساءلونَ فَمَن ثَقُلَت موازینُه فأولئکَ هُمُ المُفلِحُونَ وَمَن خَفَّت موازینُه فأولئِکَ الَّذینَ خَسِروُا أنفسَهُم فِی جَهَنَّمَ خالدونَ» سورة مؤمنون (23) آیات 101-103. عیون أخبار الرضا علیه‌السلام، ج2، باب 58، ص574، ح7. قسمتی از موضوع بیانات آیت‌الله جرجانی در جلسة شب‌های پنجشنبه منزل خودشان، 26/02/1403.

ابراهیم بن محمد همدانی می‌گوید: از امام رضا علیه‌السلام شنیدم که می‌فرمود: هرکس گنهکاری را دوست داشته باشد، گنهکار است، و هرکس فرمانبرداری را دوست داشته باشد، فرمانبردار است، و هرکس ستمگری را یاری رساند، ستمگر است، و هرکس عادلی را واگذارد، (خوار نماید و به‌او توهین کند) ستمگر است، همانا بین خداوند و هیچ‌کس نسبت فامیلی وجود ندارد، و هیچ‌کس به‌ولایت خداوند نمی‌رسد مگر با اطاعت، و هرآینه رسول خدا صلّی الله علیه و آله به‌فرزندان عبدالمطّلب فرموده است: برای من اعمالتان را بیاورید نه اجداد و اعمال آنان را، خداوند متعال می‌فرماید: پس آن‌گاه که نفخة صور قیامت دمید دیگر خویشی در میانشان نماند و کسی از شخص دیگری حالش را نپرسد، پس در آن روز هر آن‌که اعمالش وزین است آنان رستگارانند، وهرآن‌که اعمالش سبک وزن است آنان کسانی هستند که خود را زیان زده و به‌دوزخ مخلّد خواهند بود.        

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

وَ رُوِیَ عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه‌السلام‌ قَالَ: یَا عَبْدَ الْعَظِیمِ أَبْلِغْ عَنِّی أَوْلِیَائِیَ السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُمْ أَنْ لَا یَجْعَلُوا لِلشَّیْطَانِ عَلَى أَنْفُسِهِمْ سَبِیلًا وَ مُرْهُمْ بِالصِّدْقِ فِی الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ مُرْهُمْ بِالسُّکُوتِ وَ تَرْکِ الْجِدَالِ فِیمَا لَا یَعْنِیهِمْ وَ إِقْبَالِ بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ وَ الْمُزَاوَرَةِ فَإِنَّ ذَلِکَ قُرْبَةٌ إِلَیَّ وَ لَا یَشْتَغِلُوا أَنْفُسَهُمْ بِتَمْزِیق بَعْضِهِمْ بَعْضاً فَإِنِّی آلَیْتُ عَلَى نَفْسِی‌ إِنَّهُ مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ وَ أَسْخَطَ وَلِیّاً مِنْ أَوْلِیَائِی دَعَوْتُ اللَّهَ لِیُعَذِّبَهُ فِی الدُّنْیَا أَشَدَّ الْعَذَابِ وَ کَانَ‌ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ وَ عَرِّفْهُمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ غَفَرَ لِمُحْسِنِهِمْ وَ تَجَاوَزَ عَنْ مُسِیئِهِمْ إِلَّا مَنْ أَشْرَکَ بِهِ أَوْ آذَى وَلِیّاً مِنْ أَوْلِیَائِی أَوْ أَضْمَرَ لَهُ سُوءاً فَإِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ لَهُ حَتَّى یَرْجِعَ عَنْهُ فَإِنْ رَجَعَ وَ إِلَّا نَزَعَ رُوحَ الْإِیمَانِ عَنْ قَلْبِهِ وَ خَرَجَ عَنْ وَلَایَتِی وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ فِی وَلَایَتِنَا وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ ذَلِکَ‌. الإختصاص للمفید، ص247.

از عبدالعظیم حسنی نقل شده و او از امام رضا علیه‌السلام نقل کرده است که حضرت فرمود: ای عبدالعظیم، از طرف من به‌دوستانم سلام برسان و بگو که اجازه ندهند شیطان بر آنان مسلط شود، و آنان را به‌راستگویی، امانتداری، ‌سکوت، دوری کردن از جرّ و بحث در مورد چیزهایی که برایشان فایده‌ای ندارد، روی آوردن به‌همدیگر و به‌دیدن هم رفتن، امر کن؛ زیرا این کارها باعث نزدیک شدن به‌من می‌شود، و همچنین به‌آنان فرمان بده که خودشان را مشغول پاره کردن یکدیگر و به‌جان هم افتادن نکنند؛ زیرا من بر خودم لازم کرده و لازم دانسته‌ام که هرکس این کارها را بکند و یکی از دوستان مرا خشمگین سازد، از خدا بخواهم تا او را به‌سخت‌ترین عذاب مجازات کند و در قیامت هم از زیانکاران خواهد بود، و به‌آنان تفهیم کن که خداوند نیکوکارانشان را آمرزیده و از گنهکارانشان هم در گذشته است، مگر کسی که برای او (خداوند) شریکی قائل شود یا یکی از دوستانم را اذیت کند یا بخواهد به‌او بدی برساند؛ زیرا خدا او را نمیآمرزد، تا زمانی که از این کارش (شرک به‌خدا، اذیت یا تصمیم بد در مورد یکی از دوستانم) توبه کند و منصرف شود؛ پس اگر از این کارش توبه کرد (خوشا به‌حالش) و اگر برنگشت، خداوند روح ایمان را از دلش جدا می‌کند، و از ولایت من بیرون رفته و برای او هیچ بهره‌ای از ولایت ما نیست، و به‌خدا پناه می‌برم از این مطلب (خارج شدن از ولایت من و بی بهره ماندن از ولایت چهارده معصوم علیهم‌السلام).

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

حکایت168-قدر کفاف

قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام: مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم بِرَاعِی إِبِلٍ فَبَعَثَ یَسْتَسْقِیهِ فَقَالَ أَمَّا مَا فِی ضُرُوعِهَا فَصَبُوحُ الْحَیِ‌ّ وَ أَمَّا مَا فِی آنِیَتِنَا فَغَبُوقُهُمْ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: اللَّهُمَّ أَکْثِرْ مَالَهُ وَ وُلْدَهُ، ثُمَّ مَرَّ بِرَاعِی غَنَمٍ، فَبَعَثَ إِلَیْهِ یَسْتَسْقِیهِ، فَحَلَبَ لَهُ مَا فِی ضُرُوعِهَا وَ أَکْفَأَ مَا فِی إِنَائِهِ فِی إِنَاءِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ بَعَثَ إِلَیْهِ بِشَاةٍ، وَ قَالَ: هَذَا مَا عِنْدَنَا وَ إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ نَزِیدَکَ زِدْنَاکَ، قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: اللَّهُمَّ ارْزُقْهُ الْکَفَافَ، فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، دَعَوْتَ لِلَّذِی رَدَّکَ بِدُعَاءٍ عَامَّتُنَا نُحِبُّهُ وَ دَعَوْتَ لِلَّذِی أَسْعَفَکَ بِحَاجَتِکَ‌ بِدُعَاءٍ کُلُّنَا نَکْرَهُهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِنَّ مَا قَلَّ وَ کَفَى خَیْرٌ مِمَّا کَثُرَ وَ أَلْهَى‌، اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الْکَفَافَ. اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، ج3، کتاب الإیمان و الکفر، باب الکفاف، ح1925، ح4.

امام سجاد علیه‌السلام فرمود: رسول خدا به‌شترچرانی گذر کرد و شخصی را فرستاد تا از او شیر بخواهد، شتربان گفت: آن‌چه در پستان شتران است صبحانة قبیله و آن‌چه در ظرف‌ها است شام ایشان است. رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: خدایا، مال و فرندانش را زیاد کن. سپس به‌گوسفندچرانی گذر کرد و فردی را فرستاد تا از او شیر بگیرد، چوپان گوسفندها را دوشید و هرچه در ظرف داشت، در ظرف پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ریخت و گوسفندی هم برای آن حضرت فرستاد و عرض کرد: همین اندازه نزد ما بود، اگر بیشتر هم بخواهید به‌شما می‌دهیم! رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: خدایا، او را به‌قدر کفاف (نیاز، احتیاج و کفایت) روزی ده. یکی از یاران عرض کرد: یا رسول الله، برای کسی که ردّت کرد، دعایی فرمودی که همة ما آن را دوست داریم و برای کسی که حاجتت را روا کرد دعایی فرمودی که همة ما ناخوش داریم. رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: آنچه کم باشد و کفایت کند، بهتر است از زیادی که دل را مشغول دارد. خدایا، به‌محمّد و آل محمّد به‌قدر کفاف روزی کن.   

  • مرتضی آزاد
  • ۰
  • ۰

مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی رضوان الله تعالی علیه: یکی از دوستان ما که یک نسبت سببی هم با ما دارد و خادم افتخاری (مجّانی) حضرت معصومه سلام الله علیها است و هفته‌ای یک‌مرتبه (یک روز) می‌رود کفشداری می‌کند، می‌گفت: ده، بیست، سی سالی پیشتر یک پیرمرد آخوند ساده‌ای بود و می‌آمد کفشداری کفشش را می‌داد و می‌رفت داخل حرم حضرت معصومه سلام الله علیها. یک‌بار در ایّامی که یک خورده باران آمده بود و کوچه‌ها هم گِل آلود و خیلی جاها گِلی بود و زوّار هم که می‌آمدند غالباً کفش‌هایشان گِلی بود، ایشان آمد و کفش‌هایش را داد و رفت زیارت. بعد که آمد کفش‌هایش را گرفت و پوشید، خاک‌هایی روی پیشخوان بود، دیدیم یک خورده از گِل‌های کفش‌های زوّار ریخته روی آن پیشخوان، ایشان دو تا دست‌هایش را زد روی این خاک‌ها و مالید به‌سر و صورت خودش. ما می‌دانستیم که این فرد از علما و بزرگان بود. من ایشان را نمی‌شناختم، و من توی دلم گفتم که عجب آخوند ساده‌ای است! خاکِ تهِ کفشِ زوّار را که مربوط به‌گِل‌های کوچه بوده، به‌صورتش می‌کشد! بعد از چندی تحقیق کردم که این عالم کیست؟ گفتند: این آقای بهجت است! آن کسی که همة ما یک چیزهایی از کمالات ایشان، خوب بالاخره از مراجع بود و کمالات معنوی و کراماتی برای ایشان قائلند، شنیدیم. خاکِ کفشِ زوّار حضرت معصومه را برای تبرّک به‌سر و صورتش می‌کشد. این مال چیست؟ فرقش با من در این است که او معرفتش بیشتر است؛ او می‌داند که حضرت معصومه کیست؛ آن کسی است که زوّاری که می‌آید آن‌جا ارزش پیدا می‌کند، کفشش هم ارزش پیدا می‌کند، خاکِ کفِ کفش او هم ارزش پیدا می‌کند! آن خاک تبرّک می‌شود و به‌سر و صورتش می‌کشد. چون در این کار خودش را مرتبط می‌کند با حضرت معصومه. این یک دریای رحمت و نور است، به‌این وسیله خودش را مربوط می‌کند. چیزی هم از حضرت معصومه نمی‌خواهد. وقتی که این خاک را مالید به‌صورتش کسی به‌او چیزی داد؟ یا به‌این نیّت این کار را کرد که فلان جور بشود؟ دوست داشت. خاکِ کفشِ زوّار حضرت معصومه را دوست داشت. اگر بگویند این کار از چند سال نماز و روزه ثوابش بیشتر است تعجب نکنید! چون این معامله نیست، چیزی نمی‌دهد و چیزی بگیرد، عشق است! «پیاده شده از روی فایل صوتی».

  • مرتضی آزاد